فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

این داستان ادامه دارد

بله بدبختی من تقصیر خودمه و انگار تمومی هم نداره ساعت یک و نیمه از بس با خودم کلنجار رفتم خوابم نبرد.

امروز افسانه میگه بهروز بعد از تماس اون روز با بهرام گفته من هیچ کاری برای فرهنگ نمیکنم!

خوب به جهنم مگه من اومدم التماست کردم؟ همین قدری هم که تا حالا لطف کردی زیادی کردی دمت گرم.

مقصر خودمم که افسارم رو میدم دست دیگران. چه میدونم فکر میکنم مشورت خوبه یا مردم خیر خواه آدمن. احمق بفهم هیچکس به فکر دیگران نیست. هیچکی یعنی هیچکی. هرکس کاری هم میکنه بدون پذیرفتن عواقبشه خوب کاری برای من نمیکنی اشکال نداره دیگه کرم داری منو از سر کارم بیکار میکنی؟

نمیدونم چرا همون روز به خودم اینو نگفتن؟

فردا وسایلم رو میزارم پیش بهرام خودم میرم مسافرخونه یا خوابگاه یه چند روز میمونم کاری پیدا شد که خدا رو شکر نشد هم به جهنم میرم کارگری.

اونم از اون بی مسئولیت نادان که صبح تا شب سرش تو وایبر و تلگرامه و یا داره از مردم ایراد میگیره یا داره سر ترافیک غر میزنه آخه تو سفیر فرانسه ای ترافیک برات معظله؟ خو تو چند ساله بیکاری بزار یه ساعتم تو ترافیک باشی. بی غیرت بی عار.

حالم از شرایطم به هم میخوره.بی پول بی پشتوانه بی مشاور بی تجربه بی شعور.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.