فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

پیشرفت

بس بگردید و بگردد روزگار/دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن/پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند/رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک/کز بسی خلقست دنیا یادگار

اینهمه رفتند و مای شوخ چشم/هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر/وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ/سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی/فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند/وینچه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین/خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان/ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

اینهمه هیچست چون می‌بگذرد/تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی/به کزو ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟/یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟

خفتگان بیچاره در خاک لحد/خفته اندر کلهٔ سر سوسمار

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست/ای برادر سیرت زیبا بیار

هیچ دانی تا خرد به یا روان/من بگویم گر بداری استوار

آدمی را عقل باید در بدن/ورنه جان در کالبد دارد حمار

پیش از آن کز دست بیرونت برد/گردش گیتی زمام اختیار

گنج خواهی، در طلب رنجی ببر/خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار

چون خداوندت بزرگی داد و حکم/خرده از خردان مسکین درگذار

چون زبردستیت بخشید آسمان/زیردستان را همیشه نیک دار

عذرخواهان را خطاکاری ببخش/زینهاری را به جان ده زینهار

شکر نعمت را نکویی کن که حق/دوست دارد بندگان حقگزار

لطف او لطفیست بیرون از عدد/فضل او فضلیست بیرون از شمار

گر به هر مویی زبانی باشدت/شکر یک نعمت نگویی از هزار

نام نیک رفتگان ضایع مکن/تا بماند نام نیکت پایدار

ملک بانان را نشاید روز و شب/گاهی اندر خمر و گاهی در خمار

کام درویشان و مسکینان بده/تا همه کارت برآرد کردگار

با غریبان لطف بی‌اندازه کن/تا رود نامت به نیک در دیار

زور بازو داری و شمشیر تیز/گر جهان لشکر بگیرد غم مدار

از درون خستگان اندیشه کن/وز دعای مردم پرهیزگار

منجنیق آه مظلومان به صبح/سخت گیرد ظالمان را در حصار

با بدان بد باش و با نیکان نکو/جای گل گل باش و جای خار خار

دیو با مردم نیامیزد مترس/بل بترس از مردمان دیوسار

هر که دد یا مردم بد پرورد/دیر زود از جان برآرندش دمار

با بدان چندانکه نیکویی کنی/قتل مار افسا نباشد جز به مار

ای که داری چشم عقل و گوش هوش/پند من در گوش کن چون گوشوار

نشکند عهد من الا سنگدل/نشنود قول من الا بختیار

سعدیا چندانکه می‌دانی بگوی/حق نباید گفتن الا آشکار

هر کرا خوف و طمع در کار نیست/از ختا باکش نباشد وز تتار

دولت نوئین اعظم شهریار/باد تا باشد بقای روزگار

خسرو عادل امیر نامور/انکیانو سرور عالی تبار

دیگران حلوا به طرغو آورند/من جواهر می‌کنم بر وی نثار

پادشاهان را ثنا گویند و مدح/من دعایی می‌کنم درویش‌وار

یارب الهامش به نیکویی بده/وز بقای عمر برخوردار دار

جاودان از دور گیتی کام دل/در کنارت باد و دشمن بر کنار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.