قشنگ معلومه دکتر مصدق واسه فرار از خونه تکونی رفته دنبال ملی کردن صنعت نفت
و الا کدوم آدمی 29 اسفند میره دنبال کار به این مهمی؟!؟! :))
تصمیم داشتم برا عید همتونو دعوت کنم کافی شاپ یا رستوران…
بعد با خودم گفتم به یه چیزی دعوتتون کنم که سودی هم واستون داشته باشه…
شام و کافی شاپ که فقط چاقتون میکنه و برای سلامتی هم ضرر داره…ߘ تصمیم گرفتم ؛ شما رو به ا’یمان و تقوا و عمل صالح دعوت کنم..!
باشد که رستگار شوید!
روزهای خوب آخر سال بد نود و چهار داره خیلی خوش میگذره با رقص شبانه تو پارتی و خرید روزانه تو بازار
یه سوال رهبر با ارزش تره یا رئیس جمهورای آمریکا؟
یا امام با شرف تره یا فرهنگ اروپا؟
خوب جوابش سادهست، مرد رو روز سخت باید شناخت، خوب روز سخت خمینی سالهای آخر جنگ بود که پدر مملکت دراومده بود ولی حاضر نشد که شهرای عراق روبزنه، حاضر نشدنی که از سر ترس نبود چون نترسید و نفت کش شوروی رو زد ولی فرهنگ اروپا روز سخت یک چهارم جمعیت لهستان رو کشت زیر چرخ جنگ له کرد
خوب جوابش سادست، روز سخت رهبر و زشت ترین صفحه کارنامش حوادث بعد از انتخابات بود اما در برابر روز سخت رئیس جمهور آمریکا که سال آخر جنگ ایران که کم آورد و هواپیما رو زد نبود، که جنگ ویتنام و جنگل سوزیاش نبود، که حتی هیروشیما نبود، که وقاحت روز سخت آمریکا نهایت نداره...
عصری زود تر تعطیل شدیم با عمو رفتیم بازار و مسجد شاه و برگشتیم با عمه رفتیم چهارشنبه سوری و رقص و آواز خیلی خوش گذشت
امروز یه جلسه خوب با رئیس داشتیم یه خودنمایی دیگه از من و یه حال به آرمان و امیر و رهام
خوشحالم شکر جواب داد
شکر
حالم خوب نیست اما:
حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای علیرضا پناهیان که یکی از سخنرانان بنام و مشهور هستند به ما پیشنهاد کردند و آن این است:شما می توانید به مدت 20الی 30دقیه وقت بگذارید و روی یک کاغذ نعمت هایی را که خداوند به شما داده است را بنویسید جلویش یادداشت کنید خدایا تو را شکر می گویم. بعد از این که نوشتنتان تمام شد خواهید دید که آرامش عجیبی پیدا کردید.
آره
خدا رو شکر برای اینکه سالمم بدون اینکه هیچ وقت ورزش کنم همیشه از نعمت سلامتی برخوردار بودم
خدیا شکرت برای خانواده ام برای مادرم
خدایا شکرت برای نیمه آبرویی که بهم دادی
خدایا شکر برای اینکه بهم انقدر هوش دادی که بتونم تو روابط اجتماعیم موثر و هشیار و محبوب باشم
خدایا شکرت برای نعمت بزرگ تحصیل که واقعا شرایطش برای همه هرچند علاقه یا استعدادش رو داشته باشند فراهم نیست
خدایا شکرت که هم یه سقف بالای سرمه هم شغل مناسب دارم
خدایا شکرت برای دوستان خوبی که دارم و من رو تو مسیر درست زندگی بعضی موقع ها حتی مجبور میکنند
خدایا شکرت برای قم و اردو راهیان و امام زاده علی اکبر
خدایا شکرت برای اینکه نیازمند مالی نیستم
خدایا عاشقتم خدایا شکرت که هستی
خدایا شکرت که اینجام
خدایا شکر که از لحاظ روحی نعمت های بزرگی مثل قناعت و صبر و ... بهم عنایت کردی
خدایا شکرت برای ظاهر غلط اندازم!!! شوخی میکنم
خدایاشکر برای هوای بهار و کاخ گلستان
خدایا شکرت برای امنیتی که تو زندگی دارم
اینجا تهرانه یعنی شهریکه هرچی که توش میبینی باعث تحریکه
تا حالا آدم خوبی بودم شاید به خاطر نوع تربیت محیط و افرادی که دور و برم بودن. ولی الان محیط و آدمای اطرافم دیگه اون محیط سالم نیست و از افرادی که خیلیاشون از لحاظ اخلاقی خبری نیست.
