فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

من سالوادور نیستم

یه آشغال واقعی، خوب کمدی لحظه که نشد فیلم، این سبک از خنده  رو میشه تو خنده بازار هم دید. لازم نیست فیلم بسازی. اطلاعات زیادی از آقای هادی ندارم. راجع به رضا عطاران خوب انتظار نمیدونم انتظارم ازش زیاد نیست هرچند فیلم خوب کم بازی نکرده و فیلم بد هم، که هیچکدوم از همکاریهاش با کاهانی رو نپسندیدم.

شروع فیلم با بازی مجری که هرچند فکر کنم برای واقعی تر شدن داستان استفاده شده اما به شدت به مصنوعی حسم کمک کرد. همون کاری که نجفزاده تو بادیگارد کرد.

داستان فیلم آدم رو متاسف میکرد که موضوع فیلمها چقدر به موضوعات فیلم فارسی های 40 سال پیش داره نزدیک میشه با این تفاوت که اون موقع اونا حداقل تکراری نبودن. بهروز وثوقی هم آدم خوبی بود.

سکانس فرار عطاران از دست آنجل لب ساحل و پرسجوی پلیس و تفاوت فرهنگی دست کمی از ماجرا آقای سفیر نداشت.

فیلم نامه صفر بود حتی نتونسته بود یه سخنرانی درست حسابی برای آخر فیلم دربیاره. یاد سخنرانی تاثیر گذار بهبود برای جشن رونمایی پیرهن تیم ملی تو پایتخت افتادم و چقدر فاصله زیاد بود. شوخی ها بدک نبودن آقای ایزدی صدا کردن یکتا ناصر هنوز تو فامیلای ما رواج داره، یا اینکه موقع مهمونی دعا کرد بریزن همه رو بگیرن!!!

موسیقی صفر، بازی رضا عطاران و یکتا ناصر خوب بود که رضا عطاران کارش رو بلنده... ...حتی سامبای تربتی. رضا عطاران برای اینکه ورود اقایان ممنوع رو تکرار کنه باید خیلی وسواسی تر کاراش رو انتخاب کنه. دختره بد بود و نقش پسره رو به منم میدادن بازی میکردم.

فضای فیلم شبیه رد کارپت نمیدونم واقعا دیدن یه خانم بی روسری انقدر برای تماشاگر ما هیجان انگیزه که این فیلم بره صدر؟ اگه به منه که یکتا ناصر خیلی بهتر از اون دخترست. البته خوب عوامل هم یه چرخی برزیل زدن حداقل برا اونا بد نشد. حضور ریوالدو مو به تنم سیخ کرد من عاشقشم یاد پاس گلش (پریدن از رو توپ) به رونالدو و اون شوتش که تو ریباند گل شد تو فینال 2002 برابر آلمان  افتادم.

اما وقتی فیلم تموم میشه هیچ حال خوبی نخواهی داشت اکه قبل از تموم شدنش سینما رو ترک نکرده باشی من خیلی مقاومم در برابر فیلم بد و معمولا حتی تا پایان تیتراژ سر جام میشینم اما امروز قبل از پایان فیلم به صورت کاملا ناخودآگاه نیمخیز شدم که برم.



سینما بهمن

شمال شرق میدان انقلاب یه سینمای قدیمی با دوتا سالن من سالن یک رو رفتم یه سالن با صندلیهایی تو ردیفهای هم سطح. صندلی هایی که راحت نیستن. پلان سینما تیکت هم با راهرو ها کاملا یکسان نبود. بعد از شروع فیلم هم همه چراغها خواموش نشدن و حاسیه نور قرمز کاملا فضا رو روشن نگه میداشت. آره سالن خوبی نبود. اما فکر کنم سالن دوش بهتر بود درحال اکران بادیگارد بود نمیشد راحت رفت تو اما رفتم و به نظرم تاریک تر بود شیب دار هم بود کلا هرچند سالن دو بهتر بود ولی ارزش نداشت.

شخصیت

شخصیت اجتماعی آدم رو تا حد زیادی خود آدم تعیین میکنه باید قدر خودتون رو بدونین هر کاری نکنین هر حرفی نزنین با هر کس رفت و آمد نکنین هر شوخی نکنین خلاصه قدر خودتو ندونی کلات پس معرکس

پادکست

بهار آمد جوانی را پس از پیری زسر گیرم

کنار یار بنشینم زعمر خود ثمر گیرم

البته خوب بهار ما ظاهرا نادانتر از این حرفاست نمیدونم چرا تا حالا نیومده؟ ولی بدجوری حال زسرگیری جوانی دارم


به استقلالیه میگن چطوری هم صدر رو دادین هم دربی رو هم 4 رو؟ گفت: خوب ما مولتی تسکیم!!! من جای اتقلال بودم یه گل به خودمون میزدم حداقل 4 رو از دست نمیدادن. حالا من چجوری هم 4 رو نشون بدم هم 6 رو؟ یاد رونالدو افتادم وقتی پارسال پیارسال میخواست 15 گلی که تو لیگ قهرمانان زده بود رو نشون بده بیچاره خیلی سختش بود. ما بیچاره ها هم خیلی سختمونه


