فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

موزه سینما

امروز بعد از سلام بمبئی رفتم موزه سینما که البته سالنش بهترین سالنی بود که تاحالا رفته بودم. خود موزه هم جالب بود قسمت اول که ابزار قدیمی سینما بود که خوب نبود قسمت دوم که جایزه های بازیگرا بود که خوب بود و در آخر یکی یه استند از اکثر بازیگرای خوشگل سینما که با وجود اینکه خیلی خاص نبود خیلی خوب بود و آخر هم خانه فرهاد. برگشتنی هم یه بارون نمه باحالی میزد که نتونستم پیاده بر نگردم :)

سلام بمبئی

یه چیزی بین فیلم فارسی و فیلم هندی با بازی بسیار سخیف بنیامین و ضعیف گلزار. اما فیلمبرداری و رنگ صحنه ها خوب بود روشن و رنگی. موزیک های فیلم خوب بودن. حس فیلم خوب بود دختره خوشگل بود خیلی بهتر از دختر بدشکل تو سالوادور.

بازی تقلید

قبل از شروع فیلم میدونستم که راجع به زندگی آلن تورینگه. من خیلی دوستش داشتم به عنوان یه نخبه در هوش مصنوعی.

مطلبی که قبل از شروع فیلم باید بهش اشاره کنم اون عکس ماشین لعنتی رو جلد خیلی از کتابای نظریه زبان  ماشینه که حماقت طراح و تفاوت قائل نشدنش بین car و machine رو نشون میده

خوب یه فیلم که بلافاصله از شروع آدم رو یاد تئوری همه چیز مینداخت. طراحی صحنه و لباس همون فضا رو تصویر میکرد. باید گفت که طراحی صحنه و لباس یکی از نقاط قوت فیلم بود. یکی از چیزایی که خیلی برام مهمه (کنار خیلی چیزای دیگه که مهمن) طراحی صحنه و لباسه خیلی سخته فیلمی بدون طراحی خاص تاریخی یا خلاقانه بتونه جایزه سینمایی از من بگیره... خوب تو این جنبه مسلما فیلمای تاریخی فانتزی و ... از بقیه به راحتی پیش میفتن و  این موضوعیه کا باعث میشه فیلمهای خوبی مثل لوسی و گان گرل نتونن جایگاه شایسته ای رو تو لیست بهترین فیلم های من بگیرن.

موسیقی فیلم فوق العاده بود کاملا کار دیالوگ رو تو صحنه هایی که خیلی زیبا تدوین شده بودن انجام میداد. و البته بازیهای خوب و کارگردانی جالب توجه در صحنه های پیدا کردن رمز و صحنه ای که نخواستن رمز رو به همه بگن حتی به قیمت کشته شدن برادر یکی از اعضا...

تغییرات آلن برای به دست آوردن دوستی گروه و پاکت سیب قشنگ بود. البته نمیتونم حس بدم رو نسبت به کسانی که فکر میکنن در جواب ماداریم میریم نهار سکوت میتونن سکوت کنند رو پنهان کنم و اینها فکر  میکنن باهوش در صورتی که بیشعورن که فکر میکنن ارتباط بین آدما بر اساس لغاته نه عزیز دلم طرز استادن لحن نگاه سکوت غذا خودرن و همه چی جز ارتباطات بین آدما به حساب میاد!!! این خیلی غم انگیزه که کسی که میخواد رمز رو بشکنه مفهومه مسائل اولیه زندگی رو نمیدونه...

در آخر باید بگم که واقعا علوم کامپیوتره که علم کامپیوتر رو داره پیش میبره و الگوریتم تولید میکنه و ایده های ریاضی. البته خواهش میکنم بچه های علوم کامپیوتر پیام نور قوز آباد به خودشون نگیرن چون تو ایران مهندسی نرم افزار پادشاهه :|

گان گرل

فیلم خوب و یکمی از فیلمای معمایی که جدیدا میدیدم بهتر امی شگفت انگیز جذاب بود.

مرا داد فرمود و خود داور است

مرا داد فرمود و خود داور است شعار ملی ایران در زمان حکومت پهلوی بود. این شعار در زیر نشان شاهنشاهی ایران بر روی نواری آبی رنگ نوشته شده بود. این مصرع شعر از فردوسی شاعر و حماسه‌سرای نامدار است که در بخش نامه نوشتن نوشیروان به کارداران خویش از شاهنامه نوشته است. ابیات پسین و پیشین این مصرع بدین شکل هستند:

یکی نامه فرمود بر پهلوی  پسند آیدت چون زمن بشنوی

نخستین سرنامه گفت از مهست  شهنشاه کسرای یزدان‌پرست

برومند شاخ از درخت قباد  که تاج بزرگی بسر برنهاد

ازو ویژه آباد هر بوم و بر  که یزدان داد آورش داد فر

سوی کارداران باژ و خراج  پرستندهٔ سایه و فر و تاج

بی‌اندازه از ما شما را درود  هنر با نژاد ار بود بر فزود

نخستین سخن چون گشایش کنیم  جهان آفرین را ستایش کنیم

خردمند و بینا دل آنرا شناس  که دارد ز دادار گیتی سپاس

بداند که هست او ز ما بی‌نیاز  بنزدیک او آشکار است راز

کسی را کجا سرفرازی دهد  نخستین درش بی‌نیازی دهد

مرا داد فرمود و خود داور است  ز هر برتری جاودان برتر است

بیزدان رسی شاه و کهتر یکیست  کسی را جز از بندگی کار نیست

منبع ویکی

مه

امروز یه مه زیبایی بود که نگو از فاصله 10 20 متری از سر کوچه ها میشد عبور ابرها رو دید و تو اتوبان به زحمت 20 متر اونورتر معلوم بود.

ظهر هم رفتم گاخ نیاوران که تو مه خیلی رمانتیک بود ولی واقعا نمیشد یه تصویر کلی از باغ دید انقدر مه غلیط بود کوشک احمد شاهی و کاخ اصلی مجموعه ای از اتاقهای زندگی شاه و بچه هاش که خیلی خیلی زیبا بود. اصلا آدم این موزه ها رو میره قلبش به حال اونا میگیره مخصوصا در مقایسه با اون احمدشاه خرسعلی احمق دلمه... برگشتنی هم رفتم پشت کاخ صاحب قرانیه ببینم چه خبر محل بازدید نبود ولی بلاخره یه راهی پیدا کردم در برم  :)

وطن

وطن هتل نیست که وقتی خدماتش خوب نبود ترکش کنیم. ما اینجا خواهیم ماند.
حلب/ زمستان2016

