فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

مجرد

خدایا اخلاص، اخلاص، من می دانم ای خدا، می دانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن، چگونه آدمی را به مطلق می برد، چگونه اخلاص این وجود نسبی را، این موجود حقیقی را که مجموعه ای از احتیاج هاست و ضعف ها و انتظارها و ترس ها مطلق می کند، در برابر بیشمار جاذبه ها و دعوت ها و ضرر ها و خطرها و ترس ها و وسوسه ها و توسل ها و تقرب ها و تکیه گاه ها و امید ها و توفیق ها و شکست ها و شادی ها و غم های همه حقیر، که پیرامون وجود ما را احاطه کرده اند و دمادم ما را بر خود می لرزانند و همچون انبوهی از گرگ ها و روباه ها و کرکس ها و کرم ها بر مردار وجود ما ریخته اند، با یک خود خواهی عظیم انقلابی، که معجزه ذکر است و زاده کشف بندگی فروتنان خویشتن خدایی انسان است،  ناگهان عصیان می کند، عصانی که با انتخاب تسلیم مطلق به حقیقت مطلق فرا می رسد و از عمق فطرت شعله می کشد، سپس با تیغ بوداوار بی نیازی و بی پیوندی و تنهایی مجرد می شود و آنگاه از بودا هم فراتر می رود و با دو تازیانه نداشتن و نخواستن همه آن جانوران آدم خوار از پیرامون انسان بودن خویش می تارند و آنگاه آزاد، سبکبال، غسل کرده و طاهر، پاک و پارسا، خود شده و مجرد و رستگار، انسان شده و بی نیاز، به بلند ترین قله رفیع معراج تنهایی می رسد.

شریعتی

مردم ایران

در هفته ای که گذشت یکی از نمایندگان محافظه کار مجلس فدرال کانادا، خطاب به استفن دیون وزیر امور خارجه این کشور می گوید:"ایران می‌خواهد اسرائیل را نابود کند، ایران مردم خودش را شکنجه می دهد و به زندان می‌اندازد، ایران از تروریسم در سرتاسر دنیا حمایت می‌کند و می‌خواهد به یک قدرتِ اتمی‌ تبدیل شود، آیا وزیر می تواند به ما بگوید که چه چیزی را درباره ایران دوست دارد؟" و وزیر امور خارجه کانادا در یک جمله کوتاه جواب او را می دهد: "من مردم ایران را دوست دارم." جوابی که با استقبال گسترده ای از سوی دیگر نمایندگان مواجه می شود.

منبع فیض بوق به نقل از رادیو فردا. ویدیوش رو دیدم

روح

حسم شبیه حس روح یه آدمی مردست که داره میره بهشت...   ... چند روزه اینجوریم خدا بخیر کنه...

پارتی

وقتی بدون پارتی سعی میکنی پیشرفت کنی

به درک

اون هرچند هزار نفری که سال 60 اعدام شدن گور پدرشون چون عضو بزرگترین سازمان تروریستی ضد میهنی داخلی بودن و حاضر نشدن حتی زبونی از عضویتشون انصراف بدن.

چه حالی داری وقتی میگن چندتا سرباز توسط فلان گروهک تروریستی ترور شدن؟ چند برابر اون احساس رو منافقا رو دل این مردم گذاشتن. اصلا سرباز نه فلام مسئول دزد و پدرسوخته... آخه زیر چتر ترور، حتی ترور آدمای بد مملکت ثبات پیدا میکنه؟

گوربابای مسعود رجوی گور بابای عربستان گور بابای هر کی کینه این خاک رو داره

الهام

یکی از دلایل من برای مسلمون بودن پیروی از افرادی مثل مولانا حافظ سعدی خیام عطار و... است.

سوالی که پیش میاد اینکه آیا اینا اصلا مسلمون بودن؟

جواب اینه که مهم نیست چون ما نمیخوام دنبال خودشون بریم در عوض میخوایم دنبال حرفایی که زدن بریم...

پس سوال بهتر اینه که آیا منشا الهام اینا اسلامه؟

جواب اینه که نه اما منشا الهام اینها مشخصا با منشا الهام اسلام یکیه!!!

چرا؟ چون اسلام اولین کسی نیست که این حرفا رو زده اگه نخوایم بگیم انجیل هم به همین منشا نگاه میکرده چون اونم مذهبیه باید بگیم حتی فلاسفه قبل از هر دوشون مثل افلاطون هم به همونجا نگاه میکردن.

