فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

قم

دوشنبه گفتن: فردا قم. گفتیم: ساعت چند؟ گفتن: شب خبر میدیم. شب خبر ندادن صبح هشت رفتیم دیدیم خبری نیست. ساعت نه گفتن یک باید قم باشید جلسس. راه افتادیم ساعت 11 فهمیدیم جلسه کنسل شده! رفتیم یه جای دیگه. ساعت 5 داشتیم برمیگشتیم تهران تو راه گفتن بر گردید  قم فردا آموزش داریم. خلاصه بی خبر و مسواک و شونه و شلوار راحتی تا پنج شنبه شب.

ولی وای چقدر خوب بود شب اول رفتم زیارت ترکیدم از خوشی به ننم زنگ زدم کلی حرف خوب بهش زدم اونم گفت مشکل شک حل شده زیارت عالی بود. فردا شبش با یکی از بچه ها رفتیم بازار و زیارت شب چهار نفری بگو و بخند و فوتبال و ماست و چیپس و تخمه یاد خوابگاه افتادم. شب آخر هم رفتم پیش حاج آقا دیگه وای وای

نظرات 2 + ارسال نظر
گلابی جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 10:13

سلام. التماس دعا حاج آقا :))

mohammad جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 21:25 http://medadtrash.ir

I hope good luck

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.