آها یادم افتاد که ملاک اینکه یه چیزی اسلامی باشه اسلامه نه اینکه حتما اون چیز هم منطقی باشه. اسلام منتظر تو واینساده تو بدو شاید برسی

اراک

پنجشنبه رفتم اراک با عمو مسیر هوا بارونی و لطیف بود اونجا من و شینی یه رابطه خوب تو رودربایسی داشتیم جمعه صبح گردو و عصر ایمیل و کت و کاپشن

برگشتنی فقط یکساعت تو مترو بودم و رسیدم خونه رزومه ب رو درست کردیم تا 2 نصفه شب

50 کیلو آلوبالو

یه فیلم که از آنوسش میشد فهمید یه پاپ کرنه و از داستان و شخصیت پردازی و حرف تازه خبری نیست که البته این بد نیست.

آره داستان راجع به... راجع به ... راجع به چیه اصلا مهم نیست چون قرار شوخی ببینیم موزیک بشنویم حال کنیم. که این شوخی ها با شلیک های بیمورد سروش صحت شروع میشه و با سکانس تیر خوردن و بازی علی صادقی همون اول جای خودش رو باز میکنه. چیزی که همون اول جلب توجه میکنه حضور این همه بازیگر معروفه. سکانس فرار و سبقت از پژمان بعدا معلوم میشه چه صحنه خنده داری بوده و ماجرای ازدواج اجباری این دوتا که به علت ساختار فیلم اصلا تو ذهن بیننده این سوال مسخره بودن داستان رو ایجاد نمیکنه. موزیک های انتخاب شده تو فیلم خوب بودن اما میتونستن بهتر انتخاب بشن اما باید از اون آهنگ های چه میدونم فینگلیش راضی بود. طراحی لباس خوب بود که بد نبود. گریمور کار سختی نداشت چون بازیگرا به اندازه نیاز فیلم خوشگل بودن. بازی ها هم بد نبودن عروشا و بابای داوود که خوب بودن و آیدا خوشگل.

شوخی میدان مین بعد از کتک زدن مامور ثبت احوال خیلی چسبید. توضیحات بابای داود راجع به اکرم هم واقعا دیدنی بود شاید شوخی که فقط شوخی نبود. در آخر سخته بگم ولی میگم خوشحالم که یه فیلم با کمدی کمتر جنسی میدیم.

جوان

سینما جوان زیر پل صدر یه سینما با بلیط 8 تومنی سه تا سالن از هم گسیخته یکی تو کوچه زیر زمین یکی طبقه اول یکی طبقه دوم. گیشه رو خیابون شریعتی و صدور بلیطای اینترنتی هم طبقه اول از دستگاه صدور بلیط. از لحظه ورود یه حس گیجی بهم دست داد زیاد حال سینما نداشت حال مرکز خرید هم نداشت نمیدونم فازش چی بود در هر صورت بلیط من برای سالن یک بود طبقه دوم. وارد سالن شدم ورودی پای پرده  بود و شیب سال زیاد بود منم بلیط رو ردیف 14 گرفته بودم تقریبا پرده یکم از افق پایینتر بود. کیفیت صدا و پرده خوب بود اما بعد از خاموش شدن چراغا معلوم شد دکور پلاستیکی براق دیوارها مانع ایجاد تاریکی کامل میشه خوب پردیس ملت بعد از خاموش شدن چراغ هیچی رو نمیشد دید. ولی در کل میشد توش فیلم دید. قبلا هم تنهایی فیلم دیده بودم اما در هر صورت حس جالبی نیست ولی خوب بالاخره بهانه ای هم داشتم من یه منتقدم هه هه. ولی وقتی رفتم تو سالن آدم تنها واقعا کم ندیدم مردم چه بیچاره شدن

قیمه

اولین خورشت قیمه زندگیم رو درست کردم خیلی بد نبود فقط بی نمک بود حال نداشت لپش کم بود الانم دلم درد میکنه هه هه

غذا خوردن تنهایی به نظرم ضررش بیشتر از سودشه یعنی آدم شب گشنه بخوابه بهتر تا تنها غذا بخوره

گوگوش

من که مذهبیم و حالم از هم جنسگراها به هم میخوره

اما گوگوش چه کلیپ قشنگی براشون درست کرده ما که به نظر خودمون حرفمون حقه نمیتونیم به این زیبایی بیانش کنیم این پدرسوخته ها چه هنرمندن!

شعر فوق العاده گوگوش فوق العاده کلیپ فوق العاده اصلا در حد لئون پروفشنال زیبا و در حد مظنونین همیشگی غافلگیر کننده

از این بیراهه تردید ، از این بنبست میترسم ، من از حسی که بین ماست ، هنوزم هست میترسم ،
که این راه روشن نیست ، منو مثل تو میدونم ، نگو باید برید از عشق ، نه میتونی  ، نه میتونم!
نه میتونیم برگردیم ، نه رد شیم از تو این بنبست ، منم میدونم این احساس ، نباید باشه اما هست !!
دارم میترسم از خوابی ، که شاید هردومون دیدیم ، از اینکه هردومون با هم خلاف کعبه چرخیدیم !!!
واسه کندن از این برزخ گریزی غیر دنیا نیست ، نمیدونم ولی شاید بهشت !!! اندازه ما نیست .