لوسی

لوسی یه فیلم فوق العاده دیگه البته در قسمت موضوع راجع به مغز انسان که میتونه همه چیز رو کنترل کنه انسان رو 10% از مغزش تسلط داره وقتی این بیشتر بشه میتونه حرکات غیر ارادیش رو کنترل کنه بیشتر بشه میتونه همه چیزشو کنترل کنه!!! بیشتر میتونه دیگران رو کنترل کنه و حتی اشیا و انقدر میتونه که میتونه به خدا نزدیک بشه... ... استفاده از همه نورون ها منو یاد آواتار میندازه

به نظر من هم میتونه... نمیخوام به مشکلات علمی فیلم یا ضعف ساختاریش (مثل عدم نیازش به پلیس یا سرعت بالای کامپیوترهاش یا غلبه بر جاذبه در لحظه اول یا اینکه تابلوی آفرینش در محل امروزی نیویورک نبوده) اشاره کنم چون به نظر من هم میتونه

راجع به هنر سینما باید بگم فیلم خوبی بود نه فوق العاده اگه این موضوع رو میدادن دست برادران واچوسکی حتما جز سه تا فیلم برتر از نظر من میشد اما خوب ندادن... تدوینش عالی بود ولی برای یه همچین ایده ای باید صحنه پردازی یا روایت خیلی خلاقانه تر عمل میکرد که نکرد بازی ها خوب بودن.

سکانس تغییر زمان تو میدون تایمز نیویورک عالی بود و اینکه بعد از کنترل صد در صدی اس داد که I'm evrywere

خوب اگه اون خدا بود به نظرم جواب سوال یه آدم معمولی رو دادن یکمی زیاده رویه.

فکر کنم اگه کسی بتونه یکمی از بقیه بیشتر رو مغزش کنترل داشته باشه میتونه خیلی تاثیرگذار باشه تو دنیا

البته خوب من اعتقاد دارم بازگشت زمان نظریه خودراه انداز رو فعال میکنه ... ... که به نظرم توجیحش خیلی سخته

البته من به عنوان یه آدم مذهبی  اکیدا عقیده دارم این میتونه کفر نباشه هرچند با اشاره به اعتقادات کفر آمیز یهود در خصوص نالج یا اومانیسم (سکانس آخر) خودش دوست داشت باشه 

رضا

امروز به سرم زده بود برم مشهد اگه آخر هفته نمیخواستم برم کرمونشاه شاید میرفتم. اما ترفتم و ظهر با ب رفتیم فاتحه داداش آقای ر . بعدشم با رضا رفتیم موزه رضا عباسی که شبیه موزه ملی دو قسمت پیش و پس از اسلام داشت بد نبود. رضا ازدواج کرده راجع به کار و سیاست و ... صحبت کردیم خلاصه بعدشم رفتیم باغ مینیاتور که خیلی قشنگ بود. الانم دوباره ارشد ثبت نام کردم برای حقوق!!! فکر کنم دارم خل میشم. آخه من رو چه به حقوق؟

هنر

امروز رفتم پارک لاله که موزه فرش و هنر معاصر هم توش بود اول رفتم موزه فرش که خیلی فرشهای جورواجور توش بود اما من که سر درنمیاوردم راهنمای درست حسابی هم نداشت ولی در مجموع خوب بود بعدشم اومد موزه هنر های معاصر که فقط نقاشی توش بود که من زیاد علاقه ندارم ولی اینم در کل ارزش دیدن داشت و در آخر از بوستان باغ ایرانی تو ده ونک دیدن کردم که کئچیک اما قشنگ بود

تکی

هیچوقت برنامه هاتون رو دو نفره نچینید که وابسته به یکی دیگه هم باشه. تکی پیش برید اگر کسی خواست همراهت باشه، چه بهتر اگرنه جا نمون از زندگی!

تلگرام

مارکو

دیروز رفتم حرم امام با مترو جالبه تو مترو بالا شهر جوراب 3 تا 5 تومنه پایین 4 تا 5 شایدم یارو خسته شده بود میخواست ول کنه بره!!؟؟ آره تازه رسیدیم شهر ری راننده گفت هرکی میخواد پایین تر بره پیاده شه با قطار بعدی بره. خلاصه یکساعت و ربع تو مترو بودم تا رسیدم.

حرم امام هم بد نبود تولوزیون خیلی با شکوه تره سقف و سر ستون ها عالین و لی دیوارها و کف چنگی به دل نمیزد و سنگ کف هم خیلی قشنگ بود اما فرشهای روش زیاد نه. روح هم نداشت ضریح هم تعریفی نبود.

از حرم اومدم برم موزه ملی دوره اسلامی که وسط راه تو خیابون امام کهچقدرم رد شدن ازش سخته از دست موتوریها یه نمایشگاه تمبر بود رفتم دیدم ولی زیاد تعریفی نداشت. بعدش رفتم موزه ارتباطات بزرگ بود ارزش دیدن داشت بیشتر وسایل مربوط به پست و نامه های تاریخی و اینها حتی یه صندوق پست عراقی که تو جنگ غنیمت گرفته بودیم هم بود. پیش خودم گفتم چجوری این صندوق رو از ریشه در آوردن؟ مگه چقدر می ارزه؟

بعد رفتم موزه ملی که اتفاقا با بازدید یه گروه دانش آموز هم راه شد و چون اونا راهنما داشتن منم هم باهاشون همراه شدم و موزه رو دیدیم جالب بود هیچ سوالی نداشتن و به نظرشون خسته کننده بود یکیشون میگفت من موزه دوست ندارم پاساژ دوست دارم. یکم قبل از آخر برق موزه رفت!! دوتا خارجی هم تو موزه بودن خیلی مودب یه گوشه نشستن تا برق بیاد فکر کنم ترسیده بودن. البته غلط کردن آمریکایی نبودن که احتمالا از یکی از این کشواری اروپای شرقی بودن فکر نکنم خودشون هم خیلی وضع بهتری از این داشته باشن. نزدیک بود به خاطر بی برقی وسط کار بندازنمون بیرون که برق اومد دوباره. ولی همون اول که برق رفت دانش آموزا هم رفتن.

بعد اومدن بیرون رفتم موزه صلح تو پارک شهر اونجا هم کوچیک و جمع و جور بود و راجع به جنگ کشتار و سلاح شیمیایی و ... و خیلی تاثیر گذار.

بعدم رفتم خونه عمه برای شب یلدا

خزانه جواهرات ملی

امروز رفتم خزانه جواهرات ملی خیابون فردوسی جای باحالی بود و یه راهنمای خوش اخلاق هم داشت. کلی خرت و پرت ریخته بودن تو قفسه ها. خیلی جالب بود میگفتن باز کردن این قفسه ها کلی مجوز و دردسر داره. یا حتی بیرون بردن از موزه، حتی برای مقامات دولتی که هیچ، شاه میخواسته تاج رو برای مراسم استفاده کنه باید وثیقه میزاشته. آخه خوش اخلاقه میگفت که شاهنشاه آریامهر محمدرضا پهلوی خدابیامرز!!! قبل از انقلاب همه جواهراتشو ملی اعلام میکنه و حتی خودشم بهشون دیگه دسترسی آزاد نداشته. آره کلی خرت و پرت مثل عینک و گردنبند و قلیون و جا سنگ پایی و ... همه از طلا و مروارید و الماس و ...

