فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

انجیل

چندتا از ایات قشنگ انجیل متی رو میخوام اینجا بنویسم اما چون نمیخوام پستهای انجیلیم زیاد بشه آیات جدید رو به همین پست اضافه میکنم.


4

5سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد 6و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است:«‌”دربارۀ تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت، مبادا پایت به سنگی برخورَد.“» 7عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که، «‌”خداوند خدای خود را میازما.“»


5

سوگند

33«و باز شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ”سوگند خود را مشکن، بلکه به سوگندهای خود به خدا وفا کن.“ 34امّا من به شما می‌گویم، هرگز سوگند مخورید، نه به آسمان، زیرا که تخت پادشاهی خداست، 35و نه به زمین، چون کرسی زیر پای اوست، و نه به اورشلیم، زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است. 36و به سر خود نیز سوگند مخور، زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمی‌توانی کرد. 37پس ”بلهِ“ شما همان ”بله“ باشد و ”نهِ“ شما ”نه“، زیرا افزون بر این، شیطانی است.


5

محبت به دشمنان

43«شنیده‌اید که گفته شده، ”همسایه‌ات را محبت نما و با دشمنت دشمنی کن.“ 44امّا من به شما می‌گویم دشمنان خود را محبت نمایید و برای آنان که به شما آزار می‌رسانند، دعای خیر کنید، 45تا پدر خود را که در آسمان است، فرزندان باشید. زیرا او آفتاب خود را بر بدان و نیکان می‌تاباند و باران خود را بر پارسایان و بدکاران می‌باراند. 46اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت می‌کنند، چه پاداشی خواهید داشت؟ آیا حتی خراجگیران چنین نمی‌کنند؟ 47و اگر تنها برادران خود را سلام گویید، چه برتری بر دیگران دارید؟ مگر حتی بت‌پرستان چنین نمی‌کنند؟ 48پس شما کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.


6

صدقه

1«آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم به‌جا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت. 2«پس هنگامی که صدقه می‌دهی، جار مزن، چنان که ریاکاران در کنیسه‌ها و کوچه‌ها می‌کنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما می‌گویم، اینان پاداش خود را به تمامی یافته‌اند. 3پس تو چون صدقه می‌دهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت می‌کند، آگاه نشود، 4تا صدقۀ تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.


7

روزه

16«هنگامی که روزه می‌گیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرۀ خود را دگرگون می‌کنند تا نزد مردم، روزه‌دار بنمایند. آمین، به شما می‌گویم، که پاداش خود را به تمامی یافته‌اند. 17امّا تو چون روزه می‌گیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی 18تا روزۀ تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.


10

34«گمان مبرید که آمده‌ام تا صلح به زمین بیاورم. نیامده‌ام تا صلح بیاورم، بلکه تا شمشیر بیاورم! 35زیرا آمده‌ام تا:

«‌”پسر را بر پدر، دختر را بر مادر و عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم. 36دشمنان شخص، اهل خانۀ خودش خواهند بود.“ 37«هر‌که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد؛ و هر که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد.

11

18زیرا یحیی آمد که نه می‌خورَد و نه می‌نوشد؛ می‌گویند: ”دیو دارد.“ 19پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویند: ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.“ امّا حقانیت حکمت را اعمال آن به‌ثبوت می‌رساند.»

15
 11   نه آنچه به دهان فرو می‌رود انسان را نجس می‌سازد، بلکه آنچه از دهان بیرون می‌آید انسان را نجس می‌گرداند.

15
ایمان زن غیر یهودی
 21   عیسی آنجا را ترک گفت و در منطقۀ صور و صیدون کناره جست.  22   روزی زنی کنعانی از اهالی آنجا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم دیوزده شده و سخت رنج می‌کشد.»  23   امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما می‌آید.»  24   در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گم‌گشتۀ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام.»  25   امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!»  26   او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»  27   ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خرده‌هایی که از سفرۀ صاحبشان می‌افتد، می‌خورند!»  28   آنگاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در همان دم دختر او شفا یافت.

17
شفای پسر دیو زده
 14   چون نزد جماعت بازگشتند، مردی به عیسی نزدیک شد و در برابر او زانو زد و گفت:  15   «سرورم، بر پسر من رحم کن. او صرع دارد و سخت رنج می‌کشد. اغلب در آتش یا در آب می‌افتد.  16   او را نزد شاگردانت آوردم، ولی نتوانستند شفایش دهند.»  17   عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من آورید.»  18   عیسی بر دیو نهیب زد و دیو از پسر بیرون شد و او در همان دم شفا یافت.  19   آنگاه شاگردان نزد عیسی آمدند و در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون کنیم؟»
 20   پاسخ داد: «از آن‌رو که ایمانتان کم است. آمین، به شما می‌گویم، اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، می‌توانید به این کوه بگویید ”از اینجا به آنجا منتقل شو“ و منتقل خواهد شد و هیچ امری برای شما ناممکن نخواهد بود.  21   [امّا این جنس جز به روزه و دعا بیرون نمی‌رود.]»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.