اینم بگم نمیدونم چطور این روشن فکرنماها میتونن ازدواج دوتا مرد رو بپذیرن اما با حجاب یه زن ـ اصلا حجاب درحد داعش ـ نمیتونن کنار بیان.

من!

من خالی‌ از عاطفه و خشم
خالی‌ از خویشی غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن ،
 عشق  آخرین  همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام  موندن و تنهایی‌ من
ای دریغ از من که بیخود مثل تو گمشدم , گمشدم تو ظلمت تن
‌ای دریغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی‌ تو آینه من
اه  گریمون  هیج ، خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ
 تنها آغوش تو موند غیر از اون هیچ

 ای, ‌ای مثله من تک و تنها دستمو بگیر که عمر رفت همه چی‌ تویی زمین و آسمون هیچ

بی‌ تو می‌میرم همه ی  بود و نبود بیا پر کن ‌من رو ای خورشید دل سرد

 بی‌ تو می‌میرم مثل قلب
چراغ نور تو بودی کی‌ منو از تو جدا کرد

سو کریزی

خوب یکی یکی دارن بچه هارو میندازن بیرون!

من دوست دارم افسارم دست خودم باشه...

یعنی ترجیح میدم خودم زندگیم رو خراب کنم تا اینکه بقیه درستش کنن، مادرم بحثش جداست ترجیح میدم اون خرابش کنه تا اینکه خودم درستش کنم

آره شنبه رفتم خودم خودم رو اخراج کنم دوست ندارم به دست یه احمق خط بخورم البته بجز اخراج ها از مدیریت هم کم شاکی نبودم

به جای هشت ده رفتم اما شیک کت شلوار ژل ساعت کیف یه همشهری هم خردیم تو کیف نذاشتم یعنی من دنبال کارم اینجا تمومه...

ولی آرمان مدیر مستقیمم خیلی حال داد خلاصه کلی تعریف و کلی مقدمه چینی برای مدیرخودش که این ساعت ده اومدن من با هماهنگی بوده! حرام

به یاد عینالی

امروز صبح رفتم توچال. قبلش به بابام میگم تا ایستگاه پنج برم میگه نه بدون تمرین کار منطقی نیست میگم گرم کن ببرم میگه نه هوا صافه...

جاتون خالی ساعت 9:45 پارکینگ بودم و راه افتادم سمت ایستگاه یک و ساعت 11:05 رسیدم ایستگاه دو.

دیدم خیلی حال دارم و سرحالم گفتم گور بابای ضرر راه افتادم سمت ایستگاه پنج حالا شانس آوردم گرم کن همرام بود ولی تغذیه شما بگو یه شکلات، نداشتم خلاصه نیمه اول مسیر ایستگاه دو تا پنج خیلی خوب و سر حال و خندان و رقصان رفتم ولی یواش یواش قندم داشت می افتاد هیچ دکه مکه ای هم نبود چیزی بخریم. ولی رقتی پیچی که استگاه پنج رو از اون به بعد میشد دید رد کردیم مسیر سرازیری بود و خنگ خیلی با حال بود و انقدر برف زیاد بود که کلی از مسیر رو تو برفا طی کردم. آره به زور خودمون رو ساعت 13:15 رسوندیم ایستگاه پنج اینم بگم با سرعتی می اومدم که فقط سه چهار نفر از من تو کل مسیر پارکینگ تا ایستگاه پنج سبقت گرفتن.

آره رسیدیم ایستگاه  و هوای خنگ و جاتون خالی رفتم رستوران غذایی زدم به بدن خیلی چسبید گشنم بود آخه. بعدشم یه دور کوچولو تو ایستگاه زدیم و بلیط گرفتم با تله کابین بیام پایین.

چشتون روز بد نبینه فیکس دوساعت تو صف تله کابین بودم آخه فقط اینم نبود تو صف بودیم که یهو از پنجره دیدیم یواش یواش داشت برف میومد بعد از پند دقیقه اصلا کولاک شد و هوای ایستگاهم خیلی سرد شد منم که لباس گرم زیاد نداشتم کل سالن آدما یخ کردن و بلاخره سوار شدیم و لحظه خروج از ایستگاه یاد سکانس فرار تو فیلم قلعه عقابها افتادم بعد هرچه از ایستگاه دو میشد تازه فهمیدم عجب غلطی کرده بودم خیلی مسیر طولانی رو رفته بودم.

بلاخره رسیدیم سطح زمین و با اتوبوس برقی برگشتیم و رفتم تجریش خرید و اومدم دوش گرفتم.

