فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

مخالف

مخافای من بیان رای بدن اما نه به اونی که با من مخالفه به اونی که با من موافقه!!!

941102

منم اول اشتباه کردم ولی منظور اینه که شمایی که با من و حکومت بدی بلاخره یه سری مزایا رو که ما نسبت به دیگر همسایگان و هم سطحان و هم مذهبان و هم فرهنگهای خودمون قبول داری به خاطر اون مزایا که به نظر من کم هم نیست بیا رای بده

محمد رسول الله

3 ساعت؟ چرا؟ باز هم یه داستان زیبای دیگه در یک فیلم ایرانی قربانی فیلم نامه ضعیف شد. فیلم نامه هیچ کشش داستان نداشت نمیشه گفت از هم گسسته ام پیوستگی فیلم تو ذهن کارگردان بیشتر بود تا تو فیلم.

به نظرم آقای مجید بعد از بچه های آسمان باید تو اوج خداحافظی میکرد.

70 هزار میلیارد دلار خرج کردی که چی بشه؟ به نظرم نقطه قوت فیلم ساخت لوکیشن هاش بود اونم باز تو اون کادرهای دوربین اونطور که باید نمایش داده نمیشد حداقل لوکیشن ها میمونه شاید یکی دیگه بیاد به دردش بخوره.

موسیقی فیلم بد نبود. بازی ها هم بد نبود. جلوه های ویژ هم داشت! چی بگم دیگه اگه نبینینش هیچی نمیشه

داستان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ارتباط

من همیشه یه ارتباط خیلی خوب با مادر و خواهرم داشتم اما چند وقته به خاطر بیکاری از اوضاع روحی خوبی برخوردار نیستم رابطه ها داره ضعیف میشه اونجوری که تو چهار ماه گذشته من کم تر از 10 روز خونه بودم اما شاید 3 یا 4 بار کنتاک پیش اومده از اون مواقعی که تحمل و گذشت میکردیم بگذریم. خلاصه من از خودم تو همچین شرایطی اونا هم دائم توقع دارن و حتی تحقیر میکنن و انتظار رفتار همیشه رو از من دارن در صورتی که حتی نمیدونن من چمه. مهم نیست اینا رو نوشتم که بگم به خونه زنگ نمیزنم چون هربار با هم حرفمون میشه مایع اعصاب خوردی فراهمه حتی سر مسائلی مثل شارژ اینترنت هم دعوامون میشه بعد اونا باز ناراحتن که چرا زنگ نمیزنی!!!

بیداری

عمو هر روز هشت هشت و نیم زنگ میزنه از خواب بیدارم میکنه میگه تنیل میشی میگم کاری ندارم میگه نه من هم سن تو بودم هر روز میرفتم دو ماراتن!!! و شروع میکنه داستان گفتن...

اغراق

بهروز میگه هرجا برا مصاحبه میری بگو 4 میلیون میخوام هر سوالی کردن بگو میدونم کردم میتونم میگه اینجا کمتر از 2 و 500 خونه گیر نمیاد زیر 32 هزار تومن ناهار نمیدن

استخدام

جانبازان آزادگان فرزند و همسر شهدا و یکسری دیگه از شرط حداکثر سن معافند

پدر و مادر و خواهر و برادر شهدا تا 5 سال به حداکثر سن افزوده میشود

رزمندگان به میزان حضور در جبهه به حداکثر سن افزوده میشود

داوطلبان شاغل در همان دستگاه به میزان مدت همکاری به حداکثر سن افزوده میشود


حالا اگه با سهمیه بومی کار نداشته باشیم که خودش داستانیه

تا بیست درصد به نمره داوطلبان شاغل افزونده میشود

بعد از اون درصد اضافه در صورت نمره برابر اولویت با داوطلبان شاغل و بومی

25 درصد سهمیه مال جانباز آزاده همسر و فرزند شهید و یکسری دیگست

این یکی دیگه عجوبست: خواهر و برادر شهید شامل سهمیه میشن لیکن ملزم به شرکت در آزمونند!!!

5 درصد رزمندگان

غیر از این هم حتما حتما سهمیه هایی هست که اینجا ننوشته

به نظرتون ثبت نام بکنم؟ من کنکور دکتری قبول میشم ولی این انقدر سهمیه داره فکر نکنم

این داستان ادامه دارد

بله بدبختی من تقصیر خودمه و انگار تمومی هم نداره ساعت یک و نیمه از بس با خودم کلنجار رفتم خوابم نبرد.

امروز افسانه میگه بهروز بعد از تماس اون روز با بهرام گفته من هیچ کاری برای فرهنگ نمیکنم!

خوب به جهنم مگه من اومدم التماست کردم؟ همین قدری هم که تا حالا لطف کردی زیادی کردی دمت گرم.

مقصر خودمم که افسارم رو میدم دست دیگران. چه میدونم فکر میکنم مشورت خوبه یا مردم خیر خواه آدمن. احمق بفهم هیچکس به فکر دیگران نیست. هیچکی یعنی هیچکی. هرکس کاری هم میکنه بدون پذیرفتن عواقبشه خوب کاری برای من نمیکنی اشکال نداره دیگه کرم داری منو از سر کارم بیکار میکنی؟

نمیدونم چرا همون روز به خودم اینو نگفتن؟

فردا وسایلم رو میزارم پیش بهرام خودم میرم مسافرخونه یا خوابگاه یه چند روز میمونم کاری پیدا شد که خدا رو شکر نشد هم به جهنم میرم کارگری.