احساس میکنم خوب باقی موندن برام سخت شده
هه هه عنوان دیدی شک کردی؟ نه بابا خواب دیدم
دیشب خواب جنگ شده با امارات حالا اگه تهران باشی و با امارات جنگ بشه اتفاق خاصی نمیفته ولی ما اون وقع بندرعباس بودیم!!!
دیدم من و بابام و دوستش لم داده بودیم دم ساحل و داشتیم دریا رو نگاه میکردیم. دیدین تو افق یه خط بین خاکستری روشن آسمون و خاکستری یکمی تیره تر مرز دریا و آسمونه؟ اونجا این خطه بود و به علاوه چندتا کشتی که کاملا هم رنگ دریا بودن از بس دور بودن ولی خط دورشون کاملا مشخصشون کرده بود.
یه هو دیدیم یه چیزی شبیه موشک با نور و دود پشت سرش از یکی از کشتی ها بلند شد و ما با تعجب که این دیگه چی بود چون اون طرف فرودگاهم بود اما این چیزی که بلند شد خیلی سریع تر و خفن تر از هواپیما بود تو همین شیش و بش بودیم دومی هم بلند شد خیلی شبیه موشک بود. هنوز تو هنگ بودیم که یه هو صدای آژیر خطر از سمت کشتی ها بلند شدو بلافاصله یک پیام خطار که این پیام با هیچ کس شوخی ندارد جنگ شروع شد. خلاصه ما و امارات وارد جنگ شده بودیم ولی اخبار رو نگاه میکردیم هنوز روابط ما با اروپا خوب بود و اون یه حمله جهانی نبود و فقط خود امارات حمله کرده بود.
بعضی دخترا چشای به کل کور دارن میگم چرا اینجوری؟ میگه آخه کنکور دارم!!!
نمیدونم چرا چند وقته نمیتونم یه متن طولانی با جمله های با سر و ته بنویسم.
امروز کنکور داشتم خوب بود با وجود اینکه هیچی نخونده بودم همین که وارد دانشگاه شدم حس آرامش کردم من عاشق دانشگاهم.
تا حالا نشده کنکوری بدم که کلا به شکست منجر بشه ببینیم این یکی چی میشه بدون هیچگونه آمادگی
م ر رو دیدم هه هه
نمودار امید به زندگیم نشسته گوشه اتاق داره چاوشی گوش میده. خیلی واسش نگرانم.
از بهارستان رد شدم جلوی مجلس یه بنر زده بودن نوشته بود: با
مدیریت جدید.
حالا که نتایج رای گیری تو تهران مشخص شده، باید جهت رانندگی
توی ایران رو عوض کنیم. همه به لیست انگلیسی رای دادن، فرمون
ماشینها هم بیاد سمت راست.
مردم از ننه باباشون ویلا و ماشین و پول به ارث می برن، من از
بابام صافی کف پا به ارث بردم از مامانم آلرژی!
حداد عادل left the group.
شما شامپو وقتی تموم میشه آبش نمیکنید دوباره مصرف کنین؟
من آب معدنی هم دوباره توش آب میریزم که یهو مواد معدنیش
نچسبیده باشه به بطری.
بهترین راه واسه تشخیص این که تو ترمینال جنوب گوشیتو زدن
اینه که هنزفری بذاری بذاری گوشت آهنگ پلی کنی. هر وقت صدا قطع
شد یعنی گوشیتو بردن.
زمان هیتلر یهودیا هرچقد هم عصبانی میشدن نمیتونستن از
کوره در برن.
امروز یه بازدید داشتیم از طرف گردن کلفتای وزارت خونه اون وسط مهندس یه حرفی زد که ما گزارش لحظه به لحظه از تمام شهرستانها داریم.
بعد یارو گفت خوب گزارش قم رو میشه ببینم؟
حالا مسئول قم منم ولی امروز ماموریت بودم شبکه شهر قدس اصلا ستاد نبودم بجاش مسئول من مهندس آرمان باید پیگیری میکرد بجای اینکه بگه چیکار کرده یهو نه گذاشت نه برداشت گفت آقای فیروزی!!! یعنی تو گزارش بده من تو دلم گفتم پدر سگ تو خودت چه غلطی پس کردی ولی بهش گفتم من امروز ماموریت بودم گزارش نگرفتم.
خلاصه این وسط مدیرمون له شد چون کسی از قم گزارش نگرفته بود یه نگاه اخطار آلودی هم به من کرد حالا این هیچی اون پدر سوخته که باید گزارش میگرفت بعد از اینکه مدیر رفت به من میگه چرا جمش نکردی یه چیزی میگفتی. منم بهش گفتم خوب تو چرا پیگیری نکردی؟ گفت یادم رفت.