الماس دریای نور هم بود. کوه نور که رو تاج مادر ملکه پدرسوخته انگلیسه و تو یه موزه تو لندن در معرض دید عموم.

درباره قیمت مجموعه پرسیدم:| گفت مجموعه؟ گفتم اره. گفت بیا راجع به یکی از این سنگها صحبت کنیم. گفتم: بگو. گفت این سنگه قیمت نداره ازش هم نیست پس نمیشه قیمت گذاشت فقط میشه مقایسه کرد یه سنگ شبیه این قبلا با چه قیمتی فروش رفته. حالا  اول اینکه اینا خیلیاشون نظیر ندارن که بشه مقایسه کرد دوم اینکه اینا توشون یه تاریخ هست که دیگه اینو کجای دلم بزارم

استارت آپ

4 سال پیش یورو نیوز اخبار درگیری راننده تاکسی ها با راننده های آنلاین رو تو فرانسه میداد یعنی اونا چهار سال پیش انقدر از ایدشون گدشته بود که ضررهاش رو هم دیده بودن بعد الان تو ایران میشه ایده برتر!!!

930815

هوش

اگه کسی خوب منچ بازی کنه باهوشه؟

اگه کسی شماره تلفن ها رو خوب حفظ کنه باهوشه؟

اگه کسی تو تست هوش موفق بشه باهوشه؟

یا اگه کسی راه زندگی رو درست شخصیت بده؟

اگه کسی خوب فوتبال بازی کنه باهوشه؟

به نظرم اون موارد بالا بیشتر مهارته تا هوش

میگه "المُؤمِنُ هُوَ الکَیِّسُ الفِطن" کیس یعنی باهوش و زیرک، ولی اگه کسی سر مردم کلاه بزاره باهوشه؟ یا کسی که بفهمه اگه کلاهبرداری کنه ضرر کرده؟ به نظرت شما کسی که شاگرد اول ارشد میشه میره دکتری و مقاله آی اس آی داره ولی با مادرش درست حرف نمیزنه باهوشه یا اون کارگر بیسوادی که قدر مادرش رو میدونه؟

الکامپ

امروز به نمایشگاه مزخرف الکامپ رفتم خیلی خسته شدم بزرگ و بیفایده بود بای هم دیدم. داشتیم میرفتیم سمت غرفه شرکت به حمید گفتم بای هم اونجاست گفت دروغ میگی وگرنه از ترست نمیرفتی!!! فکر کرده من از بای میترسم :)

البته قبلش رفتم باغ موزه هنر ایرانی تو الهیه که ده دوازتا از بناهای معماری قدیمی رو ماکت کرده بودن و بعدش موزه دکتر حسابی که هرچی استاد آشغال داشت گذاشته بودن تو موزه

استعفا

دیگه از اینجا استعفا دادن یه کار هیجان انگیز نیست. خلاصه امروز خیلی جدی به آرمان گفتم برات آشغال کاری نمیکنم اونم خیلی جدی رفت گذاشت کف دست بای اونم خیلی جدی گفت تو غلط میکنی تمرد میکنی من خیلی جدی گفتم خوب میکنم و ...   ... الان خونم :)

نفس

یه فیلم خیلی خوب از خانم آبیار با طراحی صحنه و فیلم برداری خیلی خوب اما روایت و کارگردانی و بازی ها فوق العاده بودن. داستان که نداشت نوع ولی روایت رو دوست داشتم آروم و بی تکلف. آخرش نارحت شدم

رفقای خوب

یه گاد فادر کوچیک. فیلمبرداری و تدوین خوب بودن صحنه و لباس عالی. بازی و روایت و کارگردانی دوست داشنی

شکل گیری یک انقلاب

دیروز بای اومد پایین دوباره گفت از عمملکردتون راضی نیستم و رهام و امیر مدیر میشن کنار آرمان. منم لام تا کام حرف نزدم نگاهشم نکردم بعد از جلسه رفتم رو مخ آرمان اونم رفته به بای گفته بود بای هم یه ساعت بعد از وقت اداری اومده بود پایین من نبودم گفته بود که امیر و رهام مدیر نیستند باید رای گیری بشه. منم امروز طی یک کودتای مخملی و لابیگری 9 از 14 رای برای سهیل و مشیر جمع کردم  هه هه. امیر و رهام رو کارد میزدی خونشون نمیومد. ولی ساعت 4 سهیل رو به عنوان نیروی مقیم وزارت خونه فرستادن تو باقالیا. حالا باید لابی رو با یه کاندیدای دیگه باید ادامه بدیم.

شاترآیلد

الان شاترآیسلد رو دیدم خیلی خیلی خوب بود

و من فیلمای روانی هم دوست ندارم باز چون روحیم لطیفه

ولی فیلمای روانی مثل این ممنتو فایت کلاب دیوانه ای از قفس پرید و ... شاهکارهایی هستن که حتی برای کسی مثل من که این ژانر رو دوست نداره دائم در حال ایجاد سوپرایزن

اینم خیلی خوب بود و تا سکانس آخر باورم نمیشد چه بلایی سرم اومده

بجز فیلمنامه که فوق العاده بود و استراکچر اصلی فیلم

فیلمبرداری و گریمها خیلی خوب بودن

رنک فیلم

 The Matrix 1موضوع

v for vendettaموضوع

Schindler's Listاحساس در داستان واقعی

Saving Private Ryanصحنه پردازی

The Usual Suspectsغافلگیری

Forrest Gumpتنوع

The Lord of the Rings AND The Hobbitشخصیت پردازی

The Godfatherکارگردانی

The Godfather 2کارگردانی

The Good, the Bad and the Uglyکلی

Benjamin Buttonخلاقیت

Gangs of New Yorkبازی
Titanic کلی
dog day afternoon بازی

Avatar موضوع

Mementoتدوین

lucyموضوع

LORUXموضوع

green mile کلی

mad max fury road ریتم

Dictatorشوخیها

Nemoکلی

Dances with Wolves کلی

Monsters, Incشخصیت

WALL·E احساس

Close Encounters of the Third Kindکارگردانی

Léon: The Professionalکارگردانی

Fight Clubبازی

Inceptionخلاقیت

Harry Potter and the Deathly Hallows - Part 1 موسیقی و فیلمبرداری

The Shawshank Redemptionکارگردانی

Dr. Strangeloveشوخی

Up روایت

Harry Potter and the Prisoner of Azkaban بازی با زمان
Battleshipجلوه های ویژه

Gladiatorبازی

American History Xموضوع

رنک کتاب

قرآن ـ حافظ ـ انجیل ـ شاهنامه ـ 4

غزلیان بوستان و گلستان سعدی ـ غزلیات مولانا ـ گلشن راز ـ رباعیات خیام ـ 6

قلعه حیوانات ـ شازده کوچولو ـ خداوند الموت ـ خواجه تاج دار ـ فیه ما فیه ـ مجموعه شریعتی ـ ماهی سیاه کوچولو ـ منطق الطیر ـ کتب کوچک فلسفه ـ تاریخچه زمان ـ 10

