فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

خرمشهر

دیره ولی فتح خرمشهر یکی از اتفاقات بزرگیه که ازشون تو تاریخ ایران کم نداریم.

مردم خرمشهر تو 35 روز مقاومت غیرت رو به همه دنیا تدریس کردن. جوانان ایرانی تو فتح خرمشهر غیرت همت و توانایی رو دوباره معنی بخشیدن.

بعد فتح خرمشهر همه دنیا فهمیدن که دیگه نمیتونن موتور ایران رو خاموش کنن و تا سال هفتم جنگ ما پیروزیهایی به دست آوردیم که بدست آوردنشون وابسته به مهندسی و فرماندهی پیچیده ای بود که گاهی بزرگترین فرماندههای دنیا نمیتونستن باورشون کنن. اما سال هفتم جنگ ما به ضعف خودمون به دنیا پرستیمون به از آمریکا ترسیدنمون باختیم و ...

حتما نماند

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم/رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را/کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است/چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود/که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه/که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور/که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر/که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ/که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

جغرافی

نماند درد و درمان هم نماند/نماند وصل و هجران هم نماند

بهارا غم مخورکاندر زمانه/نماند عیش و خذلان هم نماند

به تهران در منال ازیاد استخر/که رفت استخر وتهران هم نماند

شود ایران بسی آباد و ویران/همان آباد و وبران هم نماند

نپاید چین و ژاپون هم نپاید/نماند روس و آلمان هم نماند

نماند انگلیسی خردمند/همان هندوی نادان هم نماند

بمیرد مرغ و ماهی هم بمیرد/نماند وحش و انسان هم نماند

اگرچه دیر ماند نام نیکو/سرانجام ای پسر آن هم نماند

بتوفد پردهٔ این نجم ساکن/زمین گرد گردان هم نماند

بر این افراشته سقف مرصع/قنادیل فروزان هم نماند

بجز یک‌ذات کاصل کاینات است/صور و اسماء و اعیان هم نماند

بد و خوب‌ جهان اندر زوال اسن/پس‌ این‌ جنگ و جدال ما خیال ‌است

پیشرفت

بس بگردید و بگردد روزگار/دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن/پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند/رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک/کز بسی خلقست دنیا یادگار

اینهمه رفتند و مای شوخ چشم/هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر/وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ/سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی/فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند/وینچه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین/خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان/ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

اینهمه هیچست چون می‌بگذرد/تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی/به کزو ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟/یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟

خفتگان بیچاره در خاک لحد/خفته اندر کلهٔ سر سوسمار

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست/ای برادر سیرت زیبا بیار

هیچ دانی تا خرد به یا روان/من بگویم گر بداری استوار

آدمی را عقل باید در بدن/ورنه جان در کالبد دارد حمار

پیش از آن کز دست بیرونت برد/گردش گیتی زمام اختیار

گنج خواهی، در طلب رنجی ببر/خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار

چون خداوندت بزرگی داد و حکم/خرده از خردان مسکین درگذار

چون زبردستیت بخشید آسمان/زیردستان را همیشه نیک دار

عذرخواهان را خطاکاری ببخش/زینهاری را به جان ده زینهار

شکر نعمت را نکویی کن که حق/دوست دارد بندگان حقگزار

لطف او لطفیست بیرون از عدد/فضل او فضلیست بیرون از شمار

گر به هر مویی زبانی باشدت/شکر یک نعمت نگویی از هزار

نام نیک رفتگان ضایع مکن/تا بماند نام نیکت پایدار

ملک بانان را نشاید روز و شب/گاهی اندر خمر و گاهی در خمار

کام درویشان و مسکینان بده/تا همه کارت برآرد کردگار

با غریبان لطف بی‌اندازه کن/تا رود نامت به نیک در دیار

زور بازو داری و شمشیر تیز/گر جهان لشکر بگیرد غم مدار

از درون خستگان اندیشه کن/وز دعای مردم پرهیزگار

منجنیق آه مظلومان به صبح/سخت گیرد ظالمان را در حصار

با بدان بد باش و با نیکان نکو/جای گل گل باش و جای خار خار

دیو با مردم نیامیزد مترس/بل بترس از مردمان دیوسار

هر که دد یا مردم بد پرورد/دیر زود از جان برآرندش دمار

با بدان چندانکه نیکویی کنی/قتل مار افسا نباشد جز به مار

ای که داری چشم عقل و گوش هوش/پند من در گوش کن چون گوشوار

نشکند عهد من الا سنگدل/نشنود قول من الا بختیار

سعدیا چندانکه می‌دانی بگوی/حق نباید گفتن الا آشکار

هر کرا خوف و طمع در کار نیست/از ختا باکش نباشد وز تتار

دولت نوئین اعظم شهریار/باد تا باشد بقای روزگار

خسرو عادل امیر نامور/انکیانو سرور عالی تبار

دیگران حلوا به طرغو آورند/من جواهر می‌کنم بر وی نثار

پادشاهان را ثنا گویند و مدح/من دعایی می‌کنم درویش‌وار

یارب الهامش به نیکویی بده/وز بقای عمر برخوردار دار

جاودان از دور گیتی کام دل/در کنارت باد و دشمن بر کنار

غرور

یه مدتی بود دنیا بدجوری به کامم بود مغرور شده بودم که یه هو یه اتفاقاتی افتاد که مجبور شدم خودم غرورم رو له کنم.

چالوس

ماموریت رفتم چالوس نصفه شب رسیدم یه اتاق گرفتم 140 تومن برا یه شب. سه روز آموزش داشتم جلسات بدی نبود. یکی میگفت ما اینترنت نداریم نمیتونیم کارکنیم. یه بار گفتم کارداشتین با شماره پشتیبانی تماس بگیرید یکی گفت ما تلفن نداریم!!! آخرم معلوم شد یکیشون تو پایگاه برق هم ندارن.