آره این مهندس آرمان مهندس پیچوندنه فکر میکنه افتخاره اگه میخواستی بپیچونی خوب دیگه چرا منو صدا میکنی خودت بپیچون. یعنی چی جمش کن؟ همه دنیا مدیر خراب کاری زیر دستشو ماست مالی میکنه سرپرست ما گند کاری خودشو میندازه گردن زیردست.
اساسا اینجا پیچوندن انگار افتخار همه فقط میخوان بپیچونن. اردبیل زنگ زده میگه بابا اینا روز آموزش رسما مارو میپیچوندن.
روزای اول مهندس اومد گفت ما اینجا اصلا کسی رو اخراج نمیکنیم تو این دوزده سال که شرکت راه افتاده فقط یک مورد اخراج داشتیم! ماهم خوشحال که جامون امنه.
یه رو صبح اومدیم سرکار دیدیم یکی از کارشناسای ارشد شرکت نیست گفتم کو گفتن اخراج!!! به همین راحتی
یه روز بعد اومدن گفتن یکی از شعب شهرستان یه اشتباهی انجام داده مدیر شعبه و کارشناساشو یه جا با جاشون اخراج کرده به قول خود آقای مهندس اون شهرستان رو با خاک یکسان کرد!!! اه مگه نگفتی اخراج نمیکنی؟
یه روز دیگه اومدن گفت 4 نفر از این 10، 12 نفری که با ما اومدن سرکار اخراج!!! ای بابا اصلا مگه وقت کردین به اینا تذکر بدین که الان اخراجشون کردین تو کمتر از بیست روز؟ گفتن آره سه روز پیش تذکر گرفتن
خلاصه کنم که دیگه میدونستیم که هرکی اخطار بگیره سه روز بعد اخراجه و من امروز اخطار گرفتم هه هه!!!
دوشنبه گفتن: فردا قم. گفتیم: ساعت چند؟ گفتن: شب خبر میدیم. شب خبر ندادن صبح هشت رفتیم دیدیم خبری نیست. ساعت نه گفتن یک باید قم باشید جلسس. راه افتادیم ساعت 11 فهمیدیم جلسه کنسل شده! رفتیم یه جای دیگه. ساعت 5 داشتیم برمیگشتیم تهران تو راه گفتن بر گردید قم فردا آموزش داریم. خلاصه بی خبر و مسواک و شونه و شلوار راحتی تا پنج شنبه شب.
ولی وای چقدر خوب بود شب اول رفتم زیارت ترکیدم از خوشی به ننم زنگ زدم کلی حرف خوب بهش زدم اونم گفت مشکل شک حل شده زیارت عالی بود. فردا شبش با یکی از بچه ها رفتیم بازار و زیارت شب چهار نفری بگو و بخند و فوتبال و ماست و چیپس و تخمه یاد خوابگاه افتادم. شب آخر هم رفتم پیش حاج آقا دیگه وای وای
عجب دهه مزخرفی سی سال برای جشنواره فجر عقده ای شدیم امسال که هم تهران بودم هم فیلم خوب کم نبود یه دونه هم ندیدم!!!
یکی میگه تستسترونت کمه میگم چی هست نشونه هاش چیه از کجا فهمیدی؟ میگه تو هنوز نشانه هاشو نداری... من:| خو تو از کجا فهمیدی؟
یکی میگه میخوام زنگ بزنم نمیدونم طرف خوابه یا بیدار؟ میگم خوب اس بده. میگه آخه شمارشو ندارم!!! من :| خوب اسمش رو بگو از دفترچه تلفنت پیدا کنم. میگه آخه اسمشو نمیدونم!!!
از تلگرام من نه تکذیب میکنم نه تائید
ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺡ پهلوى ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﻋﻘﻞ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ:
( قابل توجه تهیه کنندگان فیلم معماى شاه)
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﮊﻧﻮ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺍﻧﯿﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺻﺪ ﻏﻨﯽ ﺳﺎﺯﯼ! ﺗﻮﺍﻓﻖ ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻬﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺭﺯﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﺑلندﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ...