اونم از اون بی مسئولیت نادان که صبح تا شب سرش تو وایبر و تلگرامه و یا داره از مردم ایراد میگیره یا داره سر ترافیک غر میزنه آخه تو سفیر فرانسه ای ترافیک برات معظله؟ خو تو چند ساله بیکاری بزار یه ساعتم تو ترافیک باشی. بی غیرت بی عار.

حالم از شرایطم به هم میخوره.بی پول بی پشتوانه بی مشاور بی تجربه بی شعور.


استراحت مطلق

فیلمی از عبدالرضا کاهانی، که اصلا باهاش حال نمیکنم آقای کاهانی رو میگم. خوشم نیومد.

خانم ترانه هم که انگار این نقش بهش چسبیده کلا این نقش تو سینمای ایران قرق ایشونه. خودش خوبه ولی اگه از این نقش بکشه بیرون. نقش یه دختر خوب که تو فیلم خوبه ولی قشنگ به بیننده میفهمونه دنیا همیشه یا حتی هیچ وقت به این زیبایی نیست.

آقای عطاران هم تو فضای کاهانی نه که بد باشه من بدم میاد.

حالم از شوخی های جنسی به هم میخوره اگه مجبور باشم ترجیح میدم یه فیلم هالیوودی رو با خانواده ببینم تا یه همچین فیلمی رو.

نمیفهمم این همه درد و ناراحتی رو چرا باید به بیننده منتقل کنی وقتی هیچ راه حلی نمیتونی براش ارائه بدی؟

سه فاز

حوصله ندارم توضیح بدم ولی این نمودار سبز و آبی مربوط به دوتا از سه تا سیم کابل برق سه فازه و قرمزه اختلاف پتانسیلشون. یعنی چه دستت به هرکدوم از سیمها و سیم نول یا هر دوتایی از سیم ها بخوره رفتی رو هوا چیزی که در تک فاز فقط باید یه دستت فاز باشه و یکی نول تا برق بگیرت

کالسکه

یک فیلم بود بهنوش رو دوست دارم مهران غفورایان هم خوب بود جاهاییش خنده دار بود نمیدونم اصلا فیلم نبود آیتم بود با استفاده از شوخی های مردم فکر میکنن فیلم ساختن ازش غیر مجازه و صرف دیدن و شنیدنش تو یه فیلم خوشحالشون میکنه

عصر یخبندان

خیلی وقته پست نزاشتم خیلی خستم ممکنه خلاصه و ناخوانا باشه زیاد حوصله ندارم اوضاعم خوب نیست اما...

خوب بعد از خط ویژه انتظارات از کارگردان زیاد میشه هر چند من فکر کنم خط ویژه میتونست سطح توقع رو از سینما هم بالا ببره. اما بعد از اون فیلم وقتی شروع میکنی این فیلم رو ببینی تو اول داستان فکر میکنی با یه نقد اجتماعی سیاه دیگه که تکراری اند و کم پرداخت و انگار فقط ساخته شدن که نقد کنند مواجهی، اما هرچی پیش میری میبینی که این نقد رو به زیبایی و با هوش مطرح میکنه. موضوع ناراخت کنندس اما این اصلا از اون فیلمایی نیست که با احساسات مخاطب بازی کنه و مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده این یه فیلمه که مخاطب دوستش داره چون ارزش دیدن داره.

زیباست. مهتاب کرامتی رو نمیگم :) بازی فرهاد اصلانی رو میگم البته این دوتا مغایرتی ندارند اونم هست اینم هست مگه تقصیر منه اصلا به من چه. خوب من سحر دولتشاهی رو دوست دارم ولی تو این فیلم بازهایی بهتری بودن که من سیمرغ سحر رو ازش میگیرم میدم به اونا

من عاشق پیچیدگی خط ویژه بودم مصطفی کیایی این کار رو بلده تدوین بسیار بسیار خوب عصر یخ بندان به پیچیدگی شیرینش کمک میکنه همینجا اسکار تدوین رو به عصر یخبندان میدم هرچند پالپ فیکشن هم فیلم خوبیه.

خوب میشه راجع به آنا هم صحبت کرد، من که همه رو دوست دارم نمیدونم چرا این به دلم نمیشینه ولی خوب اگه بجای این هانیه توسلی رو بازی میداد میتونستیم سال دیگه منتظر شماره آخر سه گانه آقای کیایی باشیم. راستی این چجوری سالی یه فیلم میسازه؟ مگه در حاشیه میسازی؟

من موقع شروع فیلم داشتم از خستگی میمردم و لحظه ممکن بود خوابم ببره اما انقدر انسجام این فیلم بالا بود اصلا نمیشد بخوابی.

خط داستانی خیلی قویه و همزمان انقدر پیچیدست که نمیفهمی داری یه فیلم فانتزی میبینی یا یه درام.