ویکی میگه: ایستگاه اول این تله کابین در ارتفاع ۲۰۰۰ متری از سطح دریا، ایستگاه دوم در ارتفاع ۲۳۰۰ متری از سطح دریا، ایستگاه پنجم در ارتفاع ۳۰۰۰ متری و ایستگاه هفتم در ارتفاع ۳۷۰۰ متری از سطح دریا است.

حساب کتاب

نمیدونم میدونین یا نه ولی حساب کتاب خیلی چیز خوبیه و کلی مزایا داره مثلا میگن اون قسمتی از زندگی که که قبل از مرگ خودمون از خودمون حساب کشیده باشیم تو قیامت محاسبه نمیشه. به خاطر همین به محاسبه شبانه کارهای روز خیلی تاکید میشه.

حالا اینا رو ول کنین یه فایل اکسل درست کردم برای حساب کتاب اتاق تو خوابگاه دانشجویی چون اگه حساب کتاب دقیق نباشه خود به خود خرید اتاق کم میشه و به طبع اون مواد غذایی لازم به بدن نمیرسه. حالا شما برای حساب کتاب راحت اتاقتون میتونین از این فایل استفاده کنین جایی هم گیر کردین تو نظرها بنویسین.

دانلود

بادیگارد

بادیگارد بعد از چ یه داستان ارزشی دیگه از آقای حاتمی کیا.

داستان یه رزمنده ارزشی دهه شصت و دوران جنگ  که بچش دهه نودی و دوران روحانیش دیگه اون اعتقاد رو نداره. داستان تکراری بی ارزش شدن ارزشهای دوران جنگ. داستان قدر ندونستن مسئولین از فداکاری سربازها. آره خوب خود آژانس شیشه ای یه اقتباس بود حالا اینم یه داستان تکراری بود یه خورده از آژانس شیشه ای یه خورده از کرخه تا راین به نام پدر و... . حالا بگذریم از سکانسهای اضافی و خنده دار پینت بال و تعقیب آقای دانشمند در حال ورزش تو پارک

فیلمبرداری و صدابرداری فیلم خیلی خوب و تاثیرگذار بود. کادرها رو خیلی خوب انتخاب کرده بودن و با صداگذاری خوب فیلم رو جذاب کردن اما این همه چیزی بود که میشد ازش تعریف کرد. فیلمنامه نقطه جذابی نداشت خوب البته سکانس آخر فیلم خیلی خوب بود و روند معمولی فیلم رو دگرگون کرد و بزن بزن و اینا. دیالوگها واقعا نا امید کننده بودن تکراری کلیشه ای و نچسب و غیرواقعی . موسیقی فیلم هم چیزی برای به چشم اومدن نداشت.

یه چیزی که تو فیلمهای ایرانی خیلی برام عجیبه پیگیری اخبار لحظه به لحظه مردم از تلوزیون و سریش شدن گزارش گرا به مسئولینه. خوب تو ایران گزارش گرا که حق ندارن هیچ جا برن اگرم داشتن باشن نمیرن چون همه دولتین و بیخیال. دوما اگرم خبری بشه خوب اخبار مسلما میگه خبری نیست مثلا یادمه تا شیش ماه اول جنگ سوریه اخبار فقط میگفت سوریه همه چیز آرومه و همه عاشق اسدن. بادیگارد هم این تم خبرنگاری مزخرف که از هالیوود اقتباس شده رو داشت و نقطه اوج حال بهم زنیش هم بازی کامران نجفزاده بود.

این فیلمی نبود که بشه بعد از چ انتظار داشت چ یک فیلم خوب بود و بادیگارد بد نبود اها یادم نره بگم دشمن تو فیلمای آخر آقای حاتمی کیا دشمن نیست قومیت های خودمونه فکر کنم سال دیگه راجع به ترکها یا عربها فیلم بسازه

کنکور

بازم باید مصاحبه رد شم این بار که دیگه چشم بسته رد میشم با این رتبه افتضاح

زیبا

ما عینکی ها وقتی عینک نداریم دنیا رو قشنگ تر میبینیم

فکر کنم وقتی چشم نمیتونه یه چیزی رو درست تشخیص بده ذهن به بازسازی تصویر و تکمیل اون میکنه اما چون اون کمال گراست وقتی یه نفر رو از دور میبینی و نمیتونی درست تشخیصش بدی ذهن به جای همه چیزای گنگ و مبهم چیزای خوشگل و پرفکت میزاره. مثلا یه دیوار که از دور قشنگ به نظر میاد وقتی نزدیک میشی میبینی پر از ترک و تار عنکبوته

دنیا رو بدون عینک ببینید ذهنتون زیبا

13

پنجشنبه رفتم پارک قیطریه و جاتون خالی برنامه لب زنی و تواشیح و شعبده بازی و کنسرت سنتی با صدای عالی برگشتنی دوتا پسرم گیتار میزدن خیلی قشنگ و بعدشم جشن خودمون تا روز سیزده که رفتم خونه ش اونم به شادی و فلان ولی خ د شده بودم تمرکز نداشتم

مادر

بیگناهترین و مظلومترین موجود روی زمینه. انقدر این استرس و شکنجه تحمل میکنه تا ما بزرگ شیم. هیچ وقت یادم نمیره که من تو تبریز داشتم عشق میکردم و لذت زندگی رو میبردم ولی هر وقت با مادرم حرف میزدم هزارتا نگرانی از سرما و گرما و گشنگی و ترس از سیگاری شدن و منحرف شدنم داشت. میخوام بگم اون موقعی که ما بهترین جای دنیاییم اون انقدر نگران وای به حال روزی که بدونه جامون راحت نیست...

