فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

هشدار

ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت‏‎ ‎‏بگرایید و دست امریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است قطع‏‎ ‎‏کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و‏‎ ‎‏جزای آن عار و نار است.(654)‏

19 / 1 / 59

منبعhttp://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_123869/کتاب/دفاع_مقدس_جنگ_تحمیلی_در_اندیشه_امام_خمینی_س_/هشدار_به_ارتش_عراق

منبعhttps://www.radiozamaneh.com/178187




رضا یزدانی

دیشب با مهدی اینا رفتیم کنسرت رضا یزدانی سالن همایشهای مزخرف برج میلاد. تجربه ای شد که دیگه بالکن همایشهای برج میلاد نریم. سن رو که اصلا نمیدیدیم کیفیت صدا هم خوب نبود. ولی خیلی خندیدیم از صف مسخره ای که ۲۰۰ متر بود حدود یکساعت معطلی داشت و نیازی هم بهش نبود. تا خانواده ای که بخاطر اینکه بلیطشون سالن میلاد نمایشگاه بین المللی بود از هم باشید یا اسانسور سواری غیر حرفه ای و ... اهنگاش رو از رو هم نمیتونستیم بخونیم از ۵۰۰ نفر شامل اسپانسر و مربی جوجش هم تشکر کرد. اینم نقشه طول صفیه که نشکیل شده بود

هزارپا

دیروز که چه عرض کنم جمعه رفتیم هزارپا رو ببینیم

فیلم قشنگی بود یعنی بد نبود خندیدیم

چیزی که خیلی توش نظر منو جلب کرد بازی با کلماتی بود مثل اهمیت رضایت خدا برای ساقی و دزد و نمایش ریا و در واقع بی اثر بودن رفتار ایدئولوژیک مثل ثواب اینا 

که فردا تو سازمانم آرمان دیده بود منو ولی اونو ندیده بود

سلول بنیادی

دیروز رفتیم مرکز پذیره نویسی سلول های بنیادی محک بزاق دهانم رو نمونه دادم که شاید اگه به کسی خوردم بتونم سلول کمک کنم اینم یکمی توضیحات از سایت خودشون

یکی از مشکلات پیوند سلول‌های بنیادی، وجود اهداکننده مناسب است که غالبا، یک بیمار حدود 25 درصد شانس دارد تا از والدین، خواهر و برادر و یا خویشاوندان سلول‌های بنیادی سازگار دریافت کند.
مواردی چون تک فرزندی نیز زمینه کاهش این شانس را فراهم کرده است. 
مراحل عضویت

1- فقط کافی‌است یک ساعت از وقت خود را به کودکان مبتلا به سرطان اهدا کنید. به همین منظور برای انجام نمونه‌گیری جهت انجام Typing  HLA که از طریق بزاق دهان صورت می‌گیرد، به محک مراجعه کنید.
2- پس از تکمیل فرم پرسشنامه، نمونه بزاق دهان خود را در اختیار مسئول آزمایشگاه قرار داده تا پس از آزمایشات مربوطه، اطلاعات نمونه HLA در مرکز پذیره‌نویسی سلول‌های بنیادی خون‌ساز محک  ثبت گردد که در آینده و در صورت پیدا شدن فرد سازگار، اهدای سلول‌های بنیادی صورت گیرد.
3- پس از مشخص شدن سازگاری شما و یک بیمار نیازمند به پیوند در آینده طی تماسی این موضوع به  اطلاع شما خواهد رسید.
4- پس از این اقدام در صورتی که هنوز داوطلب اهدا باشید، در مرکزی که فرد گیرنده بستری است، حضور می‌یابید. در فرآیند اهدای سلول‌های بنیادی، از خون محیطی فرد داوطلب استفاده می‌شود. در ابتدای این فرآیند، به مدت 3 تا 5 روز تزریق زیر جلدی برای تحریک سلول‌های بنیادی مغز استخوان در فرد داوطلب صورت می‌گیرد که از این طریق تعدادی از سلول‌های بنیادی وارد خون محیطی می‌شوند.
5- برای جداسازی سلول‌های بنیادین خون‌ساز فرد در یک فرایند 3 تا 4 ساعته خون محیطی از بدن شما دریافت شده و وارد یک دستگاه دارای ست یکبار مصرف می‌شود. سلول‌های بنیادی از خون جدا شده و مابقی خون به بدنتان باز گردانده می‌شود. این سلول‌های بنیادی خون‌ساز به‌دست آمده به فرد گیرنده تزریق می‌گردد.