فقط بحث اینه که همه جلو این آفتاب بودن اما هرکی به اندازه معرفتش برداشته که اهمیتی هم نداره ماهم به همونجا نگاه میکنیم فکر کنم یه چیزی تو مایه های فطرت باشه

فقط به من بگو

بغض نکن گریه نکن اگر چه غم کشیده ای
برای من فقط بگو ، خواب ِ بدی که دیده ای
اگر که اعتماد ِ تو ، به دست ِ این و آن کم است
تکیه به شانه ام بده ، که مثل ِ صخره محکم است
به پای ِ صحبتم بشین ، فقط ترانه گوش کن
جام به جام ِ من بزن ، جانِ مرا تو نوش کن
اگر کسی در دلِ توست بگو کنار می روم

گناه کن ، به جای ِ تو بر سرِ دار می روم .

افشین مقدم

930722

تا یک ورق از کلیله در گوشم شد               سیصد ورق از شفا فراموشم شد.

تا حالا چند تا پست داشتم که مخاطب خودم و شما بودین اما این یکی مخاطبش خودمم. یه خاطره ای از زبان دکتر الهی قمشه ای نقل میکنم به نظرم خیلی شیرین اومد. دکتر می فرمود که زمانی که ایشون جوان بودند به قول خودشون چهار تا کتاب خونده بودن و فکر میکردن که به علمشون افزوده شده و اینها یکبار با پدرشون یه بحثی راه می اندازند که اتفاقا در اون بحث نظر آقای دکتر نسبت به پدر دانشمندشون نظر جامع تری بوده. ولی خوب تو این بحث دکتر قدری صداشون رو بالا میبرند. خلاصه بعد از پایان بحث برادر بزرگ دکتر پیش ایشون میاد و بهشون میگه آخه شما که انقدر دانشمند شدی و از علوم فلان و فلان کسب کردی و چیزای فراتر از معلومات جاری کسب کردی چطور هنوز نمیدونی که رفتار آدم نسبت به پدرش نباید اینطوری باشه؟ آره اینم جریان ماست که 20 ساله درس میخونیم و از الگوریتمهای مختلف سر درمیاریم و مطالعات علوم انسانی داشتیم و ادعای بلد بودن ریاضی میکنیم اما هنوز تو معاشرت های روزمره مون مراقبت های لازم رو انجام نمیدیم و بعضی موقع ها دوستانمون رو به ناحق از خودمون میرنجونیم.

برسرک

یه مانگا ژاپنی به پیشنهاد یکی از دوستان البته من یه فیلم سینمایی انیمیشنش سه گانه رو ازش دیدم. فیلم جالبی بود روایتش خوب بود و تماشاگر رو نه میداشت اما حتی تا آخر قسمت سوم انگار منتظر یه چیزی هستی که اتفاق نمیفته و آخرش هم نوشت این تازه شروع داستانه!!! پس بقیش رو از کجا ببینم؟ در هر صورت یه انیمیشن که اولش خیلی عادی داره داستان یه جنگ رو خیلی عادی توضیح میده البته از همون اول خشونتش خیلی زیاده ولی هرچی پیش میری فاکتور های جنسی و ماوراییش هم بیشتر میشه البته تلفیق این دوتا تو یه فضای سوررئال توهمی به اضافه بدون ته تموم شدن داستان باعث گیج شدن مخاطب میشه.

باید از انتخاب زاویه و نوع حرکت فیلمبرداری به عنوان یه نکته شاخص این انیمیشن نام برد.

ژوراسیک

امروز رفتم پارک ژوارسیک جای خوبی بود با عروسک بیست سی تا دایناسور و جک و جونور که یکمی حرکتم میکردن. تو میدان بهرود بالای سعادت آباد. قشنگ بود ارزش یه بار رفتن رو داره. یه چیزایی یاد گرفتم مثلا دایناسورها تو دوره تریاس بوجود اومدن و دوره ژوراسیک ادامه داشتن و تو کرتاسه از بین رفتن. سرعتشون بین 30 تا 60 کیلومتر درساعته. ترجمه اسماشون خیلی مسخرس مثل گاو گوشت خوار، سوسمار غیر متعارف، سه شاخ رو صورت یا ... . اینکه همشون تو اروپا و آمریکا مردن البته این به این معنی نیست که فقط اونجا زندگی میکردن معنیش اینه که اونا دانشمند دارن یه استخون میبینن میرن تحقیق میکنن میفهمن این داناسور بوده برا دوره کرتاسه اما تو کرمونشاه استخون ببینیم به جای گرز زیر صندلی راننده برا دعوا برش میداریم

عادت نکردن

یه نکته هم راجع به "عادت نکردن" بگم ببین بعضی چیزا هر چقدر تکرار بشن تکراری نمیشن و مسلما نمیشه بهشون عادت کرد. مثلا میگن رمضون دو سه روز اولش سخته بعد عادت میکنی منم میگم تو سه روز آب نخور ببینم روز چهارم عادت میکنی یا میمیری؟

آدت نمیکنیم

خوب هدیه رو باید دید هرچند زیادم اهل نشخوار سینمای خاتمی نباشی. ولی این جمله فقط قبل از شروع فیلم به ذهنم میرسید چون فیلم میتونست از خودش دفاع کنه.


