آشتی ملی؟ خوب به نظر من راجع به انتخابات کاری نداریم. ولی اگه تو اعتقاد داری که نظام دیکتاتوریه اشکلی نداره. ولی اینکه شنبه میگی دیکتاتوریه یکشنبه میخوای دوباره بیای تو نشان از یک شهوت سیری ناپذیر برای دسترسی به قدرته که میخوای به هر قیمتی رئیس جمهور بشی. مجددا میگم اعتراضت به انتخابات محترم ولی اینکه اون موقع اعتراض داشتی حالای میخوای دوباری بیای تو همون ساز و کار مسخرست.
امروز رفتیم تئاتر یه تئاتر مونولوگ مال خانم بهار کاتوزی که جالب بود بدم نبود خودشم خوشگل بود آخرش مسخره تموم شد و اینا
lonr renger هم دیدن بازی جانی دپ و شخصیت پردازیش قابل توجه بود
جدیدا این مستندای حیوانات داره یه ابعاد خیلی جالبی از زندگی اونها رو آشکار میکنه. خدا رحمت کنه پدر بی بی سی رو. چند نمونشو بگم
یه میمون رو نشون میداد که از بالای درخت دوتا پلنگ رو اذیت میکرد آویزون میشد گوششون رو میکشید تو سرشون میزد و فرز در میرفت :)
یا میمونهایی رو نشون میداد که سریع تر از بچه هفت ساله آدم با شرایط جدید تطبیق پیدا میکنن!
یا پنگوئنی که از دوستش دزدی میکرد و خودش رو به اون راه میزد :(
یا فیلهایی که به استخوانهای هم دستشون احترام میذاشتن و سوگواری میکردن! یا فیلی که انتقام کشتن بچشو از الاغای روستایی ها میگرفت.
میمونی که دستشو تو را در آوردن بچش از دست تمساح از دست داد بچه ای که دیگه مرده بود!!!
کلاغی که مسئله حل میکرد!
حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ
(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچهای گفت: «به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمیفهمند!»(27:18)
کار به جایی میرسه که مورچه به دوستاش میگه آدما نمیفهمن!!!!
من معمولا از ایت شاخه به اون شاخه خوشم نمیاد ولی همه چیز رو تجربه میکنم. به عبارت بهتر تو عمق هیچی نمیرم.
حالا میخوام فرانسوی و اسپانیایی یاد بگیرم :) ولی هنوز انگلیسی بلد نیستم :(
بهطور کلی، افراد باهوشتر اولویتها و ارزشهایی غیرطبیعی دارند که اجداد ما نداشتهاند. برای گونههایی مانند انسان طبیعی است که به دنبال دوستی باشند و از آن لذت ببرند. در نتیجه، افراد باهوشتر کمتر در جستجوی دوست هستند.
... نتایج این نظرسنجیها نشان دادند افراد باهوشتر کمتر احساس میکنند که از روابط دوستانه سود میبرند؛ اما نسبت به افرادی با هوش کمتر، بیشتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند.