دیوان پروین ـ قواعد بازی ـ چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ـ محفل فیلسوفان خاموش ـ حماسه حسینی ـ داستان های کوتاه تولستوی ـ جنگ و صلح ـ ارابه های خدایان ـ 8

دوقرن سکوت ـ شهریار ـ  24 قانون به دست آوردن قدرت ـ 24قانون حفظ قدرت ـ سرگدشت فلسفه ـ امام حسین و ایران ـ کلیله و دمنه ـ 7

هشت کتاب سهراب ـ رساله ـ نهج البلاغه ـ 5 داستان جلال آل احمد ـ یک دوتا از شکسپیر  ـ خمسه نظامی ـ در آستانه ـ جهان در ‍پوست گردو ـ 8

ضیافت ـ اخلاق ناصری ـ داستان راستان ـ روح عرفانی روح الله ـ  4

 خدمات متقابل اسلام و ایران ـ ولایت فقیه ـ 2

غورباقه را قورت بده ـ وصایای امام ـ حجاب ـ صحیفه سجادیه ـ این کتاب را بسوزان و به ... ـ  5

10ـ بوف کور ـ کیمیاگر ـ نمایشنامه در جستجوی زمان از دست رفته ـ 3

جمع 56

7

سون یه فیلم جنایی معمایی با بازی خوب مورگان فریمن و پردپیت. دیگه خسته شدم خدافظ

12 مرد خشمگین

رده پنجم آی ام دی بی؟ عجیبه یه تله فیلم معمولی که برای مخاطب امروزی از دقیقه 20 و 30 میشه ادامه و پایان فیلم رو با جزئیات پیش بینی کنی

V

انتقام یا هرچی...

اصلا نمیخواستم پست بزارم حتی نقد فیلمی که دوساعت پیش شروع کردم به دیدنش... ... ولی حسی که بعد از این فیلم دارم انقدر قدرت منده که میتون بخاطرش ساعتها بیدار بمونم و فکر کنم این چیزیه که نباید به راحتی از دستش بدم... ... پس قبل از اینکه این متن رو تموم کنم نمیتونم باکسی چت کنم یا حتی یه آهنگ با صدای کم گوش بدم.

وی فور وندتا... ... شاهکار داستان سرایی ... ...

فقط می خواستم بگم از شخصی که نقاب بر چهره داره تا کسی اونو نشناسه چرا میپرسی تو کی هستی!

 یه فیلم با موضوعی فوق العاده جذاب موضوع مبارزه یک فرد علیه دولت تک تک افراد یک ملت علیه دولت دروغگو و فاسدی که خودشون با رای و خواست خودشون  سر کار آوردن. فیلم نامه بسیار غنی پر از دیالوگ های ماندگار مثل پشت این نقاب جسم نیست. یک ایده است و ایده ها هم ضدگلوله هستند این دیالوگ خودش میتونه انقلاب به پا کنه . فیلمی که پر پر بود یک ثانیه احساس نمیکردی این سکانس نبود هم اتفاقی نمی افتاد. الان میخوام راجع به حسم صحبت کنم بحث فنی  و دست گیری ای وی بمونه برا بعد.

فیلم به آدم بال میداد ترساشو میگرفت قدرتشو بهش نشون میداد خیلی با وی احساس همزاد پنداری کردم تو پستای قبلم هم نوشته بودم کمتر پیش میاد با کسی آهنگی یا قهرمان کتاب یا فیلمی همزاد پنداری کنم. اما الان احساس میکنم میکنم. چیزی که تو ماتریکس 1 هم بود وای از دست برادران واچوفسکی

شخصیت پردازی به حدی با جزئیات انجام شده بود که میشد از داستان های گذشته چندین فیلم خوب ساخت. از داستان پدر مادر ای وی تا دفتر خاطرات خانم دکتر... ولی وی کی بود؟ این نپرداختن به گذشته وی تو یه فیلم که انقدر به جزئیات اهمیت میده خیلی زیباست. مهم نبود وی کیه ... چرا بود مهمه که وی منم برادر منه پدرم و مادرم و دوستم و تویی

انقدر موضوع زیبا بود که جایی برای بحث فنی نمیذاره اما فیلمبرداری فیلم بادقت خیلی زیاد انجام شده بود و من نمیدونم اگه اون صحنه اعتراضات مستند نبود که اصلا غیر قابل باور مستند نبوده باشن. صحنه بعد تیر اندازی مامور و حمله مردم به مامور مو به تن آدم سیخ میکرد.  نور پردازی فضای تاریک آینده رو به صورت هنرمندانه ای محسوس کرده بود آینده که چه عرض کنم.

موزیک و بازی ها هم خیلی خوب بودن وی از زیر ماسک بازی میکرد پدر سوخته. ولی هرجا بریم باید برگردیم سر اصل داستان که چقدر جالب و غیر قابل پیشبینی بود.

چقدر میتونه آدم رو به حرکت در برابر ستم تحریک کنه که پدر آدما برای ریختن ترسشون باید در بیاد که سرمایه دارا چه بلای سر مردم میارن از دروغ و شکنجه یا قتل و دزدی. چقدر انگیزه درست میکنه برای اینکه به آدما کمک کنیم مثل ما باشن. چقدر به متدین نما های دزد و فاسد بدبین کنه و اینکه یه ساختمون برای کشور هیچ ارزشی نداره در برابر امید مردمش. اینکه سرکوب اکثر مخالفا رو از بین میبره ولی بعضیا شون رو خیلی خیلی قوی تر میکنه. اینکه شانسی وجود نداره همه چیز با برنامه ریز به دست میاد.

کلی نماد تو فیلم بود البته من زیاد نماد باز نبودم اما وی یعنی ما یعنی پیروزی... قرآن .. بازداشتگاه ابوغریب بود یا نمیدونم گونتانامو ... مرده هایی که تو جشن پیروزی زنده شدن بودن ...