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻇﺮﯾﻒ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ،ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺎﻝ 1321 ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﻠﻪ ﭘﻠﻪ ﻃﯽ 30ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﯾﺸﺎﻥ، ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1321 ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ 1322 ﺩﺑﻴﺮ ﺩﻭﻡ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﻮﺋﻴﺲ 1323 ﺩﺑﻴﺮ ﺍﻭﻝ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ 1326 ﺭﺍﻳﺰﻥ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ 1331 ﺳﻔﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻭﺭﺷﻮ 1338 ﺩﺑﻴﺮﻛﻞ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻣﺮﻛﺰﻱ ﺳﻨﺘﻮ ﺩﺭ ﺁﻧﮑﺎﺭﺍ 1340 ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1347 ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1349 ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1351 ﺗﺎ 1357
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺁﺷﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺷﺪ،ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ،ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺘﻬﻤﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺟﺮﻣﺶ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮ(ﺣﺪﻭﺩ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﻧﺪﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺧﻂ ﺗﺎﻟﻮﮒ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ)ﻭ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻮﺷﻬﺮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ.
ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺗﻀﯿﯿﻊ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۲۲ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ۱۳۵۸ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ، ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﻣﻔﺴﺪ ﺍﻟاﺮﺽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ 11 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺳﺎﺑﻖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻗﺼﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭﯼ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪ، ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎﺯﺣﻤﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺭﺍﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺭﺛﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ، ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺯﯾﺮ ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ ﺧﺎﮎ ﭘﻮﺳﯿﺪ ...
ﺟﻨﮓ ﺷﺪ، ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 598 ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻣﻔﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ!!
ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺗﻤﯽ ﺷﺪ ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﻣﺎ، ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ!!
ماندلا در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهرهٔ مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. گرچه رژیم آپارتاید و ملتهای طرفدار آن وی و کنگره ملی آفریقا را کمونیست و تروریست میدانستند، مبارزه مسلحانه بخشی جداییناپذیر از مبارزه علیه آپارتاید بود. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلحطلبی را در پیش گرفت، و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت دموکراسیای شد که نماینده تمامی قشرها مردم باشد.
«در طول زندگیام خود را وقف مردم آفریقا کردهام. با استیلای سفدپوسان مبارزه کردهام، و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کردهام. به دنبال آرمان جامعهای آزاد و دموکراتیک که همه بتوانند در آن در توازن و با فرصتهایی برابر زندگی کنند بودهام. این آرمان من است که امیدوارم با آن زندگی کرده و بدان دست یابم. اما اگر نیاز باشد آمادهام برای این آرمان بمیرم.»
"توسل ما به مبارزه مسلحانه در سال ۱۹۶۰ با تشکیل (اومخونتو وسیزوه) شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا صرفاً اقدامی دفاعی در برابر خشونت آپارتاید بود. عواملی که ایجاب کننده مبارزه مسلحانه بود امروز همچنان باقی است. ما چارهای جز ادامه نداریم. امیدواریم به زودی شرایطی برای حل این مسائل از طریق مذاکره فراهم شود، تا دیگر نیازی به مبارزه مسلحانه نباشد."
(سلام رهبر من)
امروز تئاتر اتفاقات رو دیدم تماشاخانه باران نبش فلسطین و انقلاب جای کوچولو و مرتب
یه نمایش کمدی خوب با بازی عباس جمشیدی ولی رئیس دفترش خیلی خوب بود خانم فریبا امینیان و کشیش هم عالی منصور اسکندری
یکم تئاتر در بیار بخندیم. ای کاش عقب به زمان برمیگشت، جلوشو گرفتن از عقب خودکشی کر، شصت سال حبس ابد صندلی الکترونیکی، مااااااچ هه هه
حالا باز بگید قیافه مهم نیست !
آش رشته تنها جایی بود که گیاهان موفق شدن بدون کمک گوشت
خودشون به
تنهایی طعم
مطبوعی تولید کنن
بقیه تجربههاشون به شکست مطلق منجر شد
ﯾﻪ ﻧﺎﻇﻢ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ۱۸ ﻧﻔﺮﯼ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
۹۹ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻼﺱ ﺧﻮﺑﻦ !
ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺻﺤﺒﺘﻢ با ﺍﻭﻥ ﯾﮏ ﺩﺭﺻد ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﻄﻮﻧﻪ
ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۱۸ ﻧﻔﺮ میشه ۵۰۰ ﮔﺮﻡ
پسره همچین ﻣﯽﮔﻔﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﭽﻪاﻡ
ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻧﺴﻞ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﻮﻧﻪ،
اﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﯾﻮﺯ ﭘﻠﻨﮓ ایرانیه
یه بار اومدم یه اسکناس پاره به یه راننده تاکسی بدم،
اینقد استرس داشتم نفهمه،
گفتم ببخشید آقا من همینجا پاره میشم
زنان ایرانی اگه نتونن یک گیاه رو تبدیل به مربا یا ترشی کنن
به آخرین حربه رو میارن و اونو تفت میدن میذارن تو فریزر
امروز صبح به نیت مرکز آمار رفتم تو راه از دانش پارسیان زنگ زدن ساعت ده برای 12 قرار گذاشتن تعجب بود معمولا انقدر زود قرار نمیزاشتن!!! خلاصه رفتم مرکز آمار دونفر آدم مهندس باهام محاصبه کردن بحثای تئوریک نرم افزاری و همکاری تیمی جای خوبی بود اونجا بودم از پارمیس زنگ زدن و مصاحبه تلفنی و فهمید سابقه کار برنامه نویسی ندارم گفت تماس میگیریم ولی معلوم بود زنگ نمیزنن بعد از آمار رفتم دانش پارسیان یه مصاحبه با یه خانم زشت که سفته خیلی براش مهم بود!!! و یه مهندس که میخواست منو گول بزنه که برم اونجا!!! اونم اوکی شد و گفتن یه مصاحبه میزاریم برای مدیرعامل که بعدا بهت میگیم بیایی بعد رفتم هفت تیر ساندویچ خوردم و دوباره از دانش پارسیان زنگ زدن و گفتن سه بیا مصاحبه مدیر منم گفتم سه کا دارم چهار میام و به جای 3 ساعت 2:15 رفتم شرکت نقطه از اول که رفتم تو یاد بسیج دانشگاه تبریز افتادم از رفیق آرمین منصوری و دخترای چادری تا اعلامیه های نماز و کفش در آوردن همین که رسیدم از متیران زنگ زدن گفتن سه ماه اول بیا آزمایشی ماهی یک و نیم بعد حقوق بیشتر میشه البته مراحل گزینشی داره که بعید نیست تا عید هم طول بکشه خلاصه نقطه هم تموم شد برگشتم دانش پارسیان مدیرعامله خوشش اومد و کلی گفت بیا و اینجا خوبه و از من و خودش هی تعریف کرد اونقدر که من فکر کردم اینجا میخوان من رو گول بزنن!!! آخرشم گفت شنبه بیا سرکار!!! یک و نیم...
زنده باد عشق پست مدرن رضا یزدانی
می دانیم که بعضی از آیات قرآن، چنان که به نظر می رسد، موزون افتاده است. یعنی گهگاه آیه ای به تمامی، یا قسمتی از آیتی، یا دو سه آیه از آیات پشت سرهم، وزناً منطبق با بحری یا مزاحف بحری از بحور عروضی می افتد، چنان که می توان مصرع هایی در بحور مختلف از آن آیات استخراج کرد، فی المثل «لَنْ تَنالُوا البِرَّ حتی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» که تقریباً کمی بیش از شطری، شطر ابتدای آیه 92، از سوره 3 (آل عمران) است وزناً منطبق است با بحر رَمَلُ مُثَمَّنِ سالم در عروض فارسی (در عربی مُرَبَّع است نه مُثَمَّن، یعنی یک بیت مُثَمَّن فارسی در این بحر دو بیت عربی است) که بدین گونه تقطیع می توان کرد:
این نمونه عبارتی و جمله ای موزون بود از قرآن، که تمامت یک آیه نبود، بلکه چند کلمه بود از ابتدای آیه ای همچنان که ممکن است قسمتی از میانه یا انتهای یک آیه موزون افتاده باشد و منطبق با بحری از بحور که بتوان مصرعی از آن استخراج کرد، یا در مصرعی و یا بیتی تضمین کرد.
گاه بعضی آیات به تمامی (یک آیه تمام مثلاً) این چنین حالی دارد، که موزون افتاده است و منطبق است با بحری از بحور عروضی که می توان مصرعی تمام را تشکیل دهد، گاهی موزون کامل و تمام و کاملاً منطبق با افاعیل و ارکان بحر است بی هیچ زحاف و علت، یعنی بدون سکته و لنگیدن، مثل همان شاهد سابق: «لَنْ تَنالُوا البِرَّ حتی تُنْفِقُوا» که وزنش کامل است بی هیچ سکته و زحاف، و گاهی با اندک زحاف و سکته و لنگیدن، می توان عبارت یا آیتی قرآنی را در بحری گنجانید. البته این حکم و حال مربوط به زبان فارسی است که عروضش کوچک ترین و مختصرترین زحاف و سکته را نشان می دهد، و الّا در عروض عرب به قدری زحافات ثقیل فراوان است و به قدری اجازات شاعر عرب در اختیار زحافات مختلف هر بحر وسیع است که در خیلی موارد، موزون، و غیرموزون بودن اشعار عرب، در ذائقه و ذوق ساده و هموار ایرانی چندان تفاوتی ندارد و یحتمل از همین جهات است که ظریفی چون عبید زاکانی در لغتنامه و فرهنگ نقیضی و هزل آمیز خود «ناموزون» را «شعر عرب» معنی کرده است.