من بین فیلمهای کوپال، ماجرا، رگ خواب، ویلایی، رهایی از بهشت، بدون امضا که به نظرم همینا خوبای جشنواره هم بودن سیمرغ خودم به شررح ذیل اهدا میکنم:
تمشک طلایی >> کوپال با اختلاف
طراحی صحنه و لباس >> ماجرا (دیالوگ: +چرا اومدی؟ -پوشش دارم. +این پوششه؟ -نه این پوشه)
جلوه های بصری >> رهایی از بهشت
جلوه های میدانی >> ویلایی
صدا برداری >> رگ خواب (چه طوفانی ساخته بود)
موسیقی متن >> رهایی از بهشت (با احترام به بدون تاریخ (((((((: )
فیلمبرداری >> رگ خواب
تدوین >> رهایی
مکمل مرد >> جواد عزتی (بازیگر اصلی ماجرا کی بود؟ هادی حجازی هم شایسته تقدیره)
نقش اول زن >> لیلا حاتمی
فیلمنامه >> بدون تاریخ
کارگردانی >> بدون تاریخ (خیلی سخته بقیه هم بد نبودن)
فیلم >> ماجرا (فیلمنامه و کارگردانی با اختلاف کم از این تونستن برنده بشن)
در بقیه رشته ها یا کاندیداها نتونستن حد نصاب رو کسب کنن یا خیلی تخصصی بودن
فن لب تابم خر خر میکرد دیشب بازش کردم روغن کاری کنم. تا حالا نکرده بودم ولی دیده بودم. خلاصه شروع کردیم وای چقدر پیچ جاهای غیر مترقبه داشت. خلاصه روغنم زدیم سمبل کردیم و روشن شد فقط کیبرد کار نمیکرد وصلش نکرده بودم. اومدم دوباره باز کنم دیدم پیچا هرز شدن دیگه باز نمیشن کیبردهم کار نمیکنه. بلاخره مجبرو شدم امروز بردمش بیرون یارو پیچارو باز کرد این بود که حدود 24 ساعت کیبرد نداشتم
جایی واسه پیرمردخا نیست رو هم دیدم
چرا متشکّر باشیم؟ هیچ متشکّر هم نیستیم؛ ... ... بله، ما از این آقایی که تازه آمده، متشکّریم؛ تشکّر ما بهخاطر این است که زحمت ما را کم کرد ...
بیانات 951119
پرسپولیسم اما ترجیح میدادم استقلال بازی امشب و داربی رو ببره تا جفتشو ببازه :)))))))))))
گزارشگر فینال جام ملت های افریقا موقع پخش آهسته گل مصر میگه: خوب گابون گرمه و مجبور هستیم دائم صحنه اهسته گل رو تماشا بکنیم :)
فیلم شروع شد با یه مسخره بازی و بزن بزن بچگانه و فضای عجیب غریب
بعد یکم گذشت دیدم چه موسیقی متن باقلوایی داره
بعد دیدم انصافا تکنیکهای فیلمبرداری و طراحی صحنه و دکوپاژ عالیییین
بعد دیدم داستان و درام منو با خودش داره میبره
بعد دیدم چه کارگردانی و خوبی داره
بعد دیدم چه تدوینی چه فیلمیه اصلا هارمونی و ریتم فیلم فوق العاده بود
a sioros man هم دیدم قشنگ بود
کوپال ... تمشک طلایی
فراستی تو هفت سه شنبه گفت هیئت انتخاب بعضی فیلمها رو ندیده انتخاب کرده بودن
کوپال رفت جز تاپ تن روز اول :|
ماجرای نیمروز... یه فیلم دیگه از مهدیان که خیلی از نظر ساخت شبیه فیلم ایستاده در غبار بود. و از نظر موضوع شبیه سیانور.
در کل فیلم خوبی بود موضوع خوب و فیلم نامه هم. کارگردانی هم خوب بود با سکانس های شلوغ هرچند بعضی جاها فکر میکردی فیلم رو بسیج دانشجویی دانشگاه تبریز ساخته :|
فیلمبرداری یکمی با موانع هنری که بین لنز و سوژه قرارداده بود آدم رو اذیت میکرد اما طراحی صحنه عالی. ویک چیز دیگه که نوع فیلمبرداری با صدابرداری اصلا سازگار نبود فیلمبرداری رو دست از پشت پرده با صداهایی که غایت واضح یا بهتر بگم بدون نویز.
بازی ها زیاد خوب نبود ارسطو که اصلا بد بود. جواد عزتی بد نبود و اون بسیجی که میخواست بزنه که خیلی هم خوب. بهضی جاهای حسی هم حس کار درنیودمده بود.
