فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

حتما نماند

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم/رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را/کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است/چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود/که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه/که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور/که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر/که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ/که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.