فیلم برداری عالی او سکانسی هم که از تو ماشین مهتاب کرامتی میاد برون میره رو شهر دوباره میاد تو ماشین خیلی خوب بود و تو همون سکانس انتخاب مناسب آهنگ که چندین جا تکرار شده بود به رخ کشیده میشه دوست دارم آقای کیایی.

ریزه کاری هایی که تو فیلم بود شگفت انگیز بودن. جلوه های ویژه قابل قبول و سکانسی که بهرام رادان مرده و نامزدش از ماشین پیاده میشه خوشگل بود. اون سکانسی هم که میگه ماشین دست کی بوده میگه "بله خانممه" رو با احتیاط ببینید.

شروع فیلم خوب نیست اما چندین پایان شیک و غیر منتظره داره و در آخر بعد اون همه نقد با امید فیلم رو تموم میکنه که جای تشکر داره.

خلاصه که دقیقا حالتهای خط ویژه رو داشت ولی اون بهتر بود.

یه فیلم فوق العاده که جای تشویق داره.


دنیا صاحب داره

این تبلیغ جدید کمیته امداد که بچهه میگه "مامان مدادم " رو خیلی دوست دارم یک دنیا حرفه یه دنیا فلسفه

اینجا ببینید

اینم قشنگه خدا حساب میکند

اینجا ببینید


بخیه

لعنت به پدر اون مملکتی که به پزشکش اجازه میده که به خودش جرات بده بخاطر پول بخیه رو از دست بچه بکشه

لعنت به پدر اون مردمی که همچین آدمی رو تربیت کردن

علائق

آیا میدانستید اکثر قسمتهایی از تاریخ و فرهنگ این مملکت که ما بهش علاقه داریم همون قسمتیه که پهلوی علاقه داشته؟ مثلا کورش که مقبرش سالها بجای قبر مادر سلیمان مدتها محل دخیل بستن دختران دم بخت بوده یا فردوسی که قبل پهلوی حتی مقبره هم نداشته؟

باید بررسی کنیم که شکل کی حرف میزنیم تا حلقوم شیطان نشیم.

نزول

از مقام معظم رهبری سؤال شده:

آیا سپرده‌گذاری در بانک به قصد به کارگیری آن در یکی از معاملات حلال و بدون تعیین دقیق سهم سپرده‌گذار از سود، به این شرط که بانک هر شش ماه سهم او را از سود بپردازد، جایز است؟

ایشان جواب داده‌اند:

اگر سپرده‌گذاری در بانک به این صورت باشد که سپرده‌گذار همه اختیارات را به بانک داده باشد، حتّی انتخاب نوع فعالیت و تعیین سهم سپرده‌گذار از سود هم به عنوان وکالت در اختیار بانک باشد، این سپرده‌گذاری و سود حاصل از به کارگیری پول در معامله حلال شرعی، اشکال ندارد و جهل صاحب مال به سهم خود در زمان سپرده‌گذاری ضرری به صحت آن نمی‌زند.

اجوبة الاستفتائات، سؤال 1925.

چه پولی ربا محسوب میشه؟ مگه نمیگیم اگه تو سندی که هنگام قرض دادن پول نوشته میشه، مقدار سود مشخص شده باشه و در صورت عدم پرداخت اون مقدار مشخص شده، طرف میتونه طبق قوانین با شخصی که پول قرض گرفته و پولش رو نداده بر خورد کنه، اون پول ربا محسوب میشه؟ خب حالا مگه وامی که از بانک میگیریم اینجوری نیست؟ مگه اینجوری نیست که اگه نتونی پول وام رو به بانک برگردونی بانک میتونه ازت شکایت کنه؟ مگه تو سودی که بانک به پولی که مردم تو بانک گذاشتن میده، مقدار مشخص نیست؟ پس چرا این پول ها ربا محسوب نمیشن؟
طبق نظر هبری:
قراردادهای بانکی راکه مورد تایید فقهاءشورا نگهبان قرار گرفته، صحیح است واگر سودرا مطابق عمل به آن قراردادها پرداخت می کنند اشکالی ندارد وهمچنین وامی را که دریافت می کنید البته در مورد وام مشروط به این است که وام در مورد خودش مصرف شود.

منبع


 - آیا بهره ای که بانکهای جمهوری اسلامی از مردم در برابر وامهایی که به آنان برای اموری مانند خرید مسکن و دامداری و کشاورزی و غیره می دهند، مطالبه می کنند، حلال است؟  اگر این مطلب صحیح باشد که آنچه که بانکها برای ساخت یا خرید مسکن و امور دیگر به مردم می دهند به عنوان قرض است، شکی نیست که گرفتن بهره در برابر آن شرعا ً حرام است و بانک حق مطالبه آن را ندارد، ولی ظاهر این است که بانکها آن را به عنوان قرض نمی دهند بلکه عملیات بانکی از باب معامله تحت عنوان یکی از عقود معاملی حلال مثل مضاربه یا شرکت یا جعاله یا اجاره و مانند آن است. بطور مثال بانک با پرداخت قسمتی از هزینه ساخت خانه در ملک آن شریک می شود و سپس سهم خود را با اقساط مثلا ً 20 ماهه به شریک خود می فروشد و یا آن را برای مدت معینی و به مبلغ خاصی به او اجاره می دهد در نتیجه این کار و سودی که بانک از این قبیل معاملات بدست می آورد، اشکال ندارد و این نوع معاملات ارتباطی با قرض و بهره آن ندارند.