روز اول رفتم دریا و بازار و کته کبابی. روز دوم فقیه اومد دنبالم رفتیم کلاردشت و عباس آباد و کوه جنگل و ساحل هتل پارسیان و بستنی. غذا هم کباب ترش و میرزا قاسمی. آخرم که برگشتم با یه اتوبوس نیمه خالی و 5 ساعت تو راه بودم.

فلسفه نه چندان موفق

میخوام طرز فکر بیمارگونم رو کتاب کنم دنبال یه اسم مناسبم.

غرورم له شد شاید لازم بود.

بالا؟

یه کلیپ با تصاویری که با سلیقه میکس شدن

شنا تو آسمون، ساحل دیوار کشیده، گیتار برقی تو کوهستان، طبقه کتاب ها رو دیواره و ...

coldplay up&up

لینک

کسری

آن قصر که با چرخ همیزد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی گفت که کوکوکوکو

how much cash do you have

شهریور 92

...دکتر روحانی ادامه داد: در حال حاضر رقم نقدینگی کشور 498 هزار میلیارد تومان است که 8 سال پیش این رقم حدود 68 هزار میلیارد تومان بود...

منبعش

چهارشنبه

دزدان دریایی کاراییب 3 هم دیدم به خوبی 2 نبود ولی خوب بود. جانی دپ عالی فیلم نامه عالی

حالم نه خوب.

که چنین کثافت چرایی؟

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند

تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا

در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن

تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

روایت پسر ططری

در یکی از جلسات علنی دوره چهارم مجلس شورای اسلامی و هنگامی که رئیس مجلس وقت یعنی علی اکبر ناطق نوری از نماینده" باختران" خواست نطق پیش از دستور خود را ایراد کند مشاهده کرد که اسماعیل ططری واکنشی نشان نمی دهد و همچنان بر روی صندلی خود نشسته است. مجلس ساکت بود و همهمه ای در کار نبود تا نماینده صدای دعوت رییس را نشنود. دعوت بار دیگر تکرار شد و چون باز هم برنخاست در مرتبه سوم و با صدای بلندتر او را با نام مورد خطاب قرار داد که "آقای ططری، پس چرا تشریف نمی آورید؟ منصرف شده اید؟ نوبت شما را به دیگری بدهیم؟" این بار آن مرد با آن هیات و هیبت متفاوت و عشیره ای برخاست و با صدای بلند و به گونه ای که همه حاضران بشنوند گفت: " آقای رییس! من نماینده شهر کرمانشاه هستم و شهری به نام باختران نمی شناسم. دستور بفرمایید لغت نامه دهخدا را بیاورند تا ببینید که باختران به معنی خانه شیطان است ولی کرمانشاه خانه مردان و زنان خدایی است"

البته آنان که نام کرمانشاه را به باختران تغییر دادند هرگز چنین قصد و نیتی نداشتند. چنانچه باختر به معنی غرب است و در برابر واژه آشنای خاوران که ناظر بر شرق و مشرق است،باختران را ساخته بودند که پارسی هم هست. باختران اما هر معنی دیگری هم داشت و اگر به جای کرمانشاه هر واژه دیگری نیز به کار می رفت باز هم اعتراض کرمانشاهیان به تغییر نام شهرشان باقی بود. شماری از نمایندگان در سکوت و با شگفتی نظاره گر رفتار و گفتار اسماعیل ططری بودند و برخی از نمایندگان استان های غربی ایران خصوصاً هم ولایتی های او هم احسنت گفتند. این همان وعده ای بود که اسماعیل ططری هنگام کاندیداتوری برای مجلس چهارم مطرح کرده بود.


پدر گفت در خلال جلسات مجلس عده ای از نمایندگان با استناد به این که حضرت امام خمینی(ره)بارها هم بطور مکتوب و هم بگونه شفاهی گفته است باختران، دست خطهای ایشان را مدام در مجلس پخش میکردند و جوی سنگین بر علیه اسم کرمانشاهان در مجلس راه انداختند اما امام حسن عسگری(ع) به دادمان رسید. ماجرا این بود که وقتی عرصه را تنگ دیدم به یاد حضرت احمد ابن اسحاق که نماینده امام حسن عسگری در کرمانشاه بود افتادم و در ذهنم داشتم که امام ایشان را نماینده خود در کرمانشاه با لفظ عربی فی بلاد کرمانشاهان کرده بود. در نتیجه از یک سو مخالفین اسم کرمانشاه را اسمی طاغوتی میدانسته از طرفی هم استناد به مکاتبات امام خمینی داشتند پس من به دنبال منابع گشتم و اصل نامه که گویا در کتابخانه آیت ا... العظمی مرعشی بود  و البته خود آقای مرعشی هم در کتابی با عنوان مجموعة نفیسه فی التاریخ ائمه دقیقا به این مطلب اشاره داشت و پیام حضرت امام حسن عسگری(ع) را به احمد ابن اسحاق چاپ کرده و شرح مفصلی به زبان عربی داده بود البته این را بگویم که کل کتاب به زبان عربی میباشد و پدر به متون عربی تسلط خوبی داشت  در هر حال در حکم امام عسگری(ع)نوشته بود که احمد ابن اسحاق نماینده من در بلاد کرمانشاهان است. با پیدا کردن این مطلب و آن را در صحن علنی مجلس خواندن ،جو سنگینی که بر علیه کرمانشاهان در مجلس بود تغییر کرد و امام حسن عسگری(ع) کمکی مهم به پدرم در تغییر نام از باختران به کرمانشاه کرد

کرماشان

کرماشانگم ای خاک زرین...

از سال ۱۳۴۰ به بعد استان کرمانشاه تقسیم شد به استان کردستان و استان کرمانشاهان و سنندج به عنوان مرکز سیاسی و اداری استان کردستان، مهمترین و بزرگترین شهر استان جدید التاسیس کردستان بود. در سال 1343 فرمانداری کل ایلام تاسیس و در سال 1353 تحت عنوان استان ایلام از کرمانشاه منتزع گردید
از سال ۱۳۴۶ نیز فرمانداری کل لرستان تأسیس گردید و شهرهای لک نشین، استان کرمانشاهان (جنوب رود سیمره) به فرمانداری جدید به مرکزیت خرم‌آباد پیوستند، که بعدها تبدیل به استان مستقلی به نام استان لرستان گردید.