فیلم با یه تیتراژ قشنگ شروع میشه و بهت یادآوری میکنه زندگی اینور اونور زیاد داره شاید آخر فیلم زیبایی تیتراژ اول یادت بیاد.

از سکانس اول طراحی خوب لباس خود نمایی میکنه این رو تو لباس تک تک بازیگرا میتونستی ببینی. بعد زیبایی این طراحی تو صحنه و طراحی دکور خونه ها هم میتونستی ببینی. نورپردازی صحنه های غالبا تاریک خونه ها هم نشون دهنده یک کار حرفه ای بود.

فیلم داستان زندگی دوتا برادر رو تعریف میکنه که با شیطنت یکیشون و شک همسرش زندگی دوتا خونواده میره رو هوا و ماجراهایی که پیش میاد جلو میره. داستانی که به نظرم خیلی هم حرف تازه و جالب برا گفتن نداشت.

اما این داستان با یه فیلنامه خوب و بازیهای عالی بازیگراش به یه فیلم خوب تبدیل میشه. باید دقت داشت گارگردانی خوب و دقت در جزئیات تونست کیفیت کار رو بالاتر ببره و تماشاچی رو تحت تاثیر خودش قرار بده.


رخ دیوانه

به آخر دوره پستای خیلی خلاصه ماه رمضون نزدیک میشیم:

رخ دیوانه با یه فیلنامه تکراری و سوراخ دار و قابل پیش بینی و تدوین نچسب و بازیای نچندان جالب.

تبریز دوباره

رفتم تبریز و شب خالد رو دیدم و فرداش جلسه چهارساعته سرپا که خوب بودن. عصرشم لاله پارک و دکتر امین و سنگ فرش. جمعه هم دایی و برگشتم

حال

حال ندارم بنویسم شب احیا خوب بود و دوهزار فحش که میخورم هرشب. دیوانه ها به همه سنگ پرت میکنن.

زن

یارو طراح کمپانی های بزگ بازیهای کامپیوتری یا طراح لباس فیلمهای هالیوودی خودش حالش به هم میخوره از دید جنسیتی اغراق شده و ابزار گونه اش به خانما بعد این ور دنیا ما شدیم کاسه داغ تر از آش که اونا خوبن اونا دید برابر دارن اونا اصصصصصصصصصصصصصصصصلا نگاه جنسی ندارن. تو سرتو بکن زیر برف فکر ما هم نفهمیم.


خروج

خوب شما میدونین من حالم از انگلیس بهم میخوره...

خوب این مشخصه که حال نصف بیشتر کره زمین از انگلیس به هم میخوره...

خوشحالم خارج شد از اتحادیه ضعیف میشه، همین که خودشون مثل سگ ترسیده و پشیمونن خوشحالم. آشغالای سواستفاده گر با دوران تاخت و تازتون خداحافظی کنید.

بیشترین ضرر خروج انگلیس از اتحادیه به خودش میرسه.

قمار باز

گر تو مقامر زاده ای در صرفه چون افتاده ای؟

صرفه گری رسوا بود خاصه که با خوب خُتن


پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشک اگر من به جوی نفروشم

تغییر

به رفتن عادت کردم. قبلا اینطوری نبودم یه جا که میموندم عادت میکردم. الان شاید انقدر جابجا شدم چسبندگیم کم شده، شاید انقدر کم طاقت شدم.

دارم خوش اخلاق میشم و کم توقع. امیدوارتر شدم ش دعا کنین برام.

اگه دیدی کسی که پشت سر همه پیش تو غیبت میکنه پشت سرت غیبت کرد و تعجب کردی یه جای کارت میلنگه!!!

