فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

امید

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت

شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت


شب از درون می پوسد و با یک تلنگر می رود

دستان ما در بند هم دور از تصور می رود


حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست 

بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.