صندوقچه مرد مرده

داشتم فیلم میدیدم به خیال اینکه نقد فیلم دزدان دریایی کارائیب رو قبلا نوشتم اینم خیلی شبیه اونه دیگه نت برنداشتم. اومدم هرچی گشتم پیداش نکردم...

ولی در هر صورت یه پاپ کرن خوب بود داستان خوبی داشت و به نظرم از قبلیش بهتر بود خوب نمیشه از موزیک متن دیوانه کنندش چیزی نگفت جلوه های ویژه هم بهتر شده بود آره در مجموع فیلم بهتری از اولی بود. بازی جانی دپ مسحور کننده بود آدم باورش نمیشه این همون جان دلینجر دشمن ملت باشه کمدی بازیش عالی بود فقط تو سکانس شلیک به باروتهای منتظر بودم خطا بره.

بازی ها و کارگردانی سکانس پیدا کردن صندوق و درگیری بعدش مثل یه رقص گروهی زیبا بود.

دستا بالا

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم

گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند

این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

ایران عشقم

به گزارش "ورزش سه"، به نقل از 11 نیوز در شرایطی که مرحله اول انتخابی جام جهانی 2018 روسیه تا ساعاتی دیگر در قاره آسیا به پایان رسیده و چهره 12 تیم حاضر در مرحله دوم مشخص خواهد شد سایت معتبر گاردین در گزارشی ویژه مدعی شد تمام مدعیان قاره کهن به دنبال کسب رتبه دوم رنکینگ فیفا در آسیا هستند تا پس از ایران در مرحله دوم انتخابی جام جهانی قرعه مناسب تری نصیب شان شود.

دریغ

فدای دوست نکردیم عمر و مال و دریغ           که کار عشق زما این قدر نمی اید

فارسی شکر است

جلال ال احمد قشنگ نبود

ساناز مینایی

اینم میزارم برای مجردای شاغل بدبخت که کسی نیست براشون غذا درست کنه:

طرز تهیه برنج

برنجو بشور با ی قابلمه اب و دو قاشق غذاخوری نمک بزار بپزه. برنجا ک اومد رو اب و  کمی رو ب خامی بود صافش کن. ته ظرف روغن بریز با ی تیکه نون بعد برنجو بریز. ۵ دقیقه اول حرارت متوسط ب بالا یک ربع بعدشم کم باشه. وقتی پخت همش بزن ک بهم نچسبه روغنم بریز


کباب تابه ای
گوشتت ک اب شد ی پیاز متوسط رنده کن داخلش ی کم نمک و زردچوپه و فلفل بریز یک دقیقه ورزش بده و شکل کتلتش کن کف دستت بعد ک روغنت داغ شد بزارش تو ماهیتابه درشم ببند حرارت متوسط ب پایین. برش ک گردوندی همون موقع گوجتو نصف کنو بزار کنارش تا اونم بپزه.

خوراک
سیب زمینی نگین کن سرخ کن بعد ی پیاز خورد کن سرخ کن گوشت چرخی با زردچوپه و نمکو فلفل تو پباز داغت تفت بده و دوتا گوجه نگین تو گوشت تفت بده سیبزمینیتو اضافه کن

اگ برگر
همبرگر رو درحال سرخ کردن خورد میکنین و داخل تخم مرغ میزنین با کاهو و خیار شور و گوجه و سس مایونز

کته
برنج رو دو سه آب میشوری بعد یه ساعت میزاری با نمک بخیسه. بعد میزاری روگاز با یه بند انگشت آب روش و یه قاشق روغن تا آبش ورچیده بشه بعد کوهش میکنی و زیرشو کم

قیمه
اول پیاز خورد و تفت میدی بعد گوشتت رو توش تفت میدی تا آبش ورچیده بشه بعد با زرچوبه و رب گوجه تفت میدی و بعد یه پارچ آب میریزی توش و میزاری سه ساعت بپزه با حرارتی که فقط جوش بزنه و لیمو رو که سوراخ کردی و یه ساعت تو آب بوده که تلخیش بره یه ساعت بعد از گوشت میریزی تو خورش قبل از خاموش کردنم آبلیمو و نمک اضافه میکنی و با سیب زمینی سرو میکنی