طنز کار خیلی خوب از آب دراومده بود. مثل اونجایی که کفت سعی میکنیم زنده بگیرم اگه نشد میزنیم :)
ویلایی ها... قشنگ معمولی بود خوب طناز خوشگله فیلم آدم رو احساساتی میکرد فیلمبرداریش هم خوب بود ولی میتونست از زیبایی طناز استفاده ابزاری بیشتری بکنه در کل خوب بود ولی خلوت بود
بدون تاریخ بدون امضا... یه فیلم خوب که با شروعش به آدم میگه که من میزانسن رو بلدم. یکم فیلمبرداریش تاریک بود و من اگه تقلید فراستی نباشه :) دلیلی حرکت دوربین رو دست رو نمیدونم. و نکته منفی دیگه فیلم عدم وجود موزیک متن (پ ن 951120 موزیکش کاندید سیمرغ شده!!!) و تیتراژ پایانی یهوییشه که به نظر میرسه به خاطر رسیدن فیلم به جشنواره بوده.
فیلم نامه فوق العاده بود خوب تو سینمای ایران که اصلا فیلم نامه کم هست و این فیلم با تعلیق خوبش که بهضی موقع ها تو سالن کسی نفس نمیکشید و غافلگیری به جا و ... خوبش با آدم رابطه برقرار میکرد. بازی ها و کارگردانی خوب بودن و یه مزیتش بازی نکردن الکی با احساس مخاطب بود کاری که میشد انجام بده و به درستی نداده بود. قهرمان داستان کاری رو انجام داد که سینما باید به ما یاد بده و نمیده. قهرمان داستان مرد بود.
به نظر میرسه هدیه از طناز بهتره :| و فکر کنم طراح لباسش خودشه چون ماشاله بزنم به تخته همیشه بهترین لباس رو پوشیده بر عکس طناز بیشعور. این رفت برا سیمرغ
هفت داره از متوسط فیلمای جشنواه جذاب تر میشه از حمله عصبی سعید به دریاچه ماهی تا دعوای محترمانه مسعود و بهروز و دیدن بازی پرسپولیس تراکتور بجای فیلما توسط سعید و یا اشاره افخمی به خوشگلی لیلا :)
رهایی از بهشت... یه فیلم خوب که هرچند کارتون بود ولی ژانر کودک نبود. اولین چیزی که نظر آدمو جلب میکرد صدابرداری خیلی خوبش بود که بعد با موسیقی متن عالیش مخصوصا تو صحنه های نبرد که با ریتم داستان همراه میشه و آدم رو یاد گیتاریست مکس دیوانه مینداخت همراه میشد.
فیلم نامه خوب نوشته شده بود و تو اجرا بهترهم شده بود مخصوصا شوخی و معصومیت و شیطونی های بچه ها رو خیلی دوست داشتم و صحنه های جنگ چریکی هم قشنگ آدم رو به یاد دکتر چمران مینداخت.
رنگ و نور و فیلمبرداری کلا دکوپاژ خوب بود و این وقتی با تدوین خوب همراه میشد بیشتر به چشم میومد و این تدوین کمک خوبی به فیلم نامه برای سوئیچ بین دو داستان کرده بود. سوئیچی که به زیبایی ترکیب داستان رو جلو میبرد. آره از نظر هنری که تمام صحنه ها و مخصوصا خیلی از بکگراندها واقعا چشم نواز بودن. دوبلور زن روستایی که به خونه پهلوون پناهنده شده بود و زن پهلون قشنگ بودن.
یکی از سکانسهای مورد علاقه من سکانسی که قهرمان داستان دنیا رو تکون بده و این کار تو سکانس چرخوندن فرفره بادی و وزش باد بود انجام شده بود.
البته خوب فیلم کم و کاستی های هنری و فنی هم داشت که بخاطر ارزش کار بیانشون نمیکنم. و در آخر باید گفت:
میخواست خودش با دستای خودش دنیا رو اونجوری که خودش میخواست و فکر میکرد درسته بسازه
رگ خواب ... یه فیلم که آخرین صندلی ردیف اول جلو جلو بودم تجربه جالبی نبود. فیلم بدی نبود فیلمبرداریش خوب بود و بعضی تیکه ها کشش زیاد بود که انقدر کش میومد آدم از تو پاره میشد و از نیمه به بعد تا اواخر فیلم این موضوع وجود داشت. قیافه صندوق دار خنده دار بود و بازیش بد. لیلا حاتمی خوشگل و خوشتیپ بود. کارگردانی و شلوغی صحنها خوب بودن. صدا ها و طوفان عالی بودن
تو فینال اپن استرالیا وقتی فدرر ضربه میزد و توپ با گیرکردن به لبه تور تو زمین نادال میخوابید از تادال عذرخواهی میکرد!!!