در مورد افزایش قیمت مثل، مطلب چطور است؟ (منظورش اینه که تورم شامل پولی که قرض میدیم میشه یعنی اگه تورم 30 درصد باشه و به یکی 100 تومن قرض بدی سال دیگه باید 100 پس بگیری یا 130)

 * حضرت آیت الله خامنه‌ای در پاسخ به استفتاء بند ب آورده‌اند : در هر صورت احوط مصالحه است.
 + آیت الله سیستانی در پاسخ به بند‌های ب و ج این استفتاء آورده‌ است : مادامی که اعتبار دارد کاهش قیمت بر آن متصور نیست، زیرا خودش معیار است.
 > آیت‌الله صافی گلپایگانی همچنین در خصوص سوال دوم معتقد است: قیمت اسکناس از آن چه برای آن تعیین شده کمتر نمی‌شود. یعنی اسکناس هزار تومانی هیچ وقت صد تومان نمی‌شود و همیشه همان هزار تومان است و هر چند قدرت خرید کمتر بشود.
 # آیت‌الله مکارم‌ شیرازی در پاسخ به سوال (ب) نیز می‌آورد : در صورتی که تورم شدید باشد و شخص بدهکار یا ضامن متوسط اشیا را حساب کند و به آن بیافزاید و اگر تورم فوق العاده کاهش یابد، باز به همان نسبت از آن کم شود.
منبع
اینم یه لینک جالبه بد نیست

انتقاد

اگه میخواستن راجع به انتقادتی که مردم عامه به هرچیزی دارند کتاب بنویسم اسمشو میزاشتم "فلان چیز در خلا"

تازیان

نامه رستم فرمانده سپاه یزدگرد برای جنگ با تازیان به برادرش و پیش بینی او از حکومت تازی بر ایران

عمر سعد وقاس را با سپاه     فرستاد تا جنگ جوید ز شاه

چو آگاه شد زان سخن یزگرد     ز هر سو سپاه اندر آورد گرد

بفرمود تا پور هرمزد راه     به پیماید و بر کشد با سپاه

که رستم بدش نام و بیدار بود     خردمند و گرد و جهاندار بود

ستاره شمر بود و بسیار هوش     به گفتارش موبد نهاده دو گوش

برفت و گرانمایگان راببرد     هر آنکس که بودند بیدار و گرد

برین گونه تا ماه بگذشت سی                    همی رزم جستند در قادسی

بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی                    سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی

بدانست رستم شمار سپهر                    ستاره شمر بود و با داد و مهر

همی‌گفت کاین رزم را روی نیست                    ره آب شاهان بدین جوی نیست

بیاورد صلاب و اختر گرفت                    ز روز بلا دست بر سر گرفت

یکی نامه سوی برادر به درد                    نوشت و سخنها همه یاد کرد

نخست آفرین کرد بر کردگار                    کزو دید نیک و بد روزگار

دگر گفت کز گردش آسمان                    پژوهنده مردم شود بدگمان

گنهکارتر در زمانه منم                    ازی را گرفتار آهرمنم

که این خانه از پادشاهی تهیست                    نه هنگام پیروزی و فرهیست

ز چارم همی‌بنگرد آفتاب                    کزین جنگ ما را بد آید شتاب

ز بهرام و زهره‌ست ما را گزند                    نشاید گذشتن ز چرخ بلند

همان تیر و کیوان برابر شدست                    عطارد به برج دو پیکر شدست

چنین است و کاری بزرگست پیش                    همی سیر گردد دل از جان خویش

همه بودنیها ببینم همی                    وزان خامشی برگزینم همی

بر ایرانیان زار و گریان شدم                    ز ساسانیان نیز بریان شدم

دریغ این سر و تاج و این داد و تخت                    دریغ این بزرگی و این فر و بخت