باری، مثال و شاهد آنکه یک آیه به تمامی موزون افتاده منطبق با بحری از بحور است، آیه اول سوره 48 (الفتح) است. با حذف تنوین و اصطلاح وقف حرف آخر کلمه آخر آیه، بدین گونه: «اِنّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» که تقریاً بر وزن مستفعلن مفتعلن فاعلن» یا فعل اخیر «فاعلات» - اتفاق افتاده است که، با قطع نظر از مختصر زحاف، یعنی با اندک مسامحه می توان این آیه را مصرعی از رجزهای عرب، یا از بحر سریع عرب و عجم به شمار آورد. با توجه به اینکه در بحر سریع فارسی، فعل اول از افاعیل عروضی نیز باید «مفتعلن» باشد نه «مستفعلن». به عبارت دیگر با همان مختصر مسامحه که ذکر شد می توان «مستفعلن مفتعلن فاعلات» را به جای «مفتعلن مفتعلن فاعلات» پذیرفت.
میگه داعش و اسد با همن مگه تو تحلیل ها رو گوش نمیدی؟ تمرکز نداری؟ میگه داعش و روسیه و ترکیه و اسد دستشون تو یه کاسس!!!
خدای من مهدی موقع شوخی هم انقدر چرت نمیگفت
میگه من خیلی با یه تاریخ نویس حرف زدم اولش حرف من رو قبول نمیکرد مقاومت میکرد ولی من دو هفته هر روز رفتم با هاش حرف زدم بعد یه ماه قبول کرد گفت فلانی تو راس میگی!!!
میگه تو یه ماه بعد من میگیری من خرداد میگیرم تو شهریور!!!
بعد خودش فهمید اومد درستش کنه گفت
مهر آبان آذر دی بهمن اسفند فروردین اردیبهشت خرداد تیر تو تیر میگیری
خو چرا از مهر شروع کردی یه باره از مرداد شروع میکردی
امروز صبح رفتم همکاران سیستم خیلی شرکت بزرگ و خوبی بود شش هفت طبقه ساختمون بزرگ رفتم تو عالی همه جنتلمن بعد تو مصاحبه با یه خانم خوب روسریش هم زیاد براش مهم نبود بیمه همه چیز ردیف 1200 نفر پرسنل داشت ولی چند مرحله گزینش دیگه هم داشت خلاصه خوب جایی بود فقط بدیش حقوق کمش بود که یه تومن بود.
بعد رفتم پارک ساعی یه کتاب خنده دار از مجله ها گل آقا خوندم
بعد رفتم رشد صنعت پیشرو اول بایه آقایی مثل خاکی اما جوون تر مصاحبه عمومی خیلی خوبی داشتم بعد از کلی معطلی رفتم با کارشناس آی تی شون بحث مقاله و موازی سازی یارو اینا خوب بود ولی کسی میخواستن مایکروسافت بلد باشه
بعد از تاخیر قبلی جای آخر دیر رسیدم هوشمند ارتباط ره گشا آقاهه دیرش بود زیاد صحبت نکردیم ولی فکر کنم چون میزنم 2 2.5 رد میشم :)
هفته گذشته نهاد کتابخانه های عمومی م فاطمی ک نوربخش
خوب بود باوندپورم بود رئیسشون هم خانم خوبی بود راجع به مدرک و سوالی کلی مصاحبه معارف هم بعدا داشت کار خوب 2 میلیون
هفته گذشته نمیدونم چی چی خ سردار جنگل
بد بود 3تا دخترو یه رئیس مرد گردن کلفت و از خود راضی اول یه سی # بعد دوتا اس کیو ال هیچی بلد بودم که حضور ذهن نداشتم اونم گفت خیلی به درد نمیخوری!!!
شنبه تارنماگستر م توحید خ باقرخان
خوب بود طرف زنگ زد کلی اطلاعات داد راجع به مصاحبه بعد رفتیم یارو کرمانشاهی بود با یه دوستش یکمی سوال پرسید جواب دادم و خوشش اومد
یکشنبه ایمن دابا پارسیان زعفرانیه اسد آباد
خوب بود چند نفری بودن و دوتا پسر بزرگتر از خودم آدمای خوب اومدن سوالایی پرسیدن و فقط گفتن حقوق یه تومن خیلی کم بود
مخافای من بیان رای بدن اما نه به اونی که با من مخالفه به اونی که با من موافقه!!!