خطا

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد!

حق  با دکتر محمود فتوحی است که این بیت را جنجالی ترین بیت حافظ دانسته است. نگارش دهها ماخذ در مورد این بیت از دیرزمان تا امروز به خوبی درستی نظر عالمانه ایشان را تایید می کند.برای دیدن فهرستی از مقالات و مطالب نوشته شده در مورد این بیت می توان به کتاب ابیات بحث انگیز حافظ (صفحات۲۱۰ تا ۲۱۴) مراجعه کرد.

در مورد این بیت دیدگاهی که در روزگار ما طرفداران زیادی دارد این منظر است که حافظ در این بیت طبق معمول شیطنت و رندی کرده و خیلی زیرکانه دیدگاه پیر خویش را با لحنی طنزآلود رد کرده است و دست آخر هم معلوم نیست که حافظ به هر حال وقوع خطا در آفرینش را قبول دارد یا نه !

در مورد این دیدگاه نکته ای که هست این است که حافظ در برابر پیر خویش مطیع و مودب است و هرگز به طنز و ظرافت در مورد او سخن نمی گوید.”پیر ما” ی حافظ  شیخ و صوفی و زاهد نیست که بشود دستش انداخت و با او به طنز و ریشخند سخن گفت ! این همان “پیر مغانی” است که سجاده را نیز به فتوای او می توان به می رنگین کرد. حافظ که خود بر سالکان خرده می گیرد که چرا حرمت پیر را نگه نمی دارند و  می گوید :” این سالکان نگر که چه با پیر می کنند !” چگونه ممکن است دیدگاه او را ، آن هم در مورد یکی از اساسی ترین مباحث فلسفی و کلامی به طنز بگیرد!؟

در اینجا نمی خواهیم چندان  وارد بحث های دراز دامن و احیانا تکراری کلامی و فلسفی در مورد عدل الهی و شرور و نظام احسن عالم و…بشویم و قصد داریم سخن حافظ را از منظری دیگر بنگریم که همانا نفی “بد بینی ” و “سیاه نگری” و تاکید بر “نظر پاک و خطاپوش ” داشتن است.

واقعیت آن است که زاویه دید ما در نحوه ادراک ما تاثیر فراوان دارد. وقتی جهان و انسان و روابط اجتماعی و انسانی را از زاویه تیرگی و سیاهی بنگریم و تنها به دنبال عیبها و ایرادها و شرور بگردیم , همیشه چیزی برای اثبات نگاه معیوب خودمان خواهیم یافت. به قول حافظ:

کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند!

در نگاه فلسفی به عالم ، وقتی ما تنها شرور و مصایب طبیعی و سیل و زلزله و بیماری را ببینیم , به ناچار هستی را سراپا زشتی و سیاهی خواهیم دید و این نگاه حتی  روابط شخصی ما و قضاوتهایمان در مورد اطرافیانمان را نیز درگیر خواهد کرد , اما اگر نگاهی کلی و “نیالوده به بد دیدن” داشته باشیم ، متوجه می شویم که همان مصایب طبیعی و کاستی ها  در نظام طبیعت لازم اند و اگر ما نحوه برخورد درست با آنها را بیاموزیم و با آنها کنار بیاییم , همانها می توانند باعث خیر و منفعت باشند و حتی به ما در ایجاد یک زندگی بهتر کمک کنند. در این نگاه حتی “در کارخانه عشق از کفر ناگزیر است” و :

در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی ست !

به هر حال یا کارخانه عالم ماده با منافع و خیرات کلیش نباید باشد , یا اگر کلیت آن را پذیرفتیم ، باید قبول کنیم که این کارخانه ضایعاتی هم دارد و “شرور اقلی” در آن را باید پذیرفت. تازه همین شرور اقلی نیز در صورت شکل گرفتن رابطه درست و منطقی از طرف ما تبدیل به خیر می شوند , مثل بیماریهایی که مطالعه در مورد آنها به پیشرفت علم و دانش بشری منجر می شود و…

با این نگاه پاک و خطاپوش , همه خطاهای ظاهری که عمدتا به رابطه غلط ما با طبیعت و این جهان برمی گردند , رنگ می بازند و ما به نگاهی زلال و روشن می رسیم که عارفان به دنبال یافتن و گسترش آن بوده اند! این نگاه پاک و خطاپوش در روابط انسانی نیز بسیار ضروری است و به گسترش عشق و محبت در میان انسانها می انجامد. حافظ خود به داشتن این نگاه افتخار می کند:

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن !

“دیده به بد دیدن نیالودن ” همان “نظر پاک و خطاپوش داشتن” است.حافظ گاهی از این نگاه پاک و خطاپوش پیر با تعبیر “چشم کرم” او یاد می کند :

نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود!

حافظ در این ابیات هم به نظر پاک و نیالوده به “بد دیدن” اشارتها دارد و بر آن است که با چنین نگاهی است که می توان جلوه حقیقت و زیبایی را نظاره کرد:

نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز

او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست !

به نظر او این بدبینی ها حاصل خودبینی است و آرزو می کند:

یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز

با درنگ در این ابیات و ابیاتی دیگر از این دست , به خوبی می توان نگاه زلال و شفاف حافظ به عالم را دید. این نگرش مبتنی بر خوشباوری و خوشبینی ساده لوحانه  هم نیست , بلکه فقط نگاه آلوده به بد بینی را نفی می کند و معتقد است با چنین نگاه زلالی بسیاری از تلخ بینی ها به فلسفه آفرینش پاسخ می گیرند و خطاها و شروری که در نگاه ابتدایی به ذهن می رسند در کلیت نظام آفرینش که خیر است توجیه می شوند. شاید اگر کسانی که در این بیت حافظ طعن و تعریض به آفرینش و ریشخند سخن پیر مغان را دیده اند , مثل حافظ و پیر او  از نظر پاک و خطاپوش برخوردار بودند , به این بیت نگاهی متفاوت می افکندند!