آها در آخر یه نظر کلی راجع به فیلمها، نمیتونم تصمیم بگیرم که خوبه کارگردان بادادن سرنخ اجازه پیش بینی رو به تماشاچی بده یا با زیرپا گذاشتن برخی المان ها واقعی این حق رو ازش بگیره؟ میدونین میخوام چی بگم؟ میخوام بگم تو صحنه ای که ای وی از خونه اون مرد چاقه که دستگیر و اعدام شد فرار کرد از نحوه دستگیریش و دیالوگ "گرفتمت" میشد حدس زد که وی بوده که دستگیرش کرده و دوست داشتم نمیفهمیدم

در هر صورت ـ مردم نباید از حکومت بترسند. این حکومت است که باید از مردم بترسد.

وی فور وندتا هم رفت جز تاپ تن

دیر

دیر به دیر وقت میکنم حال ندارم

مصاحبه خوب بود

نود پررو شده. جوراب و بند و شرت ورزشی؟؟!!

حاج اقا صدیقی میگه بعضیا غیبت میکنن، که مثل خوردن گوشت برادره هیچ. حاج آقا میگه اینا انقدر وقیحن تازه بهشون میگی چرا غیبت میکنی میگه جلو خودشم میگم. این یعنی چی این یعنی هم غیبت هم ترور شخصیت...           ... منو میگه :(

edge

بلد نبودم تو مرورگر جدید مایکروسافت یه پیج رو ذخیره کنم تو گوگل سرچ کردم میگه یا ازش پرینت پی دی اف بگیر یا اون صفحه رو با آی ای باز کن

متولد 65

فیلم بدی نبود تو سبک خشک سالی ولی نه به اون خوبی

نیمه شب اتفاق افتاد

بد خیلی بد

شمال

تو تعطیلات رفتم شمال خیل خوش گذشت و کلی با ش کل کل کردیم و ساحل و بارون و اجاق باشی و برف برگشتنی

مرکز تبادل کتاب

اینجا هم برین خوبه فقط حواستون باشه کیف پولتون رو لای کتابا گم نکنید.

موزه ملی

پنج شنبه دو هفته پیش رفتم موزه ملی انقدر طول کشید نرسیدم به موزه بعد از اسلام هم سر بزنم. جالب بود مخصوصا اون مجسمه و کتیبه هایی که عکساشون تو کتاب تاریخ بود. بعدشم یه سر رفتم پارک شهر

فال سازمان

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست          می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت          وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد          این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود          بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق          آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم          وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم          باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود          ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

951014

حال

به طور مشخص وقتی عصبانیم تصمیم غلط میگیرم. :|

باید درست رفتار کنم.

بعد هفتم

ببین عزیز من وقتی میگی هفت بعدی قشنگ معلومه هیچی از فیزیک نمیدونی بابا من برای درک بعد چهارم پیر شدم حالا تو میگی هفت بعدی؟ ولی خوب گذشته از این حرفا جمعه رفتیم پارک آب و آتش و پل و طبیعت و سینما هفت بعدیش انقدر هجان انگیز بود که میای بیرون دنیا برات کسل کنندست.

سعدآباد

امروز رفتم سعد آباد که خیلی فضای قشنگی داشت و خیلی بزرگ بود از ساعت 2:30  بعد از ظهر موزه های سفید و سبزم دیدم و وارد منطقه ممنوع تیراندازی و بازدید خارج از وقت و یکی دو نفرم دوست شدم و ... خوب بود ولی الان خیلی خیلی خستم...

زندان قصر

چهارشنبه رفتم باغ موزه قصر یه محلی که اول کاخ فتحعلی شاه بوده بعد ول میشه از 1308 میشه زندان تا سال 1382. خیلی فضای سبز دل انگیزی داشت خصوصا یه نم بارون هم زده بود. خود موزه هم یه سری بندهای زندان و صفحاتی از تاریخ معاصر رو نشون میداد که با راهنمایی عالی مسئولینش که برای من یه دختره کوچولوی بانمک بو دیگه خیلی خوب بود یه سوال تاریخی ازش پرسیدم گفت نمیدونم من فقط همین مسائل مربوط به موزه رو بلدم گفتم رشتت چیه؟ آخه فکر میکردم تاریخ ماریخ باید باشه گفت آی تی، گفتن انگار از تاریخ خوشتم نمیاد؟ گفت نه!!! یه بخششم که مربوط به زندان سیاسی بود یه خانمی که خودش زندانی اونجا بود راهنمایی میکرد. خاطراتش رو از اینجا دانلود کنید بخونید خیلی باحاله. بعد معلوم شد مجاهد بوده. بهش میگم شما جرمتون چی بوده میگه هیچی کتاب شریعتی و شرکت تو کلاساش. گفتم وای یعنی انقد خفقان بوده گفت آره البته اون موقعی که دست گیرم کردن مسلح بودم!!!


مشت

چیزی که منو میسوزونه اینه که سکانس اشغال نظمیه توسط مردم تو یتیم خانه ایران با هل دادن نمایش مشت به حالت مرگ بر انجام میشه. انگار اینا نمیخوان مردم انقلاب کردن رو یاد بگیرن.

مردم من به شما میگم که انقلاب با مشت و مرگ بر به هیچ جا نمیرسه شما ها که خودتون انقلاب دیدین چرا دیگه اینو باور میکنین؟ انقلاب با برنامه ریزی ایدئولوژی اسلحه خون و شکنجه و مقاومت سنگین به نتیجه میرسه.

این عکس انقلاب دروغه

اینا واقعیتن


یتیم خانه ایران

یه فیلم با داستان خیلی جالب در خصوص ایران صد سال پیش خوب من از اول نمیدونستم راجع به دوم مقطع از تاریخه هر چند تاریخ اون مقطع رو بلد بودم. از همون اول فیلم معلوم بود با یه فیلمبرداری خوب طرف هستیم و بلافاصله اوگوی روایت فتح یادآوری میکرد این یه کار سفارشیه حتی اگه از سابقه طالبی صرف نظر کنیم، مشخصا از سفارشی منظورم کار ضعیفه ولی نبود، سفارشی بود اما ضعیف نه. خوب روایت فتح اتگلیس رو میکوبه همون طور که تو سکانس آخر با نمایش ملوانای دستگیر شده توسط سربازان سرفراز خلیج فارس دیالوگ میرزا رو یاآوری میکرد که دیگه بچه های ایران از سرباز و سفیر انگلیسی نمیترس.

داستان فیلم داستان قحطی و بیماری فراگیریه که مردم باهاش دست و پنجه نرم میکنن و انگلیسی که منفعت طلبانه به اون بی توجهه. خوب البته اگه من بی عرضه باشم دشمن سوارم میشه.

فیلمبرداری و دکو پاژ عالی بود، انتخاب مناره و مسجد چیزی بود که تو فیلمبرداری بهتر نشون داده شد بود تا تو کارگردانی. طراحی صحنه هم خوب بود انگار ما اینها رو یاد گرفتیم. اما بازی های سیاهی لشگر یکی خوب بود یکی بد.