941102
منم اول اشتباه کردم ولی منظور اینه که شمایی که با من و حکومت بدی بلاخره یه سری مزایا رو که ما نسبت به دیگر همسایگان و هم سطحان و هم مذهبان و هم فرهنگهای خودمون قبول داری به خاطر اون مزایا که به نظر من کم هم نیست بیا رای بده
3 ساعت؟ چرا؟ باز هم یه داستان زیبای دیگه در یک فیلم ایرانی قربانی فیلم نامه ضعیف شد. فیلم نامه هیچ کشش داستان نداشت نمیشه گفت از هم گسسته ام پیوستگی فیلم تو ذهن کارگردان بیشتر بود تا تو فیلم.
به نظرم آقای مجید بعد از بچه های آسمان باید تو اوج خداحافظی میکرد.
70 هزار میلیارد دلار خرج کردی که چی بشه؟ به نظرم نقطه قوت فیلم ساخت لوکیشن هاش بود اونم باز تو اون کادرهای دوربین اونطور که باید نمایش داده نمیشد حداقل لوکیشن ها میمونه شاید یکی دیگه بیاد به دردش بخوره.
موسیقی فیلم بد نبود. بازی ها هم بد نبود. جلوه های ویژ هم داشت! چی بگم دیگه اگه نبینینش هیچی نمیشه
جانبازان آزادگان فرزند و همسر شهدا و یکسری دیگه از شرط حداکثر سن معافند
پدر و مادر و خواهر و برادر شهدا تا 5 سال به حداکثر سن افزوده میشود
رزمندگان به میزان حضور در جبهه به حداکثر سن افزوده میشود
داوطلبان شاغل در همان دستگاه به میزان مدت همکاری به حداکثر سن افزوده میشود
حالا اگه با سهمیه بومی کار نداشته باشیم که خودش داستانیه
تا بیست درصد به نمره داوطلبان شاغل افزونده میشود
بعد از اون درصد اضافه در صورت نمره برابر اولویت با داوطلبان شاغل و بومی
25 درصد سهمیه مال جانباز آزاده همسر و فرزند شهید و یکسری دیگست
این یکی دیگه عجوبست: خواهر و برادر شهید شامل سهمیه میشن لیکن ملزم به شرکت در آزمونند!!!
5 درصد رزمندگان
غیر از این هم حتما حتما سهمیه هایی هست که اینجا ننوشته
به نظرتون ثبت نام بکنم؟ من کنکور دکتری قبول میشم ولی این انقدر سهمیه داره فکر نکنم
بله بدبختی من تقصیر خودمه و انگار تمومی هم نداره ساعت یک و نیمه از بس با خودم کلنجار رفتم خوابم نبرد.
امروز افسانه میگه بهروز بعد از تماس اون روز با بهرام گفته من هیچ کاری برای فرهنگ نمیکنم!
خوب به جهنم مگه من اومدم التماست کردم؟ همین قدری هم که تا حالا لطف کردی زیادی کردی دمت گرم.
مقصر خودمم که افسارم رو میدم دست دیگران. چه میدونم فکر میکنم مشورت خوبه یا مردم خیر خواه آدمن. احمق بفهم هیچکس به فکر دیگران نیست. هیچکی یعنی هیچکی. هرکس کاری هم میکنه بدون پذیرفتن عواقبشه خوب کاری برای من نمیکنی اشکال نداره دیگه کرم داری منو از سر کارم بیکار میکنی؟
نمیدونم چرا همون روز به خودم اینو نگفتن؟
فردا وسایلم رو میزارم پیش بهرام خودم میرم مسافرخونه یا خوابگاه یه چند روز میمونم کاری پیدا شد که خدا رو شکر نشد هم به جهنم میرم کارگری.
اونم از اون بی مسئولیت نادان که صبح تا شب سرش تو وایبر و تلگرامه و یا داره از مردم ایراد میگیره یا داره سر ترافیک غر میزنه آخه تو سفیر فرانسه ای ترافیک برات معظله؟ خو تو چند ساله بیکاری بزار یه ساعتم تو ترافیک باشی. بی غیرت بی عار.
حالم از شرایطم به هم میخوره.بی پول بی پشتوانه بی مشاور بی تجربه بی شعور.
فیلمی از عبدالرضا کاهانی، که اصلا باهاش حال نمیکنم آقای کاهانی رو میگم. خوشم نیومد.