کاشکی میدونستم چرا بعضیا از گروه های بزرگ مردم متنفرند؟ یعنی یه هو میگه مثلا همه چه میدونم مهندسا نفهمن. و حتی معیارشون یه محک واقعی نیست و فقط و فقط اعتقاد خودشونه. مثلا میگه اینایی که به کلینتون رای دادن یه مشت احمق و بیسوادن بعد میبینه اه با سوادها هم به کلینتون رای دادن میگه باسوادها هم نفهمن!!!

البته در آخر باید گفت

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست                            گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد


نقش جهان

ماموریت اصفهان... پل خواجو و مردی که افتاد... سی و سه پل و نماد ماسونی... فالوده بستنی... میدان روحانیه نقش جهان و مسجد شاه و شیخ لطف الله و عالی قاپو و بازار... چهل ستون تعطیل است و ... اسپایسی و ... پیاده روی روبروی کلیسای وانک...

این سیب هم برای تو

این سیب گندیده برا خودت

انقدر بده که ارزش نقد نداره داستان قابل پیشبینی و به صورت احمقانه آخر خیر. موضوع منقضی و دیگر هیچ...

من جای سیروس الوند بودم بعد دستهای آلوده سینما رو میبوسیدم میزاشتم کنار.

تو اتوبوس اصفهان تهران دیدم

پوستر احمقانشو نیگا

بارکد

و به نظرم آخرین قسمت سه گانه کیایی...

زیبا از همون اول فیلم امضای فیلمبردار داد میرنه بیننده داری فیلم آقای کیایی رو نگاه میکنی خیالن راحت. چقدر سکانسایی که با هلی کم میگیره رو خوب درمیاره اصلا آدم خوشحال میشه. موسیقی خوبه ولی مثل همه چیزای دیگه به خوبی دوتای قبلی نیست هرچند هنوزم خیلی همه چیز عالیه.

روال تعریف داستان هم جالبه ولی واقعا عصر یخبندان بهتر بود. تدوین برعکس فیلم چیزیه که تو عصر یخبندان جذاب تر انجام شده بود و پیچیدگی عصر یخبندان و خط ویژه خیلی گیرا تر  غافل گیرکننده تر بودن. هرچند اینم دوست دارم یاد ممنتو افتادم و مثل همون موقع فیلم داشتم نو ذهنم تدوین رو درست میکردم که لذت بخش بود.البته نباید اشتباه کرد و این رو یه روایت معکوس از واقعیت دونست بلکه تو این فیلم واقعیت معکوس روایت شده بود به قول میلاد نمیدونم متوجه حرفم میشین؟

پیچیدگی داستان تو سکانس اول سوار شدن سحر دولتشاهی به بی ام و که آدم فکر میکنه اون لحظه عاشق شدنه و بعد اصلا شاید وقتی داستان سحر رو میشنوی یاد اون سکانس هم نیفتی...

بستن امیدوارانه یه داستان با داستانک های نارحت کننده مثل جدایی سحر کاریه که مصطفی کیایی نشون داده به خوبی بلده. سکانس آخر دوست داشتنی بود ولی خوب هرچند کلیشه ایه اما در مقایسه با آخر عصر یخبندان خیلی ساده بود.

ترکیب هماهنگ فیلمبرداری تدوین نویسندگی و کارگردانی باعث میشه بعد از چند فیلم نه چندان دل چسب امروز احساس کنم یه فیلم خوب دیدم.

خوب نمیشه از بازی های فوق العاده همه بازیگرا گذشت سحر رو زیاد دوست ندارم ولی همه خیییلییی خوب بودن چقدر ترکیب محسن کیایی و بهرام رادان ساده و احقمانه (همونطور که نبودن) و خوب بود یا گریم پژمان بازغی رو بیشتر از همیشه دوست داشتم. چه دیالوگای خوبی... تو فیس بوکم، از دست تکون دادنت معلومه دهنت صاف شده، یه تیر میزنم تو پات و الخصوص همه دیالوگا...

خرده

رمضان یا حال ندارم یا بد اخلاقم :) خدا قبول کنه.

یکی میگفت مسلمونا آشغالن! الان فهمیده مردهای ایرانی هم همینطور!! به تحقیقاتش ادامه بده میتونه به جاهای خوبی برسه!!!

یکی لگد میزنه...    ... من میخورم.

یکی زنگ میزنه حال میده. دمش گرم. ولی من انگار از هرکی دوستم داره دورترم.

مصاحبه دارم خدا قبولم کنه.

مسواک نمیزنم خیلی بده مادرم دوست نداره همیشه میگه بزن.

همیشه بدهکارم خوبه باعث میشه خرجم کمتر بشه تلاشم بیشتر.

عاشق ایرانم اصل و حاشیش.