کزین پس شکست آید از تازیان                    ستاره نگردد مگر بر زیان

برین سالیان چار صد بگذرد                    کزین تخمهٔ گیتی کسی نشمرد

ازیشان فرستاده آمد به من                    سخن رفت هر گونه بر انجمن

که از قادسی تا لب جویبار                    زمین را ببخشیم با شهریار

وزان سو یکی برگشاییم راه                    به شهری کجاهست بازارگاه

بدان تا خریم و فروشیم چیز                    ازین پس فزونی نجوییم نیز

پذیریم ما ساو و باژ گران                    نجوییم دیهیم کند او ران

شهنشاه رانیز فرمان بریم                    گر از ما بخواهد گروگان بریم

چنین است گفتار و کردار نیست                    جز از گردش کژ پرگار نیست

برین نیز جنگی بود هر زمان                    که کشته شود صد هژبر دمان

بزرگان که بامن به جنگ اندرند                    به گفتار ایشان همی‌ننگرند

چو میروی طبری و چون ارمنی                    به جنگ‌اند با کیش آهرمنی

چو کلبوی سوری و این مهتران                    که گوپال دارند و گرز گران

همی سر فرازند که ایشان کیند                    به ایران و مازنداران برچیند

اگرمرز و راهست اگر نیک و بد                    به گرز و به شمشیر باید ستد

بکوشیم و مردی به کار آوریم                    به ریشان جهان تنگ و تار آوریم

نداند کسی راز گردان سپهر                    دگر گونه‌تر گشت برما به مهر

چو نامه بخوانی خرد را مران                    بپرداز و بر ساز با مهتران

همه گردکن خواسته هرچ هست                    پرستنده و جامهٔ برنشست

همی تاز تا آذر آبادگان                    به جای بزرگان و آزادگان

همی دون گله هرچ داری زاسپ                    ببر سوی گنجور آذرگشسپ

ز زابلستان گر ز ایران سپاه                    هرآنکس که آیند زنهار خواه

بدار و به پوش و بیارای مهر                    نگه کن بدین گردگردان سپهر

ازو شادمانی و زو در نهیب                    زمانی فرازست و روزی نشیب

سخن هرچ گفتم به مادر بگوی                    نبیند همانا مرانیز روی

درودش ده ازما و بسیار پند                    بدان تا نباشد به گیتی نژند

گراز من بد آگاهی آرد کسی                    مباش اندرین کار غمگین بسی

چنان دان که اندر سرای سپنج                    کسی کو نهد گنج با دست رنج

چوگاه آیدش زین جهان بگذرد                    از آن رنج او دیگری برخورد

همیشه به یزدان پرستان گرای                    بپرداز دل زین سپنجی سرای

که آمد به تنگ اندرون روزگار                    نبیند مرا زین سپس شهریار

تو با هر که از دودهٔ ما بود                    اگر پیر اگر مرد برنا بود

همه پیش یزدان نیایش کنید                    شب تیره او را ستایش کنید

بکوشید و بخشنده باشید نیز                    ز خوردن به فردا ممانید چیز

که من با سپاهی به سختی درم                    به رنج و غم و شوربختی درم

رهایی نیابم سرانجام ازین                    خوشا باد نوشین ایران زمین

چو گیتی شود تنگ بر شهریار                    تو گنج و تن و جان گرامی مدار

کزین تخمهٔ نامدار ارجمند                    نماندست جز شهریار بلند

ز کوشش مکن هیچ سستی به کار                    به گیتی جزو نیستمان یادگار

ز ساسانیان یادگار اوست بس                    کزین پس نبینند زین تخمهٔ کس

دریغ این سر و تاج و این مهر و داد                    که خواهدشد این تخت شاهی بباد

تو پدرود باش و بی‌آزار باش                    ز بهر تن شه به تیمار باش

گراو رابد آید تو شو پیش اوی                    به شمشیر بسپار پرخاشجوی

چو با تخت منبر برابر کنند                    همه نام بوبکر و عمر کنند

تبه گردد این رنجهای دراز                    نشیبی درازست پیش فراز

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر                    ز اختر همه تازیان راست بهر

چو روز اندر آید به روز دراز                    شود ناسزا شاه گردن فراز

بپوشد ازیشان گروهی سیاه                    ز دیبا نهند از بر سر کلاه

نه تخت ونه تاج و نه زرینه کفش                    نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش

به رنج یکی دیگری بر خورد                    به داد و به بخشش همی‌ننگرد

شب آید یکی چشمه رخشان کند                    نهفته کسی را خروشان کند

ستانندهٔ روزشان دیگرست                    کمر بر میان و کله بر سرست

ز پیمان بگردند وز راستی                    گرامی شود کژی و کاستی

پیاده شود مردم جنگجوی                    سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی

کشاورز جنگی شود بی‌هنر                    نژاد و هنر کمتر آید ببر

رباید همی این ازآن آن ازین                    ز نفرین ندانند باز آفرین

نهان بدتر از آشکارا شود                    دل شاهشان سنگ خارا شود

بداندیش گردد پدر بر پسر                    پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر

شود بندهٔ بی‌هنر شهریار                    نژاد و بزرگی نیاید به کار

به گیتی کسی رانماند وفا                    روان و زبانها شود پر جفا

از ایران وز ترک وز تازیان                    نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود                    سخنها به کردار بازی بود

همه گنجها زیر دامن نهند                    بمیرند و کوشش به دشمن دهند

بود دانشومند و زاهد به نام                    بکوشد ازین تا که آید به کام

چنان فاش گردد غم و رنج و شور                    که شادی به هنگام بهرام گور

نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام                    همه چارهٔ ورزش و ساز دام