رستوران گردان

هفته اخر سال گذشته رفتیم بوفه رستوران گردان برج میلاد باحال بود انقدر خوردم تا فرداش حالم بد بود

یه تعداد ادم ریش دار به نظر گردن کلفت واقعی هم اونجا بودن یکیشون با یه خانم روشنفکر اومده بود. پنج شیش تا مرد بودن نشسته بودن دوتا میز اونورتر معلوم بود یه کاره اقتصادیی هستن از اونایی که بری توشون سریع و زیلد پیشرفت میکنی و احتمالا اخرش میکشنت :|

آتشکده و کلیسا

خیلی وقت بود میخواستم این دو جا برم ولی بخاطر کلاسهای پنجشنبه جمعم نمیتونستم

اول رفتم آتشکده ادریان تو سی تیر که یه ساختمون وسط یه حیاط متوسط رو به کوچیک بود. بجز سر ستونها و سردر نمای روبروی نما هم از معماری خاص هم خبری نبود. بلیطی نبود. 

یه خانم مسئولم داشت که ادم نمیتونست از ظاهرش حدس بزنه که نگهبان آتش همینه یا نه. چقدر هم اصرار میکرد از کتابها عکس بگیرم.

پشت معبدهم همکیشان داشتن میوه میخودن. تو معبدم دوتا دختر هم کیش بود که ادرس کلاه سفیدارو بهم دادن

تو معبد بوی اتیش زغال مطبوعی جاری بود و اتش تو یه جایی شبیه اتاق با ۴ تا پنجره دورتا دورش وسط معبد بود

اتیش کوچولویی تو یه مجمر طلایی رنگ با یه هیزم گنده دیرسوز روش داشت میسوخت چند جا لیوان اب که یه شعله مثل شمع روش روشن بود و از یه روغن که رو اب بود روشن بود گذاشته بودن. داخل یه پنجره که شیشه نداشت هم یه ظرف خاکستر بود که نمیدونم مال چی بود. کنار در ورودی هم کتاب خرده اوستا شبیه قران تو مساجد گذاشته بودن. راستی برگشتنی دیدم خانومه دیگه اجازه نمیداد کسی وارد معبد بشه چون میگفت شلوغ شده.

بعدشم رفتم کلیسای مریم مقدس درست روبروی معبد که گفتن برا نطافت امکان بازدید نیست برو هفته دیگه بیا.

بعد سوار اتوبوس شدم رفتم کلیسای کریم خان که تو راه فهمیدم اسمش سرکیسه

چقدر امروز گرمه

کلیساعه رو خوب دیدین حتما نمای بیرونیش خیلی چنگی به دل نمیزنه رفتم تو دیدم یکی دوتا غیر هم کیش دیگه هم هستن ولی اینجا یه ده نفری داشتن عبادت میکردن.

