فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

خاطرات محال

رفتنی یه مه قشنگی تو جاده بود هیچی اونو معلوم نبود. جاده هم وسط راه قفل شد اون طوری که من پیاده شدم راه افتادم و سه ربع پیاده رفتم تا ماشینا ره افتادن و ماشینمون رسید بهم. بعدشم یه خط در میون جاده رو یه طرفه کرده بودن یعنی میگفتن یه طرفس با خیال راحت برین بعد یه هو یه ماشینی از روبرو میومد.

یکی میگفت من داشتم شنا میکردم رفتم رفتم تا قایق پلیس اومد گفت برگردین دارین به مرز شوروی نزدیک میشین!!!

زیتون از دم جاده نخرین تو بازار شهر نصف قیمته. یکی میگفت میخوام سیر بخرم اونیکی میگفت میخوای تو شکمش ماهی بزاری؟؟!!

یکی هم هرچی میگفتی میگفتم شهر ماهم آره، مثلا میگفتن مازنداران برف اومد میگفت شهرماهم اومده میگفتن تهران رعد و برقه میگفت شهر ماهم رعد وبرقه اونطوری که فکر کردم وقتی گفتم بلژیک منفجر شده بگه شهر ماهم منفجر شده!!

یکی میگفت من یکی رو زدم دوبرابر خودم وقتی به هوش اومدم تو بازداشتگاه بودم!! گفتم چطور زدیش که خودت بیهوش شدی؟

ساحل زیبا با سگ عمو! دختره میگفت میشه بگیریش من باهاش عکس بگیرم گفتم من به این دست نمیزنم!! گفت نکنه دزدیه!!! یه دختره دیگه میخواست با سگه دست بده اومده میگه این بلده دست بده؟ گفتم نه این ابله بلد نیست از تو هم ابله تره که منو ول کردی میخوای با سگه دست بدی!!! اون یکی با سگش اومده دوستی این سگ بی عقل ما اصلا رابطه برقرار نمی کرد... آبرومونو برد

شب آخر هم که دل رو به دریا زدیم و یه پایی به اب زدیم و با یه پیر مرد طبیب سنتی آشنا شدیم و ماه کامل و بود و ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.