خانم ترانه هم که انگار این نقش بهش چسبیده کلا این نقش تو سینمای ایران قرق ایشونه. خودش خوبه ولی اگه از این نقش بکشه بیرون. نقش یه دختر خوب که تو فیلم خوبه ولی قشنگ به بیننده میفهمونه دنیا همیشه یا حتی هیچ وقت به این زیبایی نیست.
آقای عطاران هم تو فضای کاهانی نه که بد باشه من بدم میاد.
حالم از شوخی های جنسی به هم میخوره اگه مجبور باشم ترجیح میدم یه فیلم هالیوودی رو با خانواده ببینم تا یه همچین فیلمی رو.
نمیفهمم این همه درد و ناراحتی رو چرا باید به بیننده منتقل کنی وقتی هیچ راه حلی نمیتونی براش ارائه بدی؟
حوصله ندارم توضیح بدم ولی این نمودار سبز و آبی مربوط به دوتا از سه تا سیم کابل برق سه فازه و قرمزه اختلاف پتانسیلشون. یعنی چه دستت به هرکدوم از سیمها و سیم نول یا هر دوتایی از سیم ها بخوره رفتی رو هوا چیزی که در تک فاز فقط باید یه دستت فاز باشه و یکی نول تا برق بگیرت
خیلی وقته پست نزاشتم خیلی خستم ممکنه خلاصه و ناخوانا باشه زیاد حوصله ندارم اوضاعم خوب نیست اما...
خوب بعد از خط ویژه انتظارات از کارگردان زیاد میشه هر چند من فکر کنم خط ویژه میتونست سطح توقع رو از سینما هم بالا ببره. اما بعد از اون فیلم وقتی شروع میکنی این فیلم رو ببینی تو اول داستان فکر میکنی با یه نقد اجتماعی سیاه دیگه که تکراری اند و کم پرداخت و انگار فقط ساخته شدن که نقد کنند مواجهی، اما هرچی پیش میری میبینی که این نقد رو به زیبایی و با هوش مطرح میکنه. موضوع ناراخت کنندس اما این اصلا از اون فیلمایی نیست که با احساسات مخاطب بازی کنه و مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده این یه فیلمه که مخاطب دوستش داره چون ارزش دیدن داره.
زیباست. مهتاب کرامتی رو نمیگم :) بازی فرهاد اصلانی رو میگم البته این دوتا مغایرتی ندارند اونم هست اینم هست مگه تقصیر منه اصلا به من چه. خوب من سحر دولتشاهی رو دوست دارم ولی تو این فیلم بازهایی بهتری بودن که من سیمرغ سحر رو ازش میگیرم میدم به اونا
من عاشق پیچیدگی خط ویژه بودم مصطفی کیایی این کار رو بلده تدوین بسیار بسیار خوب عصر یخ بندان به پیچیدگی شیرینش کمک میکنه همینجا اسکار تدوین رو به عصر یخبندان میدم هرچند پالپ فیکشن هم فیلم خوبیه.
خوب میشه راجع به آنا هم صحبت کرد، من که همه رو دوست دارم نمیدونم چرا این به دلم نمیشینه ولی خوب اگه بجای این هانیه توسلی رو بازی میداد میتونستیم سال دیگه منتظر شماره آخر سه گانه آقای کیایی باشیم. راستی این چجوری سالی یه فیلم میسازه؟ مگه در حاشیه میسازی؟
من موقع شروع فیلم داشتم از خستگی میمردم و لحظه ممکن بود خوابم ببره اما انقدر انسجام این فیلم بالا بود اصلا نمیشد بخوابی.
خط داستانی خیلی قویه و همزمان انقدر پیچیدست که نمیفهمی داری یه فیلم فانتزی میبینی یا یه درام.
فیلم برداری عالی او سکانسی هم که از تو ماشین مهتاب کرامتی میاد برون میره رو شهر دوباره میاد تو ماشین خیلی خوب بود و تو همون سکانس انتخاب مناسب آهنگ که چندین جا تکرار شده بود به رخ کشیده میشه دوست دارم آقای کیایی.
ریزه کاری هایی که تو فیلم بود شگفت انگیز بودن. جلوه های ویژه قابل قبول و سکانسی که بهرام رادان مرده و نامزدش از ماشین پیاده میشه خوشگل بود. اون سکانسی هم که میگه ماشین دست کی بوده میگه "بله خانممه" رو با احتیاط ببینید.
شروع فیلم خوب نیست اما چندین پایان شیک و غیر منتظره داره و در آخر بعد اون همه نقد با امید فیلم رو تموم میکنه که جای تشکر داره.
خلاصه که دقیقا حالتهای خط ویژه رو داشت ولی اون بهتر بود.
یه فیلم فوق العاده که جای تشویق داره.