در اصلی بسته بود از در سمت چپی وارد که میشدی یه سالن بزرگ با سقف بلد و چهارتا ستون بود. همه دیوارها نقاشی داشتن سمت چپ یه جایی بود که کلی شمع روشن بود. به نظر میرسید مردم روشن کرده باشن روبرو هم چندتا سازه مرمری نازیبا بود که نمیدونم محراب بود یا چی رو سن هم یه تعدادی اشیا مقدس گذاشته بودن


دارکوب

دیروز با صفا رفتیم سینما استقلال فیلم دارکوب رو دیدیم

با بازی جمشید آریا و امین حیایی و مهناز افشار و اینا فیلم سیاه و بدبختی که ارزش هنری بالایی نداشت ولی بدم نبود

یکم از سازمان حرف زدیم یکم از کنسرت و فیلم و اینا

الکامپ

هفته پیش الکامپ بودم بدک نبود سالن خنک با دور دور احسان و ارباب رجوع زبان نفهم مثل ولایتیه و پیرزنه و هلووینه ولی جهانیان قشنگ بود

طلا

یه روز خریدم 255 همون روز خرید از من 235 بود بعدش ریخت تا 220 بعد دوباره اومد و خرید خودش رو زد روزی که 267 شد با شک شاخ درآوردیم بعدشم تا 318 رفت :) الان 300 عه

کلاس

در یه حرکت ناباورانه شرکت منو فرستاد کلاس ای اس پی : کلاس خوبی بود و هد هد هم خیلی خوب بود دوستشم چه چشایی داشت

ولی به خاطر کلاس نتونستم زبان رو ادامه بدم :( انشالله از فردا دوباره شروع میکنم

مهیلا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عمو

عمو اومده بود باحال بود چند روز خوب رو گذروندیم از برج میلاد و بلیطی که یک ماهه باطل میشد تا نائب و کباب و ترشی عالیش تا پل طبیعت و تصویر خوب ونادرست برا آپامه و کباب دنده بی کیفیت و فامیلای پنجاه ساله و خوشگل :) ولی درهرصورت به دلار و تلگرام خوردیم :| تی شرت های قشنگم :))

خونه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تفریح

کنسرت عصار خیلی خوب بود تو دی ماه بود وسط اون اعتراضات همین که رفتیم تو پارکینگ و ماشینا رو دیدیم فهمیدیم طرفدارای حکومت به بسیجیها و مذهبی ها محدود نمیشن و احتمالا پولداراهم طرفدارن

عصار فوق العاده بود هیکلش خنده دار بود ولی صداش خدا مخصوصا تیکه هایی که با تماشاگرا حرف میزد آدم خیلی حال میکرد صدای مردونه جذاب. کنسرتشم خوب بود با مهدی و علیرضا و مرتضی. وسطشم یه عده بچه آورده بود که مزه آدیونس خوب داشتن رو بفهمن :) و یه دختره که تکنوازی میکرد.

کلی هم سلیبریتی معرفی کرد که الان یادم نیست.

صندلی ماهم مطابق معمول ردیف آخربود

هفته پیشم رفتیم نمایش فوق العاده  ریچارد سوم با بازی درخشان حامد کمیلی و شهردار هاشمی و پیک :))) با تیکه های جالب مثل - چه حسی داری + هیچی و به قیافه نیست به کیفیته و پیک سومم و ...

چهارشنبه هم رفتیم یک روز آفتابی با بازی پارسا پیروزفر بدک نبود رابطه الکی یه موفق با یه ناموفق

سینما هم نمیرم فکر کنم فقط عصبانی نیستم رو دیدم :(

کتاب و فیلم

کتاب زیاد نخوندم فقط حکایت دولت و فرزانگی و کیمیاگر رو دوباره خوندم الانم ماههاست جنایت و مکافات دستمه

فیلمم ندیدم حتی یادم نیست چه فیلمیایی دیدم حس میکنم اشتباه کردم وبلاگ رو رها کردم

روزهایی که از دست رفت

خیلی وقته که وبلاگ ننوشتم اشتباه اجباری بود وقت نداشتم ولی بد نیست راجع به مسائلی مثل عمو مهیلا و مژده کلاس زبان و برنامه نویسی ریچارد سوم یک روز تابستانی کنسرت عصار و طلا کنکور بگم