فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

او آمد

یوحنا 1

 10   او در جهان بود، و جهان به‌واسطۀ او پدید آمد؛ امّا جهان او را نشناخت.
 11   به مُلک خویش آمد، ولی قومِ خودش او را نپذیرفتند.
 12   امّا به همۀ کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی به هر کس که به نام او ایمان آورد؛
 13   آنان که نه با زادنی بشری، نه از خواهشِ تن و نه از خواستۀ یک مرد، بلکه از خدا زاده شدند.


3

 17   زیرا خدا پسر را به جهان نفرستاد تا جهانیان را محکوم کند، بلکه فرستاد تا به‌واسطۀ او نجات یابند.


8
 1   امّا عیسی به کوه زیتون رفت.
 2   سحرگاهان، عیسی باز به صحن معبد آمد. در آنجا مردم همه بر وی گرد آمدند؛ و او نشسته، به تعلیم ایشان پرداخت.
 3   در این هنگام، علمای دین و فَریسیان، زنی را که در حین زنا گرفتار شده بود آوردند، و او را در میان مردم به‌پا داشته،
 4   به عیسی گفتند: «استاد، این زن در حین زنا گرفتار شده است.
 5   موسی در شریعت به ما حکم کرده که این‌گونه زنان سنگسار شوند. حال، تو چه می‌گویی؟»
 6   این را گفتند تا او را بیازمایند و موردی برای متهم کردن او بیابند. امّا عیسی سر به‌زیر افکنده، با انگشت خود بر زمین می‌نوشت.
 7   ولی چون آنها همچنان از او سوال می‌کردند، عیسی سر بلند کرد و بدیشان گفت: «از میان شما، هر آن کس که بی‌گناه است، نخستین سنگ را به او بزند.»
 8   و باز سر به‌زیر افکنده، بر زمین می‌نوشت.
 9   با شنیدن این سخن، آنها یکایک، از بزرگترین شروع کرده، آنجا را ترک گفتند و عیسی تنها به‌جا ماند، با آن زن که در میان ایستاده بود.
 10   آنگاه سر بلند کرد و به او گفت: «ای زن، ایشان کجایند؟ هیچ‌کس تو را محکوم نکرد؟»
 11   پاسخ داد: «هیچ‌کس، ای سرورم.» عیسی به او گفت: «من هم تو را محکوم نمی‌کنم. برو و دیگر گناه مکن.»]

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.