مرغ
اول پیاز رو تفت میدیم بعد یکم زرد پوبه بعد رب گوجه بعد یه عالمه آب و مرغ و فلفل دلمه و گوجه و سیب زمینی یک ساعت و نیم بعد نمک
تن ماهی قلیه!!!
؟؟؟
سالاد الویه
یه سینه مرغ یک ساعت و نیم بپزه سیب زمینی 40 دقیقه بپزه تخم مرغ 20 دقیقه بعد تخم مرغ و سیب زمینی رنده شده با مرغ ریش شده و سس خوب بهم بخوره بعد یکمی هم با نخود فرنگی
فسنجون
پیاز داغ رو تفت میدی بعد یکم زرد چوبه و گردو رو اضافه میکنی و کلی آب میزاری 4 ساعت بپزه بعد مرغ رو اضافه میکنی یک ساعت بعد شکر و رب انار و نیم ساعت بد نمک و تمام

توچال

پریروز با ا و ب و آ و خواهرش و ش رفتیم توچال جای تو خالی

دیروز هم خواستیم با آ بریم سینما انقدر شلوغ بود بلیط گیرمون نیومد رفتیم تئاتر کمدی پرستار نمونه. خوب بیشتر از هنر تئاتر و نمایش نامه و اینها مثل اکثر وقتها رقص و آواز و شوخی های جنسی و البته بداهه گویی های بازیگر اصلی شاخصه نمایش بود. ولی از خود نمایش بگذریم حاشیه اش و برق رفتن و خوندن و دست زدن و ریز روی صندلی رقصیدن هامون خیلی باحال بود

نقدینگی

یه سایتی نوشته بود نقدینگی ایران 700 هزار میلیارد تومنه

رضا زاده

نمیدونم ولی این راجع به رضازاده و صندلیشه منبعشم ویکیه پرانتزاشم برعکسه

در نمودار شکل مخروط نور، بازه AB یک 'زمان واره' است؛ یعنی چارچوب مرجعی وجود دارد که در آن A و B در یک نقطه مکانی از فضا رخ می‌دهند و تنها از طریق رخ دادن در زمانهای مختلف از هم جدا می‌گردند. اگر در آن چارچوب A پیش از B رخ دهد در تمام چارچوب‌ها A پیش از B رخ خواهد داد. به صورت فرضی، ماده (یا اطلاعات) می‌تواند از A به B حرکت کند پس می‌تواند رابطه علیتی بین A و B وجود داشته باشد. (A علت و B معلول)

 

بازه AC در همان شکل یک 'فضاواره' است؛ یعنی چارچوب مرجعی وجود دارد که در آن A و C در یک زمان رخ می دهندو تنها از نظر مکان از هم جدا هستند. در برخی چارچوب‌ها A پیش از C رخ می‌دهد و در برخی A پس از C رخ می‌دهد. اگر امکان این بود که رابطه علیتی بین A و C بوجود آید، با پارادوکس‌های علیت برخورد می‌کردیم. مثلاً اگر A علت باشد و C معلول، چارچوبهای مرجعی وجود خواهند داشت که در آنها معلول از علت از نظر زمانی پیشی می‌گیرد. اگر چه این به خودی خود پارادوکسی را پدید نمی‌آورد، اما می‌توان نشان داد که سیگنالهایی که سریعتر از نور فرستاده شوند می‌توانند به گذشته فرد برگردند. اگر فرد سیگنال را تنها در صورتی بفرستد که هیچ سیگنالی در گذشته دریافت نکرده باشد به یک پارادوکس علیتی می‌رسیم.

 

بنابراین برای حفظ علیت، یکی از پیامدهای نسبیت خاص این است که هیچ سیگنال اطلاعاتی و یا جسم مادی نمی‌تواند سریعتر از سرعت نور در خلاء حرکت کند. با این حال برخی «چیزها» می‌توانند سریعتر از نور حرکت کنند. مثلاً مکانی که پرتو یک نورافکن به پایین ابرها برخورد می‌کند وقتی که نورافکن سریع می‌گردد می‌تواند سریعتر از نور حرکت کند.

 

حتی بدون در نظر گرفتن علیت هم دلایل دیگری نیز برای اینکه چرا در نسبیت خاص سرعتهای بیشتر از نور ممنوع است وجود دارد. مثلاً اگر نیروی ثابتی برای مدت نامحدودی به جسمی وارد شود، اگر از F = dp/dt انتگرال بگیریم، تکانه‌ای به دست می‌آوریم که بدون مرز رشد می‌کند. دلیل این امر این است که وقتی \, v به c میل می‌کند، p = m \gamma v \, به بی‌نهایت میل خواهد کرد. از دید ناظری که در حرکت شتابدار نیست، به نظر خوهد رسید که لختی جسم در حال افزایش است و از این رو همان نیرو شتاب کمتری ایجاد می‌نماید. این رفتار در شتاب دهنده‌های ذرات مشاهده شده است.