پدر با پسر کین سیم آورد                    خورش کشک و پوشش گلیم آورد

زیان کسان از پی سود خویش                    بجویند و دین اندر آرند پیش

نباشد بهار و زمستان پدید                    نیارند هنگام رامش نبید

چو بسیار ازین داستان بگذرد                   کسی سوی آزادگی ننگرد

بریزند خون ازپی خواسته                    شود روزگار مهان کاسته

دل من پر از خون شد و روی زرد                    دهن خشک و لبها شده لاژورد

که تامن شدم پهلوان از میان                    چنین تیره شد بخت ساسانیان

چنین بی‌وفا گشت گردان سپهر                    دژم گشت و ز ما ببرید مهر

مرا تیز پیکان آهن گذار                    همی بر برهنه نیاید به کار

همان تیغ کز گردن پیل و شیر                    نگشتی به آورد زان زخم سیر

نبرد همی پوست بر تازیان                    ز دانش زیان آمدم بر زیان

مرا کاشکی این خرد نیستی                    گر اندیشه نیک و بد نیستی

بزرگان که در قادسی بامنند                    درشتند و بر تازیان دشمنند

گمانند کاین بیش بیرون شود                    ز دشمن زمین رود جیحون شود

ز راز سپهری کس آگاه نیست                    ندانند کاین رنج کوتاه نیست

چو برتخمهٔ‌یی بگذرد روزگار                    چه سود آید از رنج و ز کارزار

تو را ای برادر تن آباد باد                    دل شاه ایران به تو شاد باد

که این قادسی گورگاه منست                    کفن جوشن و خون کلاه منست

چنین است راز سپهر بلند                    تو دل را به درد من اندر مبند

دو دیده زشاه جهان برمدار                    فدی کن تن خویش در کارزار

که زود آید این روز آهرمنی                    چو گردون گردان کند دشمنی

چو نامه به مهر اندر آورد گفت                    که پوینده با آفرین باد جفت

که این نامه نزد برادر برد                    بگوید جزین هرچ اندر خورد

خواب دیدن نوشیروان دادگر

گنجور دروغ گو این ابیات خواب دیدن انوشیروان را تو شاهنامه نیاورده این جریان خوابدیدن انوشیروان و تعبیر آن به زادن پیامبره.

راوان بر آن عهد کسری گریست - پس از عهد، یک سال کسری بزیست‏‏
در این سال یک شب نیایش کنان - بخواب اندرون شد ستایش کنان‏‏
چنان دید روشن روانش به خواب - که در شب بر آمد یکی آفتاب‏‏
چهل پایه نردبان از برش - که می‏رفت تا اوج کیوان سرش‏‏
بر آمد برین نردبان از حجاز - خرامان خرامان به کشی و ناز‏
جهان قاف تا قاف پر نور کرد - به هر جا که بد ماتمی سور کرد‏
در آفاق هر جا زنزدیک راند - جز ایوان کسری که تاریک ماند‏
بجست آن گه از خواب شه نیم شب - به کس بر از این کار نگشاد لب‏‏
چو برقع برافکند از چهر مهر - بخواندش بر خویش بوذر جمهر‏
بدان تا شهنشاه اندر نهفت - زخوابی که جا دیده بد باز گفت‏‏
چو بشنید بوذر جمهر این سخن - نگه کرد آن خواب سر تا به بن‏‏
چنین گفت: کای خسرو کام‏ران - همانا که رازی است اندر نهان‏‏
بدو گفت خسرو که بر گوی راست - کز اندیشگانم زتن جان بکاست‏‏
وز آن پس چنین گفت بوذر جمهر - که‏ای رأی تو برتر از ماه و مهر‏
نگه کردم این خواب را سر به سر - تو اندر جوابش شگفتی نگر‏
از این روز در تا چهل سال بیش - نهد مردی از تازیان پای پیش‏‏
که در پیش گیرد ره راستی - بپیچد زهر کژی و کاستی‏‏
بهم بر زند دین زردشت را - به مه چون نماید سر انگشت را‏
بدو نیمه گردد زانگشت او - بکوشش نبیند کسی پشت او‏
جهود و مسیحی نماند به جای - در آرد همی دین پیشین زپای‏‏
به تخت سه پایه بر آید بلند - دهد مر جهان را به گفتار پند‏
چو او بگذرد زین سرای سپنج - از او باز ماند به گفتار گنج‏‏
شود زو جهان قرن تا قرن شاد - جز ایوان شه کَانَ بر آید به باد‏
پس از وی زتو یک نبیره بود - که با پیل و کوس و تبیره بود‏
سپاهی بتازد بر او از حجاز - اگر چه ندارد سلیح و جهاز‏
زتخت اندر آرد مر او را به خاک - زگردان کند مر جهان جمله پاک‏‏
بیفتد همه رسم جشن سده - شود خاکدان جمله آتشکده‏‏
نه آتش پرستند و نی آفتاب - سر بخت گردان در آید بخواب‏‏
به گشتاسب جاماسب خود گفته بود - از این راز و این راه آشفته بود‏
چو بشنید کسری زبوذر جمهر - از این سان بگردیدش از رنگ چهر‏
همه روز با درد و غم بود جفت - زاندیشه چون شب در آمد نخفت‏‏
چنان شد که از شب گذشته سه پاس - یک آواز آمد چنان پر هراس‏‏
که گفتی جهان سر به سر گشته است - پس آن گه یکی گفت ایوان شکست‏‏
بر آمد همی شاه را دل زجای - بدانست آن کار را سر زپای‏‏
به بوذر جمهر آن گه آواز داد - زطاق شکسته پس آغاز کرد‏
چو آن دید دانا هم اندر زمان - چنین گفت کای شاه انوشیروان‏‏
بخواب اندرون هر چه دیدی تو دوش - از آن مهر امشب بر آمد خروش‏‏
چنان دان که ایوانت آواز داد - که آن ماه پیکر زمادر بزاد‏
در این بود کآمد سواری چو گرد - که آذر کشسب این زمان گشت سرد‏
از این کار دل تنگ شد شاه را - همی هر زمان بر کشید آه را‏
بدو گفت بوذر جمهر آن زمان - کز این کار شاها چه باشی نوان‏‏
زمان چون تو را از جهان کرد دور - پس از تو جهان را چه ماتم چه سور‏
پس از این سخن شاه دیری نزیست - بمرد و بر او بر جهانی گریست‏‏
پس از شه به یک ماه بوذر جمهر - بپوشید در پرده خاک چهر‏
برفت و بماند این سخن یادگار - تو این یادگارش بزنهار دار‏