چه با شخصیت من وقتی تو پینگ پنگ اینجوری امتیاز میگیرم از خوشی چشم حریفم رو در میارم بهش میگم این از مهارتمه!!! :|
یا وقتی توپ نزدیک خط میخوابید اگه حریف میگفت تو بوده یا اوت اونیکی درخواست چلنج نمیکرد!!!!!!!!!!
ترامپ رو دوست دارم آخه الان دیگه راحت میتونم بگم بابا آمریکایا هم نژاد پرستن، به حقوق بشر اعتقاد ندارن، وحشین، بیشعورن، اوناهم مثل ما هستن :)))))))
امروز رفتم بازارو برام خودم اسباب بازی خریدم!!! و رفتم سر جنازه پلاسکو و آرامگاه لبطفعلی خان زند که یه مرقد کوچیک سنگ مرمر تو یه حجره قفل شده تو امامزاده زید ته بازار کفاشا پشت مسجد شاه بود
یه سوالی که برام پیش اومده اینکه فرق عقده گشایی با دلسوزی چیه؟
یعنی تو از من بدت میاد و من یه کار بدی دیگه ای میکنم. حالا تو اگه بیای از اون کار من انتقاد کنی چطور بفهمیم دلسوز اون کار بدی هستی که کردم یا عقده ای شدی اینجا داری خالی میکنی؟
من راهشو پیدا کردم البته کاملا صحیح نیست ولی اگه راه بهتری سراغ دارین بگین.
خوب وقتی راجع به اون کار بد توسط افراد مختلط انتقاد میشه اما بادلایل مختلف و بعضا متناقض، این یعنی اونا دارن دنبال دلیل میگردن برای عقده گشایی و دنبال حقیقت نیستن وگرنه حداقل به دلایل مشابهی میرسیدند.
نمونه یک:
عقده گشا1: فلانی ها بیشرفن. من: چرا؟ عقده گشا1: دیدی میگن پلاسکو رو منابع گازوئیل منفجر کرد خوب دروغ میگن ساختمون در اثر فرسودگی از قبل معلوم بود میریزه آتش نشان های بیگناه رو احمقانه فرستادن تو.
عقده گشا2: فلانی ها بیشرفن. من: چرا؟ عقده گشا2: اینا خودشون ساختمون رو منفجر کرد چون تو میدان فلان مرکز تجاری درست کردن خالی مونده.
خوب مشخصه این دوتا فقط دنبال دلیلن که ثابت کنن فلانی ها بیشرفن نه اینکه چرا پلاسکو ریخت. البته معلومه تو این حادثه فلانی ها مقصرن اما این دونفر دنبال دلیل حادثه نیستن دنبال اثبات بی شرفی فلانی هان.
دیروز روز خیلی خوبی بود هم خیلی درس خوندم هم برنامه نویسی هم زبان هم فیلم به به
ای زمان که در گرانش و سرعت کم میاری ...
استاشولم میگوید: «تفکر مثبت بخشی از DNA اکثر کارآفرینان است!» او پیش از این در یک شرکت کشتیرانی کار میکرد و سپس به مشاورهی شرکتهای بزرگتر مشغول شد. وی میگوید: «اگر مثبت فکر نکنید کسب و کارتان هرگز شکل نخواهد گرفت.»
اما وقتی کسب و کار او از هم پاشید، استاشولم درس مهمی فراگرفت. در تفکر مثبت یک مسیر نزولی هم وجود دارد! از اینرو، او به این نتیجه رسید که «تفکر مثبت بهتنهایی کاری از پیش نمیبرد. چرا که باید با واقعگرایی ترکیب شود.»