 

گونتر نیمتز و پتریسا اکل در مطالعات تجربی و نظری در مورد تونل‌زنی کوانتومی ادعا نمودند که سیگنالها ممکن است تحت شرایط خاصی سریعتر از نور حرکت کنند. مشاهده شد که سیگنالهای دیجیتال فیبری با سرعتی در حدود پنج برابر سرعت نور و یک الکترون در تونلی با زمان صفر اطلاعات یونیزه شدن را منتقل نمود به گونه‌ای که فوتون‌ها، فونون‌ها و الکترون‌ها زمان صفر را در مانع تونل زنی گذراندند. بنا بر نیمتز و اکل، این فرایند تنها علیت انیشتین و نسبیت خاص را نقض می‌کند و علیت پایه‌ای را نقض نمی‌کند: انتشار با سرعت بیشتر از نور باعث سفر در زمان نمی‌شود. ادعای نیمتز توسط بسیاری از دانشمندان رد یا مورد بحث قرارگرفته است.

نور

در فیزیک انتقال به سرخ گرانشی زمانی رخ می‌دهد که نور بخواهد در مسیر مخالف جاذبه گرانشی قوی حرکت کند و برای اینکه بتواند از میدان جاذبه فرار کند باید انرژی مصرف کند و این کاهش انرژی به شکل افزایش طول موج بروز می‌کند که به آن انتقال به سرخ گرانشی گویند.

منبع ویکی

اما به نظرم شاید این افزایش طول موج میتونست به دلیل افزایش سرعت امواج در فاصله دورتر از مرکز گرانش هم باشه ولی با فرض اینکه گوینده جمله بالا میدونسته داره چی میگه و منظورش از انتقال به سرخ افزایش طول موج نبوده میشه گفت نظرم اشتباهه هه هه

زمان

اتساع زمان گرانشی پدیده‌ی وجود تفاوت واقعی بین مقدار مشاهده‌شده برای زمان سپری شده میان دو رویداد٬ از دید ناظرهای قرار گرفته در مکان‌هایی با پتانسیل گرانشی متفاوت است. هرچه پتانسیل گرانشی مکان ناظر بیشتر باشد (یعنی از جرم منشأ میدان دورتر باشد) زمان برای او سریع‌تر می‌گذرد. 

این اثر اولین بار توسط آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۷ پیش‌بینی شد.وی این اثر را با استفاده از نتایج نسبیت خاص در چارچوب‌های مرجع شتاب‌دار مطرح کرد. پس از آن ٬ طی آزمایش‌هایی ٬ که اولین آن‌ها آزمایش پوند-ربکا بود بررسی و تأیید گردید.


این پدیده با استفاده از ساعت‌های اتمی قرار گرفته در هواپیما آزموده شده‌است. ساعت‌های درون هواپیما، کمی تندتر از ساعت‌های روی زمین کار می‌کنند. اثر این پدیده بر روی سامانه موقعیت‌یاب جهانی به اندازه‌ای است که باید ضرایب تصحیح کننده ، وارد شوند.

در آزمایشگاه ، اثر این اختلاف زمان را برای اختلاف ارتفاع ۱ متر نیز اندازه گرفته‌اند.

این اثر ،همچنین در آزمایش پوند-ربکا ، در مشاهدات به دست‌آمده از کوتوله سفید شباهنگ و نیز آزمایش‌های انجام شده با سیگنال‌های دریافتی و ارسالی به مریخ‌پیمای وایکینگ ۱ مورد بررسی قرار گرفته و تأیید شده‌است.

منبع ویکی

اینتراستلار

اینم انقدر از لحاظ علمی تعریفش کردن دیدمش که تو این بعد واقعا چیزی برای گفتن نداشت. اشتباه علمی جدی نداشت بجز مسئله که مربوط به دادن اطلاعات توسط آیندگان به پدرانشان است و من نمیتونم هزمش کنم فقط میدونم رضا زاده اگه حتی بتونه وزنه 500 کیلویی رو از رو زمین برداره نمیتونه صندلی رو که فقط خودش روش نشسته و کلا 160 کیلو هم وزن نداره رو از زمین برداره.

ولی یه سری داستانهایی که بچه های 12 ساله هم بلدن یه جوری بیان میکرد انگار چه خبره!!! مثلا شنیدن قضیه تا شدن فضا توسط یه دانشمند اونم تو 100 سال آینده خیلی باید کسل کننده باشه.

فیلم با یه شروع دوست داشتنی آدم رو به خودش جذب میکنه ولی در ادامه دچار یه کشیدگی کسل کننده و انفاقات قابل پیش بینی (مثل رفتار کلیشه ای دکتر مان) و حالا یکمی تخیلی که بد نبودن میشه و در نهایت یه سیر نزولی رو طی میکنه و در آخر میمیره.

