فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

روزهای پیچیده

امروز صبح به نیت مرکز آمار رفتم تو راه از دانش پارسیان زنگ زدن ساعت ده برای 12 قرار گذاشتن تعجب بود معمولا انقدر زود قرار نمیزاشتن!!! خلاصه رفتم مرکز آمار دونفر آدم مهندس باهام محاصبه کردن بحثای تئوریک نرم افزاری و همکاری تیمی جای خوبی بود اونجا بودم از پارمیس زنگ زدن و مصاحبه تلفنی و فهمید سابقه کار برنامه نویسی ندارم گفت تماس میگیریم ولی معلوم بود زنگ نمیزنن بعد از آمار رفتم دانش پارسیان یه مصاحبه با یه خانم زشت که سفته خیلی براش مهم بود!!! و یه مهندس که میخواست منو گول بزنه که برم اونجا!!! اونم اوکی شد و گفتن یه مصاحبه میزاریم برای مدیرعامل که بعدا بهت میگیم بیایی بعد رفتم هفت تیر ساندویچ خوردم و دوباره از دانش پارسیان زنگ زدن و گفتن سه بیا مصاحبه مدیر منم گفتم سه کا دارم چهار میام و به جای 3 ساعت 2:15 رفتم شرکت نقطه از اول که رفتم تو یاد بسیج دانشگاه تبریز افتادم از رفیق آرمین منصوری و دخترای چادری تا اعلامیه های نماز و کفش در آوردن همین که رسیدم از متیران زنگ زدن گفتن سه ماه اول بیا آزمایشی ماهی یک و نیم بعد حقوق بیشتر میشه البته مراحل گزینشی داره که بعید نیست تا عید هم طول بکشه خلاصه نقطه هم تموم شد برگشتم دانش پارسیان مدیرعامله خوشش اومد و کلی گفت بیا و اینجا خوبه و از من و خودش هی تعریف کرد اونقدر که من فکر کردم اینجا میخوان من رو گول بزنن!!! آخرشم گفت شنبه بیا سرکار!!! یک و نیم...

زنده باد عشق پست مدرن رضا یزدانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.