چو با او جفا کرد گردان سپهر - نباید که جویی از او داد و مهر‏

منبع

پول و فوتبال

خیلی ها به فوتبال ایران خرده میگیرن و میگن فقط مبلغ قرارداد بازیکن ها حرفه ای  شده و بقیه چیزها عقب افتادست. من کاملا مخالفم اولا که مدتهاست ما تو سطح اول فوتبال آسیا داریم بازی میکنیم و شکست دادن ما برای تیمهایی مثل استرالیا و ژاپن افتخاره و برای کره که دیگه آرزو. اما قبول دارم تو نتیجه گرفتن اصلا موفق نبودیم و باشگاه هامون هم تو آسیا افتضاحند اما خوب اگه بخوام به نسبت پولی که میگیرند مقایسه کنیم ما جز کشورهای درجه یکیم شما یه لیگ رو مثال بزن که هم کیفیتش از فوتبال ما بهتر باشه هم پولش کمتر اصلا همچین چیزی وجود نداره. خیلی لیگها کیفیت بهتری عرضه میکنن با پول بیشتر مثل بوندس لیگا و لالیگا و سری ا و خیلی ها پول بیشتر خرج میکنن و کیفت کمتر مثل امارات و قطر و کویت و خیلی لیگها پول کمتر و کیفیت کمتر مثلا چه میدونم گینه بی صاحب. در کل منظورم اینه که پول تو فوتبال ما زیاد خرج نمیشه فقط فاصله درآمد بازیکنان و کارگرها زیاده که اینم یه مسئله طبیعه برای همه دنیا. نمونشم بازی ایران ژاپن 18 تا از بازیکنای ژاپن لژینرن خیلیاشون تو سطح یک فوتبال اروپا خوب مشخصا خیلی پول میگیرن بقیشون هم تو لیگ ژاپن بازی میکنن که بیشتر از 2 برابر لیگ ایران گرونه. ولی ایران 8 لژونر اروپایی داره که احسان حاج صفی تو بندسلیگای 2 بهترینشونه!!! ولی ایران در برابر ژاپن یک یک میشه.

دوم اینکه میگن ثبات تو نمیکت مربی باعث پیشرفت فوتبال میشه مثلا فرگوسن 25 سال مربی منچستر بود یا آرسن ونگر اینم قبول ندارم خوب مشخصه خیال مربی باید از جایگاهش راحت باشه ولی فکر نمیکنم بهترین مربی دنیا هم برای بدترین بازیکنا بتونه بیشتر از 4، 5 سال مفید باشه

سوتفاهم

یکی که یادم نیست کی بود میگفت سوتفاهم مسئله ای نیست که با تکنولوژی حل شود

خبر روتین

بی حیا هر ماه اعلام میکنه این ماه یارانه پرداخت میشه یه بار قبلش میگه امشب پرداخت میشه یه بار فرداش میگه دیشب پرداخت شد خوب چرا هرروز تو اخبار نمیگی خورشید طلوع کرد یا این ماه قبض آب و برق و گاز و تلفن صادر میشه یا هر روز گوشت و شیر و میوه گرون میشه؟

بلدرچین و برزگر

بلدرچینی با بچه های خود در کشتزاری لانه داشت. روزها به سرعت می گذشت و محصول کشتزار به مرحله برداشت نزدیک می شد. بلدرچین بیشتر اوقات خود را به گشت و گذار مشغول بود و هر روز از بچه ها دور می شد؛ اما بچه ها، هنوز پرپرواز نداشتند و ناگزیر به سکوت در لانه بودند. هر روز غروب که بلدرچین به کنار بچه ها برمی گشت، از آنها وقایع روز را می پرسید. روزی بچه ها به او گفتند:« امروز صاحب مزرعه آمده بود و می گفت: زمان برداشت فرا رسیده و محصول هم به اندازه کافی وجود دارد، فردا به همسایه می گویم که بیاید و محصول را جمع کند.» بلدرچین گفت:« نترسید؛ هیچ خطری شما را تهدید نخواهد کرد.»
روز بعد دوباره برزگر آمد و گفت:« همسایه کار داشت، فردا به دوستم میگویم و او خواهم آمد.»
بلدرچین دوباره به بچه هایش اطمینان داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد!