منبع

در هر صورت

گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت

جان فدای شکرین پسته خاموشش باد

تیزر

ابد و یک روز تیزر قشنگی داره بازه خوب پیمان معادی و اون یکی پسره

بهت گفتم آقا سرت گیج رفت؟

هوش شه چته تو؟

این یه کاری کرده این وقتی میترسه قیافش اینجوریه میشه به ولله من اینو میشناسم...

کاریش ندارم فقط بگو کی زد تو صورت امیر؟

صبر

دل خسته ام از عالم دل بسته ام به ساقی

صبرم زیاده اما عمری نمونده باقی

انگار تموم دنیا بسته س به تار مویی

برای این زمونه نمونده آبرویی

حاشیه

سورئالیسم عبارت است از دیکته کردن فکر بدون وارسی عقل و خارج از هر گونه تقلید هنری و اخلاقی.

این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالباً در خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که از زبان انسان می پرد تجلی می کند و سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است.

منابعش رو حال ندارم ذکر کنم :)

زندگی

زندگی هم جالبه، عجیبه پیچیدست. تقریبا غیر قابل پیشبینیه. مثل بورسه اگه به همه بگن یه کالایی با ارزشه همه میرن میفروشن و بی ارزش میشه. زندگی هم همینه نمیشه قانونش رو به این راحتی پیدا کرد. معمولا نمیتونی هدف و مسیر رو کاملا صحیح تشخیص بدی و اقدام کنی. امروز یه رفتاری میکنی فردا میفهمی همه پایه تصمیمگیریت توهم بوده. امروز یه برنامه ریزی سی ساله میکنی دو روز بعد با یه اتفاق کلا مسیر زندگیت عوض میشه. کلی فاکتورهای مختلف زیاد و غیر قابل کنترل رو زندگیت تاثبر میزارن. خیلی جالبه. باید بگردم رازشو پیدا کنم.

زیبای خفته

واقعا به نظرم خوشگله عاشقشم

اژدها وارد میشود

اژدها وارد میشود؟ چرا؟ آخه اسمه؟ شما میری یه اسم میزاری که تکراریه ولی اصلا لزومی نداشت! خوب چرا؟ البته بعد از اسم 50 کیلو آلبالو نباید زیادم تعجب کنیم.

با توجه به تیزر منتظر یه فیلم ترسناک بودم اما این یه فیلم ترسناک نبود. داستان سه تا جوون که میخوان دلیل زلزله رو موقع دفن آدمها بفهمن. آخرشم معلوم نشد... هرچند راجع به یه حیوون صحبت میشه اما به نظر منه تماشاچی نمیرسه یه حیوون بتونه این کار رو بکنه.

میخوام راجع به فیلم توضیح بدم نمیتونم شروع کنم خوب یه کار دیگه میکنم و به جای اینکه توضیح بدم این چه فیلمیه میگم که این چه فیلمی نیست. این یه فیلم ترسناک نیست، یه فیلم تخیلی هم نیست، یه فیلم معمایی هم نیست اما شاید دوست داشت که اینجوریا باشه. داستان خیلی بی درو پیکره و نباید مثل همیشه من دنبال یه پیام از فیلم باشید باید برید سینما و از صحنه پردازی و رنگها لذت ببرید.

چیز خاصی برای روایت نداشت اما همون رو خوب روایت میکرد یه سبک داستان کاملا وارداتی. مال ما نیست اما خوبه. من رو یاد این مجسمه هایی میندازه که قشنگن اما شکل چیز خاصی نیستن و نقاشیهای انتزاعی و اینها. بازی پیرمرد به جای نقش جوانیش جالب بود. نمیفهمیدی ولی گیرت میداد.

صحنه پردازی و رنگهای خیلی زیبا بود. استفاده از طبیعت زیبای قشم خیلی چشم نواز بود. من قشم رفتم اما با این طبیعت روبرو نشده بودم. همراهی رنگ خاکی این صحنه ها با بادکنکهای رنگی یا عینک کیوان کنتراست زیبایی رو بوجود می آورد.

بازیهاهم خوب بودن

این نقد من بود و انقدر از سایر نقدها فاصله داشت که مجبورم خلاصه چندتاشون رو اینجا بیارم

ویکی می گه: فیلم رویکردی سورئال و سمبلیک دارد. برخی نقدها کاراکترهای فیلم را که یک زمین‌شناس و همین‌طور یک صدابردار بودند به ترتیب به علم و هنر تشبیه کرده‌اند. همچنین والیه را نماد نسل آینده و اژدهای موجود در فیلم نیز به ایران تشبیه شده. شتر نیز نماد گنج قلم داد شده. ضمن اینکه اشاره به واقعهٔ تصرف هرمز توسط ایران به کمک غرب و همین‌طور استفاده از سعید حجاریان و صادق زیبا کلام در این محصول نمادگرایی فیلم را هرچه بیشتر با مسائل سیاسیِ روز ایران پیوند می‌زند.

در "اژدها وارد می شود" جامعه ایرانی به شکل یک کشتی به گل نشسته و قبرستان متروک به تصویر کشیده می شود، قبرستانی از تاریخ و گورستان دشمنان قدیمی ایران که اینک اژدهایی(نماد از قدرت قدیمی ایران) در آن خوابیده است،در فیلم عملا میوه تحولات فعلی ایران، به صورت فرزند نامشروع چپ مارکسیستی و سنت با نام تامل برانگیز"والیه"(که می تواند کنایه ای از ولایت و ..باشد) معرفی می شود.

اژدها وارد می شود، کنایه های صریحی به روشنفکران هم دارد، آنها هم مثل مردم بومی و سنت زده،  این "باور" یا "خرافه" را می پذیرند که هرگونه حرکت و جنبش و "زلزله ای" فقط با جنازه(شهید) ممکن است، البته زلزله های شدید ولی بی اثر و کوتاه! منبع

میتوان میزان فرمانبرداری در هر کاراکتر را با پیوستگی او با ملکوت زمینی و روح شیطانی متناسب دانست.

