فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

زندگی بازی استراتژیک

داشتم دنبال بهترین بازی های دنیا میگشتم تو یه لیستی اولین بازی رو زندگی معرفی کرده بود که میتونه همه سطح هوش و سنی رو راضی کنه، تکرارپذیری بالایی داره و...

"ب" چند روزه پیش منه بیکاره میره میاد میخوابه ملچ ملوچ میکنه 14 روز برای 13 بدر 100 نفر برنامه ریزی میکنه غر میزنه به درد نخوره. آشپزی و نظافتخونه هم انجام میده. پیش خودم فکر کردم که اونم پیش خودش میگه آشپزی و نظافتخونه هم یه کار خیلی مهمه که کم اهمیت تر از کار کردن نیست ولی از نظر من مزخرف ترین کار ممکنه و اون انجامش میده چون راحته.

حالا داشتم به خودم نگاه میکردم که کار میکنم و درس میخونم به خودمم میگم که اینا خیلی مهمه ولی شاید دارم چیز مهم تری رو میبازم. یعنی احتمالا منم کار میکنم و درس میخونم چون این برام راحته (هرچند از دید دیگران مهم یا پیچیدس) و انجام ندادن قسمت های مهمتری رو به این وسیله توجیح میکنم

من احتمالا بخاطر کار و درس ازدواج نمیکنم و شاید این تصمیم استراتژیکی باشه که سالها بعد خسارتش رو به من بزنه :(

البته ازدواج کردن هم معایب خودش رو داره و خیلی سخته راجع به انجام دادن یا ندادنش مطمئن شد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.