کارگردانی چنگی به دل نمیزد. ما عادت کردیم به بازی های حسی قوی که آدم رو میگیره تو بیان دیالوگ ها تو یه اتاق به صورت نشسته و نمایش احساسات مادری که بچه شو از دست داده که این ها حتی با بازی ضعیف هم میشه یکاریش کرد اما معمولا سکانسهای اکشن یه جاشون میلنگه به نظرم سکانس اکشن خیلی مهمه و قدرت کارگردان رو نشون میده چیزی که تو این فیلم هم نمره قبولی نگرفت.

موضوع دیگه اینه که آدم متوجه میشه ما داستان خراب کنیم نمیخوام بگم فیلم بد بود اما با این داستان فیلم در حد اسکار باید ساخته بشه البته اسکار که ارزش نداره منظورم فیلم با ارزشه. با داستان مزار شریف هم آشغال ساختیم اما اونا با سقوط سن پترز بورگ مو به تنت سیخ میکنن انگار اصلا تو هم متولد همون شهری دلت برا تک تک آجرا میسوزه اما تو یتیم خانه ایران تو سالن گه گاه صدای خنده میشنیدم.


اخبار

آخرین گزارش از پیشرفت کار نیروگاه برق اتمی بوشهر انتشار یافت. در این گزارش ضمن اعلام پیشرفت 40 تا 100 درصد دو نیروگاه بوشهر، آمده است: «با توجه به اینکه در حال حاضر تولید نیروی برق در شبکه‌ی سراسری کشور بیش از سه هزار مگاوات نیست، نیروگاه اتمی بوشهر با جمع تولید 2400 مگاوات تولید عمده‌ای به رفع کمبود تولید نیروی برق کشور خواهد کرد.»

24 اردیبهشت57


محمدرضا پهلوی، پادشاه ایران در مورد وقایع چند روز قبل قم و شهرهای دیگر در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد. در این مصاحبه، غلامحسین صالحیار سردبیر روزنامه اطلاعات نظر شاه را درباره حوادث چند روز اخیر پرسید. شاه گفت: «در اثر این آزادی‌هایی که ما دادیم، اینها به راه افتادند و فکر کردند که با دوتا مقاله نوشتن در اینجا و سه تا تلفن زدن به اروپا یا آمریکا امید تقسیم مجدد کشور امکان دارد.» وی در مورد ماهیت تظاهرکنندگان افزود: «این‌ها وقتی پرچمی با علائم مخصوص به اهتزاز درآوردند، دیگر خیلی مطالب علنی شد.» وی گفت: «به نظر آنان هرچه مظاهر تمدن و پیشرفت است، نباید وجود داشته باشد. حالا می‌خواهم ببینم این مملکت را با این وضع این‌ها چگونه می‌خواهند اداره کنند؟»

تیم ملی فوتبال ایران در ورزشگاه سی هزار نفری تولوز با یک بازی درخشان و درخور تحسین مغلوب تیم ملی فرانسه شد.در نیمه‌ی اول این بازی ابتدا تیم فرانسه با یک گل از تیم ایران جلو افتاد، اما پاس علی پروین به غفور جهانی و پاس جهانی به عقب و شوت عالی حسن روشن بازی را به تساوی کشاند. در نیمه‌ی دوم تیم فرانسه گل پیروزی را به ایران زد.قرار است تیم ملی ایران، پس از این دیدار در سه مسابقه با تیم ملی هلند، تیم باشگاهی بروژ بلژیک و تیم پاری سن ژرمن فرانسه بازی کند.

25اردیبهشت 57


در جریان تظاهرات دانشجویان ایرانی مخالف حکومت در شیکاگو، که در مقابل سرکنسولگری شاهنشاهی ایران در شیکاگو صورت گرفته بود، صدها دانشجوی مخالف شرکت کردند.
در جریان این تظاهرات میان یکی از طرفداران دولت و دانشجویان مخالف درگیری نیز رخ داد. این تظاهرات با حضور پلیس مواجه شد و سرانجام منجر به دستگیری 173 نفر و مجروح شدن تعدادی از ماموران پلیس و دانشجویان شد. روزنامه کیهان هوایی در توضیح این خبر نوشت: «زد و خورد 650 دانشجوی کمونیست ایرانی با پلیس آمریکا»

26 اردیبهشت


گرهارد ریتزل سفیر آلمان فدرال در ایران اعلام کرد دو نیروگاه اتمی بوشهر که به ارزش 10 میلیارد مارک ساخته می‌شود، به زودی آماده تحویل است و آلمان چهار نیروگاه هسته‌ای دیگر به ارزش 20 میلیارد مارک در ایران خواهد ساخت.
مسوولان انرژی اتمی تاکید کردند، تاکنون در 50 نقطه ایران با آثاری از اورانیوم برخورد شده است که بررسی‌ها برای تشخیص منابع اصلی ذخایر ادامه خواهد داشت. در این جلسه گفته شد که نیروگاه‌های هسته‌ای 5 و 6 در نزدیکی اصفهان و نیروگاه‌های 7 و 8 در نزدیک ساوه نصب‌ می‌گردند.

2خرداد


هادی خرسندی، طنزنویس روزنامه اطلاعات خارج از کشور، روز دوم خرداد در ستون طنز این روزنامه این نوشته‌ی را منتشر کرد:

توی اتوبوس، آقایی رو کرد به مردی که بغل دستش نشسته بود و پرسید:
- آقا، ببخشید، جنابعالی افسر ارتش آمریکا هستید؟- نه خیر.
- گروهبان ارتش آمریکا هستید؟- خیر آقا.
- اصلا جنابعالی آمریکایی هستید؟- نه جانم.
- خارجی هستید؟- خیر.
- الغای کاپیتولاسیون را قبول دارید؟- بعله.
- مشمول مقررات کنوانسیون وین هم نیستید؟- نه خیر آقا، منظورتان چیست؟
- هیچی آقا، منظورمان این است که پس لطف بفرمایید پایتان را از روی پای بنده بردارید. از وقتی کنار بنده نشستید خواستم خدمتتان عرض کنم پای بنده را لگد کرده‌اید، ولی ترسیدم مسوولیت داشته باشید. حالا که خاطرم جمع شد بی‌زحمت پای بنده را مرخص بفرمایید.

3خرداد57


منبع سایت رادیو زمانه

عادت

پرنس واسیلی مثل ساعت کوک شده از سر عادت حرف هایی میزد که حتی در بند آن نبود که دیگران باور کنند.

جنگ و صلح

سردر باغ ملی

امروز رفتم سر در باغ ملی رو هم دیدم قشنگ بود اون محوطش هم خوب بود.