بازی کوپر تو فیلم جالب بود و کوارتر اول فیلم بهش اجازه میده خودشو به عنوان یه مهندس توانا معرفی کنه. اینجا همون قسمت دوست داشتنی فیلم بود تعقیب پهباد هندی و بعدش دیالوگ های تو دفتر مدیر مدرسه مورف. "حالا بگذریم که تو دنیا فقط ما میتونیم اینجوری پهباد بشونیم تازه ماهم انقد تمیز نمیتونیم". دیالوگ مادر مورف از من آروم تر هم بود رو خیلی دوست داشتم. خوب بهتره کل نقد رو متوجه همون کوارتر اول بکنیم بقیش که چیزی نداشت! آره داستان آپولو و سفر به ماهم که یه تبلیغ برای ورشکستگی شوروی ساخته بودن رو دوست داشتم و خیلی هم دور از واقعیت نیست. نظر کارگردان راجع به روح انقدر قوی بیان نشده بود که بیشتر از این ارزش صحبت کردن داشته باشه.

نکته جذاب فیلم تو سه چهارم آخر شوخی های ربات بود که خیلی خوشم اومد. موزیک متن هم خوب بود

فیلمبرداری نه که ضعیف ولی اصلا حال نکردم خلاقیت صفر مخصوصا اونجاهایی که دوربین به بدنه سفینه متصل بود یه دید ضعیف و تکراری رو به بیننده میداد. هم فیلمبرداری و هم صحنه پردازی انقدر غیر خلاقانه بود که میتونستن با تدوین فیلمهای قبلی و فقط با صدا گذاری نصف فیلم رو بسازن حتی جاهایی میتونستن کل یه سکانس رو از فیلمهای دیگه مثلا گراویتی بردارن.

گریم رو که دیگه نگو اون فضا نورد سیا پوسته اگه از حرفاشون نمیفهمیدم اصلا از چهرهش معلوم نبود بیست سال پیر شده یا دکتر برند هم همینطور وسط فیلم یاد گیرمهای فوق العاده بنجامین باتن افتادم.

تدوین فیلم زمان دعوای کوپر و مان در آنسوی کهکشان و دعوای مورف و تام تو خونه رو خیلی دوست داشتم


کنترل

یکی هم هرجا میشینه از رذایل اخلاقی من میگه!! این تعارفیه، این وابستس، این فلان!!! جالبش اینجاست هرکی رو میبینه از فضایل خودش میگه که من دیگه دیگران رو قضاوت نمیکنم. وقتی هم بهش میگم نه اینطور نیست میگه تو در انکاری!!! هه هه

حالا اونم یادش رفته جدیدا میگه میخوام براش برم خاستگاری ولی این حزب اللهی میخواد!!! من گفتم؟؟ یا میگه این از هیچکی خوشش نمیاد!!! من؟؟ یا میگه این خیلی چیزه!!! این دیگه قشنگ ظلمه. یا میگه این بچه سال میخواد!!! آقا چند میگیری بیخیال ما شی. هه هه

اللهم اشف کل مریض

خاطرات محال

رفتنی یه مه قشنگی تو جاده بود هیچی اونو معلوم نبود. جاده هم وسط راه قفل شد اون طوری که من پیاده شدم راه افتادم و سه ربع پیاده رفتم تا ماشینا ره افتادن و ماشینمون رسید بهم. بعدشم یه خط در میون جاده رو یه طرفه کرده بودن یعنی میگفتن یه طرفس با خیال راحت برین بعد یه هو یه ماشینی از روبرو میومد.

یکی میگفت من داشتم شنا میکردم رفتم رفتم تا قایق پلیس اومد گفت برگردین دارین به مرز شوروی نزدیک میشین!!!

زیتون از دم جاده نخرین تو بازار شهر نصف قیمته. یکی میگفت میخوام سیر بخرم اونیکی میگفت میخوای تو شکمش ماهی بزاری؟؟!!

یکی هم هرچی میگفتی میگفتم شهر ماهم آره، مثلا میگفتن مازنداران برف اومد میگفت شهرماهم اومده میگفتن تهران رعد و برقه میگفت شهر ماهم رعد وبرقه اونطوری که فکر کردم وقتی گفتم بلژیک منفجر شده بگه شهر ماهم منفجر شده!!

یکی میگفت من یکی رو زدم دوبرابر خودم وقتی به هوش اومدم تو بازداشتگاه بودم!! گفتم چطور زدیش که خودت بیهوش شدی؟

ساحل زیبا با سگ عمو! دختره میگفت میشه بگیریش من باهاش عکس بگیرم گفتم من به این دست نمیزنم!! گفت نکنه دزدیه!!! یه دختره دیگه میخواست با سگه دست بده اومده میگه این بلده دست بده؟ گفتم نه این ابله بلد نیست از تو هم ابله تره که منو ول کردی میخوای با سگه دست بدی!!! اون یکی با سگش اومده دوستی این سگ بی عقل ما اصلا رابطه برقرار نمی کرد... آبرومونو برد

شب آخر هم که دل رو به دریا زدیم و یه پایی به اب زدیم و با یه پیر مرد طبیب سنتی آشنا شدیم و ماه کامل و بود و ...

سیاست

یکی میگه انقدر بحث سیاسی نکن اگه ضرر نداشته باشه فایده ای نداره منم که میدونم نمیتونم ولی فعلا برم چهارتا فیلم ببینم چهارتا کتاب بخونم نگن لالم.