ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
برای مصاحبه دکتری رفته بودم زنجان یکمی توضیح بدم که چجور شهریه اولا موردی که خیلی به چشم می اومد اینکه مردم مهربونی و خوبی داره. شهر کوچیکی داره اما اونجایی که من ساکن بودم (میدون انقلاب) خیلی شلوغ بود. آره رسیدم رفتم مسافر خونه سعدی فردا صبحشم رفتم دانشگاه زنجان که یه هفت هشت کیلومتری بیرون از شهر بود و یه دانشگاه بر بیابونی داشت و خیلی گرم و بدون فضای سبز درست حسابی. خلاصه کلی هم تو نوبت مصاحبه تو دانشکده معطل شدم و رفتم یه دور کوچیک تو دانشگاه زدم که خبر خاصی نبود بجز اینکه به نظرم جوش خیلی درسخونی بود خوشم نیومد. خلاصه یه مصاحبه الکی دادم که بعدشم تا شب دپرس بودم.
فرداش رفتم چندتا جاهای دیدنی زنجان رو دیدم از میدون انقلابش که میدون اصلی شهره تا رختشویخانه که یه محلی بود که درزمان قدیم خانومها بتونن تو یه مکان مسقف و امن لباسهاشون رو بشورن بعد رفتم موزه مرد نمکی که یه جنازه مربوط به زمان هخامنشان بود خیلی هم جالب بود تجهیزات و لباسهاش خیلی پیشرفته بود و بعدش رفتم موزه صنایع دستی که چیزی نداشت بجز یه پسری که دمش گرم ازش آدرس خواستم خیلی تحویل گرفت. بعد از اونجا رفتم بازار سرپوشیدش هم دیدم.
آخر سر هم رفتم حسینیه اعظم زنجان که بازم مسئولش انصافا خیلی لطف داشت باوجود اینکه دیرش بود کلی بهم توضیحات جالبی داد. البته یکی از دلایلی که حوصله ندارم کامل بنویسم خرابی بلاگفاست چون فاصله بازدید و نوشتم زیاد شده حوصلم کم شده.