ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
استبداد صغیر
به دورهای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق میشود که از تیر ۱۲۸۷، با به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه آغاز گردید و در تیرماه ۱۲۸۸ با فتح تهران توسط مشروطهخواهان و پناهنده شدن شاه به سفارت روسیه پایان یافت. در این دوره عدهای از روزنامهنگاران، نمایندگان مجلس و آزادیخواهان دستگیر و اعدام شدند یا از تهران گریختند، اما با مقاومت مشروطهخواهان سایر شهرها خصوصا مجاهدین تبریز، نهضت مشروطه زنده ماند و سرانجام با حرکت مجاهدین تبریز و گیلان و نیز مشروطهخواهان ایل بختیاری به سمت تهران و فتح پایتخت این دوره پایان یافت. پس از فتح تهران مشروطهخواهان با صدور بیانیهای محمدعلی شاه را از سلطنت عزل و فرزند خردسالش احمد میرزا را به جای او منصوب کردند. شیخ فضلالله نوری نیز که در دوران استبداد صغیر از محمدعلی شاه حمایت کرده بود توسط مشروطهخواهان محاکمه و اعدام شد.
خیزش تبریز
وکلای تبریز از جمله سید حسن تقیزاده از ابتدا هوشیاری خود را حفظ کرده بودند و با موکلان خود در تماس بودند، به همین دلیل وقایع سوم و چهارم تیر ۱۲۸۷ مشروطه خواهان تبریز را غافلگیر نکرد. مستبدان تبریز که از طرف ملایان ضدمشروطه هدایت میشدند، در انجمن اسلامیه که تحت نظر سید هاشم و حاجی میرزا حسن مجتهد بود قوای مسلح خود را متمرکز کرده بودند و تحت الحمایه کنسول روس بودند. شهر تبریز به دو نیم شده بود، یکی قداره کشان و تفنگچیهای مستبد و طرف دیگر آزادیخواهان. نبرد در تبریز از همان دوم تیر آغاز شده بود و ستارخان و باقرخان رهبری مجاهدان را بر عهده داشتند. وضع تبریز سخت بحرانی بود، از طرفی مجتهدان طرفدار استبداد علیه مشروطه خواهان اعلام جهاد میکردند و از طرفی کنسولگری روس دائما القا میکرد که مقاومت در حکم خودکشی است. ولی ستارخان و باقرخان شجاعانه میجنگیدند. روز ۲۴ تیرماه ۱۲۸۷ کنسول روس به ستارخان پیشنهاد کرد بیرقی از سفارت بفرستد تا از گزند مصون بماند. ستارخان جواب داد: «جناب کنسول من میخواهم هفت دولت زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نمیروم.» بعد از این کمکم از ترس مردم تبریز کاسته شد و نبرد شدت بیشتری گرفت. اواخر مرداد عین الدوله، دشمن مشهور مشروطه، به حکومت آذربایجان منصوب شد و تلاش کرد از طریق گفت و گو با مجاهدان اوضاع را آرام کند ولی موفق نشد. در این ایام دستههای سواره و پیاده و توپخانه، از جمله سپاهی به سرکردگی محمدولی خان تنکابنی، برای سرکوب قیام تبریز از تهران رسیده بود. ولی از طرفی مشروطه خواهان نیز از طرف ایرانیان قفقاز و استانبول حمایت میشدند. در این میان سپاهیان ماکو مرکب از سه هزار نفر با پنج عراده توپ به تبریز حمله بردند ولی از مجاهدان شکست سختی خوردند. محمدولی خان تنکابنی تلگرافی به محمدعلی شاه فرستاد و او را اندرز داد و توصیه کرد تا مجلس را باز کند، ولی شاه پاسخ تندی به او داد و تاکید کرد: «همان است که گفتهام. تا این اشرار تنبیه نشوند و پدرشان سوخته نشود، دست بردار نیستم.» پس از این پاسخ محمدولی خان تنکابنی از طرفداری دولت منصرف شد و با افراد خود از تبریز به تنکابن رفت. ولی جنگ در تبریز هنوز ادامه داشت.
شیخ فضل الله نوری
در مسئله فروش قبرستان متروکه به بانک استقراضی روس شیخ فضلالله بود که مدرسه قبرستان متروکه را به این بانک فروخت. در آن زمان بانک استقراضی روسیه تزاری به دنبال زمینی برای ساختن شعبه در مرکز شهر بود و به سراغ مدرسه متروکه و قبرستانی در بازار تهران میروند. شخصی به نام مستشارالتجار به نمایندگی از بانک سعی میکند تا آن را از سید محمد طباطبایی بخرد. طباطبایی پاسخ میدهد که اینجا موقوفه و قبرستان مسلمین است. نه موقوفه را میتوان فروخت و نه مردگان را میتوان از خاک بیرون کشید. مستشارالتجار سپس به سراغ شیخ فضلالله نوری رفته و آن به بهای هفتصدوپنجاه تومان از او میخرد و بانک ساختوساز در آن را آغاز میکند. طباطبایی همچنان به اعتراض خود ادامه میدهد و این کار را خلاف شرع عنوان میکند. تا اینکه در چهارم آذر ۱۲۸۴ (۲۷ رمضان) شیخ محمد واعظ از خطیبان پرشور مخالف استبداد و متحدان طباطبایی و بهبهانی، نمازگذاران مسجد را به عنوان زیارت قبور به سوی این محل هدایت کرده و مردم به سرعت ساختمان را ویران میکنند. پس از این واقعه از اعتبار شیخ فضلالله بسیار کاسته شده و بر اعتبار طباطبایی و بهبهانی و قدرت مخالفان استبداد افزوده میشود.