روز بعد دوباره برزگر آمد و گفت:« دوستم کار داشت، فردا به فامیل میگویم و او خواهم آمد.»

بلدرچین دوباره به بچه هایش اطمینان داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد!

چند روزی به این صورت گذشت و برزگر هر روز برداشت محصول را به این و آن حواله می داد. بلدرچین نیز متقابلاً به بچه هایش اطمینان می داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد.

سرانجام یک روز غروب، بچه ها به او گفتند:« امروز برزگر آمده بود و می گفت: داس را آماده کرده و فردا شخصاً برای برداشت محصول خواهد آمد.»
بلدرچین خطاب به بچه هایش گفت:« دیگر جای ما این جا نیست. فردا صبح زود آماده شوید تا از این جا کوچ کنیم؛ زیرا این بار برزگر کمر همت بسته و شخصاً خواهد آمد و هیچ چیز مانع آمدن او نخواهد بود؛ بنابراین جایمان دیگر اینجا نیست!»

درد

زین دایره مینا خونین جگرم می ده


ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد     کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند

شاهنامه

چندتا نکته

اول اینکه الحق و والانصاف هم شاهنامه است به معنی نامه شاهان هم به معنی نامه شاهانه

دوم میگن زبان فارسی زبانه قوییه چون هزارساله دوام آورده و ما الان میتونیم شاهنامه رو به راحتی بخونیم اما من میگم زبان فارسی هزار سال دوام آورده چون شاهنامه هزار سال پیش سروده شده اگه پونصد سال پیش سروده میشد ما نمیتونستیم متون قبلیش رو بخونیم. دلیلم هم اینه که این کتاب انقدر قوی بود بقیه عرفا و ادبا دور این حلقه زدن و ازش دور نشدن و واقعا یه ستونی شد برای زبان فارسی و گرنه ما کتابایی داریم که حتی بعد شاهنامه نوشته شدن اما به سختی قابل خوندن هستن کتابای معتبری مثل تاریخ بیهقی یا اخلاق ناصری

سوم چقدر داستانهای شاهنامه با ادبیات مذهبی دنیا شباهت داره مثل شباهت عمر نوح و جمشید یا شباهت داستان یوسف و سیاوش یا داراب و موسی

چهارم با شک میگم اما فردوسی به شدت ضد قومیت ها بوده کاری ندارم که بده یا ملی گرا بوده که خوبه. ترکها تو تمام شاهنامه دشمن ایرانند (هرچند یه نظریه میگه ترکهای الان ترک زبانند و با اونها کلا متفاوتند) و کردها رو از نژاد پایین و کوه نشین میخونه و در اواخر شاهنامه حتی با سیستانی ها هم چپ میفته با عربها که دیگه نگو.

پول درارها

تو این مملکت که خیلی ها مشکل پول دراوردن دارن یه عده ای هستن که ثابت کردن اونایی که نمیتونن پول درارن خودشون گاگولن. آره یه عده هستند تو همین مملکت آشغال میفروشن ولی خوب عقل دارن. اونا شروع کردن به آشغال فروشی بعد یه مدتی مردم فهمیدن آشغال به دردشون نمیخوره پس گفتن ما دیگه آشغال نمیخریم و همه انبارهای این عده پر شد از آشغالهایی که کسی حاضر نبود بخرشون. اما اون عده باهوش هم بودن گفتن مردم ما برای مدت محدود وام خرید آشغال تا سقف 70 درصد قیمت اشغال با سود 29% پرداخت میکنیم و مردم که انگار مشکلشون کمبود پول بوده حمله کردن و شروع کردن آشغال خریدن طوری که خود آشغال فروش ها هم فکرشو نمیکردن.

فرصت

تو زندگی هر آدمی ممکنه یکسری موقعیت خوب پیش بیاد و تفاوت موقعیت آدمها تو استفاده از این موقعیتهاست. موقعیت هایی که برای من هم کم پیش نیومد

کارگری

یه روز یکی از آشناها که میدونست من بیکارم اومد ثواب کنه به من گفت کارگر میخوام میایی منم خر شدم گفتم میام خلاصه این شد رفتم کارگری اینجا:

دایره بالا نیروگاه مگاواتی سد سیمره محل کارمه. دایره راست خوابگاه دایره پایین روستای تلخاب. شمال رودخانه لرستانه و جنوبش ایلام

اینجا هم یه لینکه وزارت نیروه برای بازدید بهتر از سد و نیروگاه سیمره البته یکمی قدیمیه الان نیروگاه کامل شده و من کاری با سد نداشتم کار من تو نیرو بود

نیروگاه با سه واحد 160 مگاواتی

سد با ارتفاع 180 متر با حجم مخزن 3200 میلیون متر مکعب

خلاصه جای خوبی بود همه سیگاری بودن اگه نخوام بگم همه تریاکی بودن. راجع به تحصیلات هم کاری ندارم فقط بگم که اصلا نمیدونستن دانشگاه چیه. میخوام بگم یکمی شکاف فرهنگی داشتیم