عبرت

امروز رفتم موزه عبرت جایی که بازداشتی های قبل از انقلاب رو شکنجه میکردن. با توجه به نزدیکیش با زمان دیدن فیلم سیانور جالب بود. خود موزه خوب بود و فکر کنم اولین باری بود که میرفتم موزه و راهنمای موزه حرف هم میزد همه چی رو توضیح میداد کلی هم ویدیو پخش کردن. البته منظورم از همه چیز چیزایی که میتونن بگنه دیگه حالا انتظار نداشته باش بگن مجاهدا انقلاب کردن ولی جای خوبی بود. خوب یعنی خوب طراحی شده بود وگرنه ناراحت کننده بود. دکتر شریعتی و آقا و گل سرخی و شهید بهشتی و مرتضی لباف هم بودن.

سیروس

تلگرامی

تصور مردم از منشور کورش

نمیدانم ها

چقدر نا گفته راجع به انقلاب و قبل و بعدش هست خدایا چطور میشه به یه تعریف بی طرف از حقایق اون زمان دست یافت. باید شروع کنم تاریخ بخونم دوباره

قبل از اشغال سفارت توسط پیروان

تنها سه روز پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و باوجود آن که دولت ایالات متحده دولت جدید ایران را به رسمیت شناخته بود، در صبح روز ۲۵ بهمن ماه، یک گروه مسلح احتمالاً از هواداران سازمان مارکسیست انقلابی موسوم به سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و یا یک گروه مسلح مارکسیست دیگر به سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید یورش بردند. سفیر وقت آمریکا ویلیام سالیوان به تفنگداران دریایی محافظ سفارتخانه دستور داد تا تنها به منظور حفظ جان خود تیراندازی کنند و برای پراکنده کردن چریکهایی که اقدام به بالا رفتن از دیوارها کرده بودند، از گاز اشک‌آور استفاده نمایند. با وخیم تر شدن اوضاع، سالیوان با دولت موقت تماس حاصل کرده و از آنها کمک خواست. کارکنان سفارت سپس همگی خود را در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر حبس کرده و اقدام به از بین بردن اسناد کردند. پس از آنکه مهاجمان، کارکنان سفارت را به مرگ و آتش زدن اتاق مخابره خبر تهدید کردند، به دستور سالیوان، آنان همگی تسلیم شدند. با اینحال امتناع روح‌الله خمینی رهبر انقلاب ۱۳۵۷، از تأیید اقدام مذکور، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت را قادر ساخت تا به نمایندگی از دولتش، به این تنش پایان دهد. پس از گذشت دو ساعت، نیروهای کمیته انقلاب به همراه یزدی وارد درگیری شده و موفق شدند چریک‌ها را به ترک سفارت ترغیب کنند، به این ترتیب در ساعت دوازده ظهر آن روز، کنترل سفارت آمریکا به دست مقامات دولت موقت افتاد. همان روز، روزنامه اطلاعات، در صفحه اول خود ذیل تیتر «سفارت آمریکا سقوط کرد» نوشت: «سرانجام سفارت آمریکا به تصرف ارتش انقلاب و چریک‌ها درآمد. مأموران سفارت آمریکا و تفنگداران دریایی که از داخل سفارت تیراندازی می‌کردند، در این دقایق تسلیم شدند و چریک‌ها و افراد مسلح به داخل سفارت رفتند.» یزدی ضمن عذرخواهی از سالیوان این واقعه را حاصل عوامل کنترل نشده انقلاب دانست و به او اطمینان داد که امنیت آنها از آن به بعد تضمین خواهد شد.

 

دولت موقت مهدی بازرگان به این دلیل توسط خمینی انتصاب شده بود که روحانیون هوادار او از مهارت مدیریتی لازم برای اداره دولت بی بهره بودند و روحانیون میانه‌رو و ملّیون نیز با مداخله آنان در سیاست مخالفت می‌ورزیدند. دولت موقت، ائتلافی از ملی گرایان مذهبی و سکولار بود که به رغم برخوردار بودن از برخی امتیازات مهم، نتوانست زمینه پیشرفت ناسیونالیسم ایرانی را به عنوان یک عامل سیاسی عمده در ایران پس از انقلاب فراهم کرده و از اوج‌گیری بنیادگرایی شیعه جلوگیری کند. در آن برهه زمانی که محبوبیت افراد به میزان «انقلابی بودن» و نه لزوماً منطقی بودن طرحهای آنان برای آینده بستگی داشت، دولت موقت نسبت به خواست اجتماع، بی تفاوت یا حتی مخالف و از برقراری ارتباط با طبقات پایین اجتماع عاجز بود. همزمان خمینی که از پایگاه مردمی بالایی برخوردار بود، زیرکانه به تقویت هواداران خویش در سازمان روحانیت و گسترش نهادهای تازه تأسیس انقلابی و دیوان‌سالاری دولتی اقدام کرد. اقدامی که نوعی دولت در دولت محسوب می‌شد.

 

اندکی پس از آغاز به کار دولت، مجلس تازه تأسیس خبرگان که اکثراً از هواداران خمینی تشکیل می‌شد، اقدام به تدوین قانون اساسی کرد. در این قانون، اختیارات وسیعی به خمینی به عنوان ولی فقیه از جمله فرماندهی نیروهای مسلح و تعیین نیمی از اعضای شورای نگهبان داده شده بود. ملی‌گرایان، چپ‌گرایان و مجاهدین خلق با این قانون به مخالفت برخاستند، اما شدیدترین مخالفتها از سوی آیت‌الله کاظم شریعتمداری روحانی میانه‌رو بود. در این زمان، هواداران روح‌الله خمینی یا «مکتبی‌ها» هنوز کاملاً قدرت را دست نگرفته بودند و از این‌رو به چالش طلبیدن آنان امری ممکن بود، اما مخالفان ولایت فقیه، در متحد شدن با یک‌دیگر ناتوان بوده و از یک‌دیگر حمایتی به عمل نیاوردند. در حالی‌که چپ‌گرایان و ناسیونالیست‌ها سرگرم هماهنگ کردن استراتژی خود در مخالفت با قانون اساسی بودند، بحران گروگان‌گیری کارکنان سفارت آمریکا روی داد. این اتفاق، وضعیت سیاسی کشور را دگرگون کرد، مانع طرح مباحث جدی دربارهٔ قانون اساسی شد و ملی‌گرایان و چپ‌ها را وادار به عقب‌نشینی و اخذ موضع دفاعی کرد. ضمن اینکه موازنه نیروها، به گونه‌ای آشکار به نفع حامیان روح‌الله خمینی رقم خورد و بارِ دیگر هرچند ناخواسته، ایالات متحده عاملِ تغییر مسیر سیاسی ایران شد.

