فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
فرشته بودم

فرشته بودم

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

مارکو

دیروز رفتم حرم امام با مترو جالبه تو مترو بالا شهر جوراب 3 تا 5 تومنه پایین 4 تا 5 شایدم یارو خسته شده بود میخواست ول کنه بره!!؟؟ آره تازه رسیدیم شهر ری راننده گفت هرکی میخواد پایین تر بره پیاده شه با قطار بعدی بره. خلاصه یکساعت و ربع تو مترو بودم تا رسیدم.

حرم امام هم بد نبود تولوزیون خیلی با شکوه تره سقف و سر ستون ها عالین و لی دیوارها و کف چنگی به دل نمیزد و سنگ کف هم خیلی قشنگ بود اما فرشهای روش زیاد نه. روح هم نداشت ضریح هم تعریفی نبود.

از حرم اومدم برم موزه ملی دوره اسلامی که وسط راه تو خیابون امام کهچقدرم رد شدن ازش سخته از دست موتوریها یه نمایشگاه تمبر بود رفتم دیدم ولی زیاد تعریفی نداشت. بعدش رفتم موزه ارتباطات بزرگ بود ارزش دیدن داشت بیشتر وسایل مربوط به پست و نامه های تاریخی و اینها حتی یه صندوق پست عراقی که تو جنگ غنیمت گرفته بودیم هم بود. پیش خودم گفتم چجوری این صندوق رو از ریشه در آوردن؟ مگه چقدر می ارزه؟

بعد رفتم موزه ملی که اتفاقا با بازدید یه گروه دانش آموز هم راه شد و چون اونا راهنما داشتن منم هم باهاشون همراه شدم و موزه رو دیدیم جالب بود هیچ سوالی نداشتن و به نظرشون خسته کننده بود یکیشون میگفت من موزه دوست ندارم پاساژ دوست دارم. یکم قبل از آخر برق موزه رفت!! دوتا خارجی هم تو موزه بودن خیلی مودب یه گوشه نشستن تا برق بیاد فکر کنم ترسیده بودن. البته غلط کردن آمریکایی نبودن که احتمالا از یکی از این کشواری اروپای شرقی بودن فکر نکنم خودشون هم خیلی وضع بهتری از این داشته باشن. نزدیک بود به خاطر بی برقی وسط کار بندازنمون بیرون که برق اومد دوباره. ولی همون اول که برق رفت دانش آموزا هم رفتن.

بعد اومدن بیرون رفتم موزه صلح تو پارک شهر اونجا هم کوچیک و جمع و جور بود و راجع به جنگ کشتار و سلاح شیمیایی و ... و خیلی تاثیر گذار.

بعدم رفتم خونه عمه برای شب یلدا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.