وقتی این نقدها رو میخونم واقعا به نظرم یه فیلم خوب رو دیدم چیزی که از اول نمیدونستم. یادم نمیاد هیچ وقت انقدر تو باقالیا نقد نوشته باشم. فکر کنم نهایت نماد گرایی که تجربه کردم همون برره و ایران برگر بوده به خاطر همین بد عادت شدم.

سپیده

دو سه روزه پست نزارشتم...حال ندارم... رفتیم سینما سپیده یه سینما ینصف قیمت نزدیک چهارراه ولیعصر اسم ایستگاه مترو شم شده تئاتر شهر. سالن دو سینماش یه سالن کچولو که سیستم خنک کنندش زیادی فعال بود بود. کف مسطح با شیب کم. چراغ راهنمای شماره دیف صندلی ها هم موقع پخش فیلم خواموش نمیشد. بدون خبر خاص دیگه.

حساس

به نظرم نسبت به دورو برتون حساس باشید خوبه. واکنش نشون بدین خوبه. دخالت کنید و تاثیر گذار باشید. بی رگ سیب زمینی و تو سری خور نباشید. نمیدونم ولی شاید اشتباهی یه کار انجام دادن بهتر از بی کار نشستن باشه. نترسین شجاع باشین. هرچی میخواد بشه بشه. کل زمین فدا هرچی باغیرته. فدای سرت بزن بشکن ببر پاره کن.

از اون که بگذریم هایده میگه

ﺑﺎﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ/ﻋﻤﺮﻣﻮ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻩ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﯽ ﺧـــــــﻮﺍﻡ
ﻋﺎﺷﻖ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻦ/ﺑﺎﺯ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺟﺮﻋﻪ ﻣﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻨﯿﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺪﻭﻧﯿﻦ ﻣﻨﻮ/ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻦ ﻣﻨـــــــــﻮ
ﺑﺎﺩﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﺩﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﺑﺪﻩ

باده فروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووش

دولتیـ

امشب هم خودم رو دوست دارم ، شرکت رو دوست دارم، رهام رو دوست دارم حتی آقای نوری رو دوست دارم. مادرم رو که دیگه نگو.

سنجش هفته قبل ما رو هر چند شگفت زده نکرد ولی نارحت کرد. امشب جبران کرد...  ...از همه سهمیه ای ها هم جلو زدم :دی

آدمهای دوست داشتنیه کثافت...    ...هموناییند که بلاخره یه جوری نمیشه. چه کنم با این غم. آها شیدایی هم دوست دارم.

برند

... من اطّلاع پیدا کردم که در تهران -حالا شاید در شهرستان‌ها هم هست- بعضی از فروشگاه‌ها مقیّد شده‌اند که جز تولید داخلی را نفروشند؛ تابلو هم زده‌اند؛ عکسش را گرفتند برای من آوردند و من دیدم. تابلو زده‌اند، تابلوی بزرگ، که در این فروشگاه فقط تولید داخلی فروش میرود. بارک‌الله! آفرین بر این انسان باغیرت، بر این انسان مصلح! هرچه در این فروشگاه هست، تولید داخلی است. نقطه‌ی مقابلش، فروشگاه‌هایی هستند که وقتی انسان وارد میشود، هرچه چشم میگرداند، تولید خارجی است. متأسّفانه بعضی از این فروشگاه‌ها که فروشگاه‌های بزرگ هم هستند، مربوط به خود دستگاه‌های حکومتی‌اند! چرا این کار را میکنند؟ این کار باید زشت شمرده بشود. شما میخواهی کارگر داخلی را بیکار کنی، کارگر بیگانه را بهره‌مند و برخوردار کنی برای پُز دادن! جنسهای دارای نشان خارجی را [می‌آورند]، یک عدّه پولدار هم -پولدارهای نوکیسه‌ی تازه‌به‌دوران‌رسیده که متأسّفانه در کشور کم نداریم- دنبال نشانهای خارجی‌اند؛ به قول خودشان برندهای خارجی. بنده از این کلمه‌ی «برند» هم خیلی بدم می‌آید. فروش کالای خارجی و مصرف کالای خارجی باید در جامعه به‌عنوان یک ضدّ ارزش شناخته بشود، مگر آنجایی که مشابه داخلی‌اش نیست. آنجایی که مشابه داخلی‌اش نیست، خب بله، اشکالی ندارد؛ ما که دور خودمان حصار نکشیده‌ایم؛ ما با دنیا ارتباط داریم، تعامل داریم، میخریم، میفروشیم؛ ممکن است یک جاهایی هم باشد که تولید داخلی اصلاً به‌صرفه نباشد -از این قبیل هم داریم مواردی را- [واردات‌] اشکالی ندارد. آنجایی که ما تولید داخلی داریم و میخواهیم داشته باشیم و کارگر ما مشغول آن کار است و ارزش افزوده ایجاد میکند، آنجا ما برویم این تولید داخلی را کنار بگذاریم، شبیه این را از خارج بیاوریم با قیمت گاهی چندبرابر و به‌خاطر اینکه این نشان خارجی دارد، نشان فلان کارخانه‌ی معروف فلان کشور اروپایی را دارد، این را مصرف بکنیم، این باید ضدّ ارزش شمرده بشود...

... راد من از قاچاق، فلان کوله‌بَرِ ضعیفِ بلوچستانی نیست که میرود آن‌طرف یک چیزی را برمیدارد روی کول خودش می‌آورد این‌طرف؛ اینها که چیزی نیست، اینها اهمّیّتی ندارد؛ با آنها مبارزه هم نشود اشکالی ندارد. من قاچاقهای سازمان‌یافته‌ی بزرگ را میگویم؛ ده‌ها کانتینر یا صدها کانتینر اجناس گوناگون قاچاق وارد کشور بشود؟...

بیانات 950208

علم بهتر است یا ...

