فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

سفر

بعد از ماموریت اصفهان که مدیر اومده بود پایین مثل همیشه صحبت راجع به سیب و تشکر راجع به ماموریت اصفهان منم نه که تحویلش نگیرم که تحویلش نگرفتم یه هو وسط حرف هواسم پرت بود گفت آقای فیروزی چه خبر منم گفتم مرسی سلامتی (همین) م ر ک گفت آقای فیروزی امروز خیلی کم حرف شده ب گفت نه تو موده بعد خودش خطاب به من ادامه داد تیتراژ اون سریال لوسه یادته شمعدونی    شنیده ام عزم سفر کرده ای...  ای وای من

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.