منبع ویکی

شریف

ایتالیک ها مال خودمه

حتی اگر نام مجید شریف واقفی به گوشمان نخورده باشد نام دانشگاه صنعتی شریف را شنیده ایم. این دانشگاه در سالهای پیش از انقلاب به دانشگاه آریامهر مشهور بود و بعد از انقلاب به پاسداشت مبارزات مجید شریف واقفی به دانشگاه شریف تغییر نام داد اما مجید شریف واقفی که بود؟  قبلا هم گفتم کاشکی اسم دانشگاه شریف همون آریا مهر میموند شریف رو میزاشتن رو این دانشگاهها که خودمون ساختیم مثل پیام نور و آزاد و علمی کاربردی

شریف واقفی از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق بود که خاستگاه خانوادگیش مذهبی بود. وی از جمله دانشجویانی بود که در رشته مهندسی برق دانشگاه آریامهر شروع به تحصیل نمود اما درگیری در فعالیت علیه رژیم گذشته موجب شد که بیشتر از تحصیل در دانشگاه این فعالیتهای سیاسی باشد که محوریت زندگی قرار گیرد.

شریف واقفی پس از ورود به دانشگاه، همراه با دوستان خود انجمن اسلامی دانشگاه را بنیان نهاد سپس برای مبارزه علیه شاه به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با صعود در سلسله مراتب آن به یکی از رهبران سازمان تبدیل شد.

پس از مدتی بعضی از سران این گروه تصمیم گرفتند ایدئولوژی سازمان را از اسلام به مارکسیسم تغییر دهند. شریف واقفی به شدت با این تصمیم به مخالفت پرداخت که این مخالفت باعث اخراج وی از شورای مرکزی شد.

شریف واقفی در ۱۶ اردیبهشت ۵۴ به دلیل اصرار بر هویت اسلامی خود و مخالفت با مارکسیست شدن سازمان مجاهدین خلق، به دستور سران سازمان کشته شد و جنازه اش به آتش کشیده شد.

در ترور شریف واقفی بیش از بقیه این همسر سازمانی وی لیلا زمردیان بود که نقش داشت. لیلا زمردیان به مرکزیت سازمان خبر داد که مجید قصد تاسیس شاخه اسلامی مجاهدین خلق را دارد و در حال عضوگیری از اعضایی است که هنوز به اسلام وفادارند.

به دنبال آن با ابلاغ سازمان قراری بین وحید افراخته با مجید در ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ در سه راه بوذرجمهری نو (۱۵ خرداد شرقی) گذاشته شد و  هنگامی که وی بر سر قرار حاضر می‌شود توسط وحید افراخته و محسن سیدخاموشی ترور شده و سپس برای جلوگیری از هویت یابی، جسدش توسط حسین سیاه‌کلاه و محسن سیدخاموشی سوزانده می‌شود و آن را در محل دفن زباله‌ها در خارج از تهران می‌اندازند. اما بعد از دستگیری وحید افراخته و محسن سیدخاموشی، جسد توسط ساواک کشف و شناسایی می‌شود.

زمردیان که در یادداشت دستنویسی در برائت خود از عاملیت ترور شریف واقفی نوشته بود: «دلم می‌خواست گفتن من (خبردادن در مورد فعالیت مجید شریف واقفی و دوستانش) برای حیات بچه‌ها خطری نداشته باشد. یعنی من به (شریف واقفی و دوستانش) خیانتی نکرده باشم…» در دی ماه ۵۵ در تعقیب گشت‌های ساواک مورد اصابت گلوله قرار گرفت و با جویدن سیانور کشته شد.

جریان کشته شدن وی نیز این طور بود که مأموران ساواک در خیابان ری در حوالی میدان قیام (میدان شاه سابق) به وی ظنین شده و چون قصد تعیین هویت او را داشتند ، لیلا با استفاده از ازدحام جمعیت و ترافیک سنگین گریخته و به اخطارهای مأموران توجهی نمی‌کند. عاقبت در کوچه شترداران از ناحیه لگن خاصره و پا مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و از فرار باز می‌ماند و با جویدن قرص سمی سیانور جان می‌بازد.

محمدتقی شهرام فارغ‌التحصیل رشته ریاضی از دانشگاه تهران یکی از چهره‌های شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران و یکی از رهبران شاخه مارکسیسم-لنینیسم سازمان پس از انشعاب در سال ۱۳۵۴ بود.

این شاخه کمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر تغییر نام داد. تقی شهرام در تیر ماه ۵۸ دستگیر و در مرداد ۵۹ به اتهام صدور دستور ترور مجید شریف واقفی محاکمه و اعدام شد.

منبع

سیانور

قبل از نقد سیانور برم سر نقد این تبلیغ سه سوت اول فیلما چقدر قشنگه آهنگ قشنگ نریشن خوبدوبله عالی فیلمبردای و کلا خوبه

سیانور یه فیلم در مورد عشق یه افسر پلیس و یک عضو رده بالای سازمان چریکها در سال 1354 که ضمن طی روال داستان روابط سازمانی چریکها رو هم نشون میده. فیلم خوبی نبود که از بازیگرای خوشگلی استفاده کرده بود، البته این یه دلیل کافی برای دین فیلمه فکر کنم. البته من با دیدن پوستر فیلم رفتم تو حال و هوای فیلمای زمان خاتمی کلیشه ای که هوس کرده بودم تکرار بشه و یکم شد. البته  یک فیلم بر اساس یه واقعه مهم تاریخی رو باید دید چون هم یه تصویر بهت میده هم جلبت میکنه برای تحقیق.

ولی خوب بازی ها ضعیف بودن و بعضی موقع ها مثل صحنه دستگیری افراد تو خیابون یکمی هم حالت به هم میخورد.

کارگردانی ضعیف که بعضی موقع ها دیگه میخواست ساعت هنگامه رو بکنه تو چشم تماشاچی.

طراحی صحنه یک در میون جلب توجه میکرد و بد نبود.

اصل داستان قشنگ بود اما پرداختش بخصوص در بخش سیاسی ناامید کننده. اما تدوینش، من نمیفهمم چرا از ته؟ خوب ممنتو داستانش ایجاب میکرد. یا بارکد بازیگر اصلی داستان رو برعکس تعریف میکرد حالا پالپ فیکشن یه غلطی کرد شما هی باید تکرار کنی؟

جنگ و صلح تولستوی

موسیقی نیروی اراده را ضیف میکند و زن از انبوه غرایز وحشیانه بندبرمیگیرد و پای های حصار عقلانی را میلرزاند.

صفحه 11

منم موزیک دوست دارم اما دیگه


پرنس واسیلی مثل ساعت کوک شده از سر عادت حرف هایی میزد که حتی در بند آن نبود که دیگران باور کنند.

صفحه 34

مثل ماهایی که فقط غر میزنیم

خلاصه

دوست ندارم خلاصه بنویسم ولی اگه بخوام مشروح بنویسم میشه همین ماهی یه پست ولی رفتم موزه ساعت رو دیدم خیلی مزخرف بود و موزه دفاع مقدس که خوب بود