اگرچنانچه نظام جمهوری اسلامی دنبال علم برود، دنبال فنّاوری برود، دنبال مذاکره‌ی سیاسی برود، دنبال کارهای گوناگون تجاری و اقتصادی برود -که همه‌ی اینها لازم است- امّا قدرت دفاعی نداشته باشد، توانایی دفاع کردن نداشته باشد، هر بی‌سَروپایی و [هر] دولت فزرتی کذائی‌ای او را تهدید میکند که اگر فلان کار را نکردید، ما موشک میزنیم؛ خب اگر شما امکان دفاع نداشته باشید، مجبورید عقب‌نشینی کنید.

 قدرتهای دنیا که شما می‌بینید با صدای کلفت حرف میزنند، زور میگویند، غلط میکنند، حرفهای بد میزنند و زورگویی میکنند، بیشتر از همه به استناد همان سلاحهایی است که دارند؛ آن‌وقت ما در مقابل اینها بیاییم دست خودمان را خالی کنیم؟ سپاه که پیشرفتهای موشکی خودش را نشان میدهد، نه فقط مایه‌ی افتخار و مباهات ایرانی‌ها [است، بلکه] وقتی این موشکهای سپاه با این دقّت و با این زیبایی آزمایش میشود، خیلی از ملّتهای آزادی‌خواهِ دُوروبَر ما که دلشان از آمریکا و از رژیم صهیونیستی خون است، خوشحال میشوند. وقتی اینها انجام میگیرد، ما بیاییم اینها را بکوبیم

بیانات 950111

تکبیر

... نقطه‌ی مقابلِ ظلم است، نقطه‌ی مقابلِ استثمار است، نقطه‌ی مقابلِ جنگ‌طلبی است، نقطه‌ی مقابلِ فساد است؛ آن نظام، نظام جمهوری اسلامی است.

(جماعت: تکبیر و مرگ بر و ...)

... خوب من تائید نمیخواستم که شما تکبیر فرستادید ...

(خنده همه)

... دارم تحلیل میکنم، تو تحلیل لزومی نداره :) این مثل اینه که وسط گرما گرم روضه شما یکی صلوات بفرسته

بیانات 950111 دقیقه 24

شهر افتاب

امروز رفتم نمایشگاه کتاب فقط یکساعت و ربع تو مترو بودم خیلی دوره. ولی از مصلی بهتره اونجا خیلی کوچیک بود خفه میشدیم. امروز هوا هم نمناک و خنگ بود که نسبت به بقیه نمایشگاهها بهتر بود. آره سالنهای کودکان که نه اما سالن تفریحاتش خوش بود و هه هه یه نیم ساعتی فوتبال دستی  زدم. خوب پول نداشتم کتاب بخرم.

ساعی

دیروز ساعت 5 تا 11 پارک ساعتی من و دوتا م و ر همکلاسیهای خوب تبریز خوش گذشت یا ب و س و س هم بخیر

پیشرفت

ما در یک راه پر افتخاری خوش عاقبتی در حال حرکتیم هرکس این را انکار کنه انکار واضحات را کرده است هیچ وقت هم نباید خسته بشویم فاذا فرغت فانصب؛ وقتى از کار فراغت پیدا کردى، یعنى کارت تمام شد، تازه قامت راست کن، یعنى شروع کن به کار بعدى؛ توقف وجود ندارد.

در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگرى ممنوع است؛ لذت‌جوئى ممنوع است؛ آن روزى که ملت ایران به قله برسد، دشمنى‌ها تمام خواهد شد. معارضه‌هاى خباثت‌آلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بى‌وقفه ادامه دهیم.

منبعش

پل پیروزی

هر وقت اولویت علاقئم از اصولم بیشتر بشه شکست خوردم. 10 روز خیلی کمه. زمان مهمه، تنبلی و توهم شیطانه اما چه خوبن.

آیا این خود زندگیه؟ این همشه؟ قشنگ یه چیزی کمه، شاید یه چیزایی کمه. شرک نشه!!!

خل نشم خوبه :)

فوتبال دستی

امروز آقای رئیس دوتا از بچه ها رو شست گذاشت کنار اوناهم لام تا کام حرف نزدن باز دم خودم گرم مدیر بخش خودمون یه منفی محترمانه برام گذاشت فرداش نرفتم اداره...

عصری هم رفتیم فوتبال دستی تو پارک ملت خیلی حال داد

انتقاد

نمیدونم اینجا دارن اذیتم میکنن یا دارم به نواقص متعدد اخلاقیم آشنا میشم جدیدا میبینم یه جاهایی اصلا جنبه انتقاد رو هم ندارم. اگه توبه نکرده بودم امروز تو جلسه رئیسم رو تادیب میکردم. خوب شد توبه کرده بودم وگرنه فردا باید مینشستم ور دل عموم گوزل نگاه میکردم.

گیج

یه جوری گیج و خسته ام نمیخوام بخوابم ولی خوابم میاد وفردا باید زودتر برم سرکار و یه دلشوره مذخرف و نگرانی غذایی که درست کردم و بی پولی و ... بخوابم شاید فردا روز دیگری باشد.

دکتری

جلو همه دانشگاه هایی که انتخاب کرده بودم (همه دانشگاهها رو انتخاب کرده بودم) نوشته 5 بعد زیرش توضیح داده

درج عبارت 5 در ستون نتیجه به مفهوم آن است که فاقد حد نصاب دانشگاه می باشید
سنجش قبلا انقدر بیشعور نبود

کتاب

یه کتاب هست به اسم آنچه با پول نمیتوان خرید...

من میخوام یه پست برم به اسم آنچه با پول میتوان خرید...