شیخ و مشروطه
در اول ظهور مشروطیت حاجی شیخ فضلالله با سایر روحانیون مشروطهخواه همفکر و همقدم بود و با اینکه با عینالدوله صدراعظم وقت دوست بود در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شرکتکرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی کوچکترین مخالفتی از او مشاهدهنشد ولی طولی نکشید که میان او و هممقامانش مخصوصاً بهبهانی مخالفت پیدا شد و چون بهبهانی و طباطبایی در نتیجه پافشاری و فداکاری مظهر مشروطیت شناخته شده بودند حاجی شیخ فضلالله بجای آنکه توجه به اصول مشروطیت و مبانی حکومت ملی و ایدهآل عالی آزادی داشتهباشد مشروطیت را ملک مسلم و مطلق همکاران و هم مقامهای خود پنداشت، بعبارت دیگر مشروطیت در شخص بهبهانی و طباطبایی در نظر او جلوهکرد و چون از آنها ناراضی و دلتنگ بود از مشروطیت سرباز زد و قیام برضد مشروطیت نمود. برای حاجی شیخ فضلالله مشروطیت در چهره رقبایش که برای او مکروه بود جلوهگر شده بود و چون از آنها خوشش نمیآمد و آنها را دشمن خود میپنداشت از مشروطیت هم بیزار شد.
حاجی شیخ فضلالله نوری از اول امر چون استحکام اساس مشروطیت را مخل منافع شخصی خود دید و دانسته است که با توسعه اسباب عدل و تحقیق که از جمله مزایای این اساس عالی است، طرق استفاده شخصی مسدود میگردد، در خفی و آشکار گاهی بعنوان موافقت و گاهی با اعلان مخالفت در اخلال ارکان سعادت مملکت کوتاهی نداشته...
عجیب در اینست که در روزهای آخر سلطنت محمدعلیشاه با آنکه همه یقین داشتند که استبداد باغشاه دوامی نخواهد کرد و چراغ سلطنت شاه بیدادگر در شرف خاموش شدن است و خود شاه و سعدالدوله و اکثر درباریان به قبول مشروطیت دردادهبودند، حاجی شیخ فضلالله همانطوری که در نامههایش به کامرانمیرزا نایبالسلطنه ثابت میکند با منتهای سرسختی و شدت در نگاهداری دستگاه استبدادی و مخالفت با مشروطیت مبارزه کرد و در آخر کار مسلک جنگجویی را با مقام روحانیت توأم نمود و بنفع استبداد جمعی را مسلح کرد و در جنگ سهروزه تا فتح تهران شرکت کرد و سبب قتل جمعی از مردم بیگناه شد.
شیخ و مدرسه دخترانه
او از مخالفین احداث مدرسه دخترانه بود. شیخ فضلالله نوری در جلسهای خصوصی به ناظمالاسلام کرمانی روزنامهنگار عصر مشروطه ایران و مخالف سرسخت اندیشههای فضلالله نوری دربارهٔ مدارس جدید میگوید: «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.»
«اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع...»
امتناع شیخ و پناهندگی
امتناع شیخ (در روزهای آخر عمر) از پناهندگی به سفارتخانههای اروپایی (و به قول خود وی به بیرق کفر) که دشمنانش آن را فرصتی برای اعدام وی شمردند، مورد اعتراف همگان قرار دارد. به گفته دکتر تندرکیا: «غیرت اسلامی شیخ نوری، به او رخصت امداد از کفر را نمیداده. امری حتمی است که هنگام بروز خطر، به کرات از جانب بیگانگان به او پیشنهاد حمایت شده، او نپذیرفته است.» در جریان فتح تهران و در زمانی که سپهدار تنکابنی، شهر قزوین و سردار اسعد بختیاری قم را تسخیر کرده و بطرف تهران رهسپار بودند، شیخ از طریق مشیرالسلطنه (صدراعظم) از نایبالسلطنه درخواست ۱۰۰ قبضه سلاح نمود تا ضمن محافظت از خود درمقابل مردم، نیروهای محله سنگلج بتوانند با مشروطه خواهان به مقابله و جنگ بپردازند.
شیخ و تجلیل
جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».
سید روحالله خمینی در سخنرانیهای بسیاری از شیخ فضل الله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد کرده است. سید روحالله خمینی در جمع مردم قم گفت: «لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله رحمة الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجیهایی که قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند که برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.» و در جای دیگر میگوید: «جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیرانسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی میکنید.»
محمود طالقانی گفته است: «کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری بدون محاکمه، لکّه ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.» پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران، نظام جمهوری اسلامی ایران از وی به عنوان «شهید شیخ فضلالله نوری» یاد میکند و بزرگراهی در شهر تهران را نیز به نام وی نامگذاری کردهاست. در جمهوری اسلامی ایران، نهاد نظارت استصوابی شورای نگهبان بر پایه نظر شیخ فضلالله نوری پیشبینی شد.