آره هر چی با پول میشه خرید غصه شو نخور... هررررررررررررچی


950211

آره هرچند همونم نمیتونیم بخریم... هییییییی آدم دردشو به کی بگه

خدایا نشنیده بگیر

استعفا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فرشته، گوزن، هرچی

گوزنها حیواناتی هستند که در کودکی و نوجوانی شاخ ندارند و بسیار زشت و بد فرم هستند اما وقتی به سنین بزرگسالی میرسند همزمان با روییدن شاخ های بزرگ و پیچ در پیچ بر روی سرشان بسیار زیبا و خوش اندام میشوند و این زیبایی که با روییدن شاخهای گوزن همزمان است درست وقتی اتفاق می افتد که گوزن به دوره بزرگسالی و بلوغ کامل رسیده است...اما این دوره خطرناکترین دوران زندگی گوزنهاست چون به خاطر داشتن شاخ های بلند دیگد امکان اختفا برای انها وجود ندارد و حتی وقتی در بیشه ها مخفی میشوند شاخ های بلندشان از بیشه ها و بوته ها بیرون است به همین علت شکارچیان به راحتی با دیدن شاخهای گوزن محل دقیق سر گوزن یا قلب حیوان را تخمین زده شلیک میکنند پس این بلوغ و زیبایی باعث مرگ گوزنها میشود

منبع

اثبات خدا

همیشه فکر میکردم اثبات وجود خدا تو کتاب دینی دبستان که ما شکر تو آب حل شده رو نمیبینیم پس خدا هست خیلی مسخرست...

الان میبینم بزرگترین برهان اثبات خدا برای من اینه که اگه خدا نیست جا داره بمیرم دق کنم...

1974

بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ هفتمین دورهٔ بازی‌های آسیایی بود که از دهم تا بیست و پنجم شهریور ۱۳۵۳ (یکم تا شانزدهم سپتامبر ۱۹۷۴) در تهران پایتخت ایران برگزار شد. این برای نخستین بار بود که بازی‌های آسیایی در خاورمیانه برگزار می​شد. مجموعه ورزشی آریامهر تهران (آزادی کنونی) میزبان اصلی این بازی‌ها بود. این مجموعه و همینطور استادیوم فرح (تختی کنونی) برای این بازی​ها ساخته شدند.

ژاپن برای هفتمین بار پیاپی موفق‌ترین کشور شرکت‌کننده در بازی‌های آسیایی شد و ۷۵ مدال طلا دریافت کرد. ایران با ۳۶ مدال طلا و جمهوری خلق چین که برای نخستین بار در این مسابقات شرکت می‌کرد با ۳۳ مدال طلا در رتبه‌های بعدی قرار گرفتند.

ویژگی دیگر این دوره از بازی​ها سطح بالای امنیتی آن بخاطر تهدید فلسطینی​ها و یک فرقه​ ژاپنی بود. سیاست همچنین نقش بزرگی در این بازی​ها داشت. کشورهای عرب، پاکستان، چین و کره شمالی از بازی در برابر تیم​های تنیس، شمشیربازی، بسکتبال و فوتبال اسرائیل سرباز زدند.


توبه

توبه هم چیز خوبیه از کار بد از وقت تلف کردن از پررویی از بی ادبی و تنبلی

هرچند عمل کار سختیه میخوام رکورد بزنم

من میتونم

از الان تا رکورد کار بد نمیکنم، حاضر جوابی نمیکنم، زبان و ای اس پی یه روز درمیان

ولی چقدر حال میده تنبلی و آهنگ گوش کردن و وبلاگ نوشتن و یاد خاطرات افتادن و توهههههههههههممممممممممم

چقدر سخته جواب مردم رو ندی مخصوصا اون ناشیرین های زر زر کن همونایی که میتونی آدمشون کنی

باید کارای شرکتم یکم منظم کنم اون که خوبه

اصلا من خوبم

اساسا هرکی میگه صلح طلب باش یَک پدرسوخته ایه که میخواد بی دردسر به بقیه حکومت کنه و دنبال مخالف آروم میگرده. مثل انگلیس که سبک مبارزه گاندی رو تبلیغ میکنه!!! بعد مستند میسازه به اسم "تروریسم بین الملل این قسمت چگوارا"

به قول شاعر

کی گفته این دنیا جای منازعه نیست    بجنگ و تجربه کن شکست فاجعه نیست

مثل اون کثافتی که امروز به من میگه آروم باش فقط چون میدونه در غیر این صورت براش دردسر میشم. صبر داشته باش بزار زمان حلش کنه. هه هه برو عامو مگه من چلاقم که زمان حلش کنه خودم حلش میکنم

i can do it

چند وقته متوجه شدم هرکی جم میخوره حالش رو میگیرم... البته چند وقته متوجه شدم، وگرنه خیلی وقته اینجوریم

خوبه همه اینجوری نیستن وگرنه هر روز با سر شکسته باید میومد خونه

بلند شو پدر هرکی فکر میکنی داره حق آدمارو میخوره درار. فقط دقت کن این کار رو باحس خوب شاد و پر انرژی انجام بده اگه اعصابت از این کار ناراحت میشه نکن.

از آروم و قابل پیش بودن، آروم و مهره دیگران بودن، اعتراض سکوت، خندم میگیره

بازی هرکی بخواد منو مهره قرار بده حتی به قیمت از بین رفتن خودم خراب میکنم

عاشق بازی خراب کردن و قافلگیر کردنم عاشق بازی خونی و پیشبینی کردنم. خودم رو دوباره دوست دارم بعد از مادرم و خدا. خدا رو دوست دارم هرچند آدم خوبی نیستم.

خدا شفام بده!!! فکر کردی نمیشه؟ زور خدا خیلی بیشتر از شدت بیماری منه :) ایمان بیار

عصبی

دوستان تبریز میگفتن عصبیم باور نمیکردم الان قشنگ پی بردم که عصبیم و به یه بشگن گر میگیرم

بشکه

میدونین هر بشکه نغت چند لیتره؟

انواع مختلفی از بشکه‌ها در بازار موجود است. حجم عرف آنها بین 100 تا 200 لیتر است. حتی بشکه های 1000 لیتری نیز برای انتقال داخلی نیز وجود دارد. در آمریکا برای حمل و نقل بین ایالت‌ها از بشکه‌هایی با حجم 95.5 تا 115.6 لیتر برآورد می‌شود. وزن بشکه‌ها نیز با توجه به غلظت، بین 90.7 و 170.6 کیلوگرم متغیر است.

اما در داد و ستدهای بین‌المللی از استاندارد بشکه‌های 42 گالنی استفاده می‌شود. بشکه‌هایی که اگر بخواهیم به صورت دقیق محاسبه کنیم 158.9873 لیتر حجم دارند. البته این دقت در همه مبادلات ممکن نمی‌شود. بنا بر این بشکه‌های نفت را همان 159 لیتر در نظر می‌گیرند

منبع

سابق

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ


و سبقت‏گیرندگان مقدّمند

  • اینان مقربانند ،

واقعه 10-11

www

از لحاظ فنی هیچ دلیلی وجود ندارد که نام سایت حتماً با www آغاز شود و اولین سرور وب در "info.cern.ch" قرار داشت. استفاده از پیشوند www یک توافق است که بین سازمان‌های ارائه دهنده خدمات وب انجام شده است تا تمامی نام‌های میزبان از یک پروتکل تبعیت کنند؛ برای مثال ، بسیاری از سازمان‌ها نام سرور اصلی پروتکل گوفر خرد را به صورت gopher.wherever.edu تعریف می‌کنند و از پیشوندهای دیگری استفاده می‌کنند تا بتوان از چندین سرور وب استفاده کنند.

در زبان انگلیسی، WWW طولانی‌ترین تلفظ ممکن تور جهان گستر است که یک سرواژه سه حرفی است که به نه سیلاب نیاز دارد.داگلاس آدامز اظهار داشت: World Wide Web تنها عبارتی است که تلفظ شکل مختصر آن سه برابر بیشتر از تلفظ خود آن طول می‌کشد.

 

نسخه‌های کوتاه‌تر عبارتنداز "triple double 'u'"، "triple dub"، "dub dub dub"، "wuh wuh wuh" و "all the 'double u's". در زبان‌های دیگر "WWW" را اغلب "VVV" تلفظ می‌کنند. در زبان چینی، World Wide Web را به صورت wàn wéi wǎng تلفظ می‌کنند (به چینی: 维网) که به معنای "شبکه ده هزار بعدی" است.

 

ویکی

من سالوادور نیستم

یه آشغال واقعی، خوب کمدی لحظه که نشد فیلم، این سبک از خنده  رو میشه تو خنده بازار هم دید. لازم نیست فیلم بسازی. اطلاعات زیادی از آقای هادی ندارم. راجع به رضا عطاران خوب انتظار نمیدونم انتظارم ازش زیاد نیست هرچند فیلم خوب کم بازی نکرده و فیلم بد هم، که هیچکدوم از همکاریهاش با کاهانی رو نپسندیدم.

شروع فیلم با بازی مجری که هرچند فکر کنم برای واقعی تر شدن داستان استفاده شده اما به شدت به مصنوعی حسم کمک کرد. همون کاری که نجفزاده تو بادیگارد کرد.

داستان فیلم آدم رو متاسف میکرد که موضوع فیلمها چقدر به موضوعات فیلم فارسی های 40 سال پیش داره نزدیک میشه با این تفاوت که اون موقع اونا حداقل تکراری نبودن. بهروز وثوقی هم آدم خوبی بود.

سکانس فرار عطاران از دست آنجل لب ساحل و پرسجوی پلیس و تفاوت فرهنگی دست کمی از ماجرا آقای سفیر نداشت.

فیلم نامه صفر بود حتی نتونسته بود یه سخنرانی درست حسابی برای آخر فیلم دربیاره. یاد سخنرانی تاثیر گذار بهبود برای جشن رونمایی پیرهن تیم ملی تو پایتخت افتادم و چقدر فاصله زیاد بود. شوخی ها بدک نبودن آقای ایزدی صدا کردن یکتا ناصر هنوز تو فامیلای ما رواج داره، یا اینکه موقع مهمونی دعا کرد بریزن همه رو بگیرن!!!

موسیقی صفر، بازی رضا عطاران و یکتا ناصر خوب بود که رضا عطاران کارش رو بلنده... ...حتی سامبای تربتی. رضا عطاران برای اینکه ورود اقایان ممنوع رو تکرار کنه باید خیلی وسواسی تر کاراش رو انتخاب کنه. دختره بد بود و نقش پسره رو به منم میدادن بازی میکردم.

فضای فیلم شبیه رد کارپت نمیدونم واقعا دیدن یه خانم بی روسری انقدر برای تماشاگر ما هیجان انگیزه که این فیلم بره صدر؟ اگه به منه که یکتا ناصر خیلی بهتر از اون دخترست. البته خوب عوامل هم یه چرخی برزیل زدن حداقل برا اونا بد نشد. حضور ریوالدو مو به تنم سیخ کرد من عاشقشم یاد پاس گلش (پریدن از رو توپ) به رونالدو و اون شوتش که تو ریباند گل شد تو فینال 2002 برابر آلمان  افتادم.

اما وقتی فیلم تموم میشه هیچ حال خوبی نخواهی داشت اکه قبل از تموم شدنش سینما رو ترک نکرده باشی من خیلی مقاومم در برابر فیلم بد و معمولا حتی تا پایان تیتراژ سر جام میشینم اما امروز قبل از پایان فیلم به صورت کاملا ناخودآگاه نیمخیز شدم که برم.



سینما بهمن

شمال شرق میدان انقلاب یه سینمای قدیمی با دوتا سالن من سالن یک رو رفتم یه سالن با صندلیهایی تو ردیفهای هم سطح. صندلی هایی که راحت نیستن. پلان سینما تیکت هم با راهرو ها کاملا یکسان نبود. بعد از شروع فیلم هم همه چراغها خواموش نشدن و حاسیه نور قرمز کاملا فضا رو روشن نگه میداشت. آره سالن خوبی نبود. اما فکر کنم سالن دوش بهتر بود درحال اکران بادیگارد بود نمیشد راحت رفت تو اما رفتم و به نظرم تاریک تر بود شیب دار هم بود کلا هرچند سالن دو بهتر بود ولی ارزش نداشت.

شخصیت

شخصیت اجتماعی آدم رو تا حد زیادی خود آدم تعیین میکنه باید قدر خودتون رو بدونین هر کاری نکنین هر حرفی نزنین با هر کس رفت و آمد نکنین هر شوخی نکنین خلاصه قدر خودتو ندونی کلات پس معرکس